اینجا قصر سیدالشهداست

گزارش خبرنگار جام‌جم از مراسم عزاداری سالار شهیدان در حسینیه امینی‌های قزوین؛ میراثی به جامانده از دوران قاجار

اینجا قصر سیدالشهداست

می‌آیند، می‌نشینند، گریه می‌كنند، سبك می‌شوند، می‌روند. جایشان را یك نفر دیگر پر می‌كند؛ یك دلداده دیگر، یك سیاهپوش دیگر؛ یكی كه مثل خودشان از بچگی دل به دل اهل بیت داده و حالا در محرمی كه به نام حسین(ع) گره خورده، عزادار یك داغ بزرگ است؛ داغی كه كهنه نمی‌شود؛ داغی كه سال‌هاست حسینیه امینی‌های قزوین را در این ایام سیاهپوش می‌كند؛ آن‌قدر كه اینجا با افتخار بشود میزبان مجلس سوگواری اباعبدا....

ساعت نزديك هشت صبح است و رسیده‌ایم به قزوین؛ حوالی خیابان مولوی و دیوارهای حسینیه از دور پیداست، دیوارها پرچم‌پوشند و صدای روضه را می‌شود از همین بیرون هم شنید. در چوبی حسینیه چهارطاق به روی همه باز است؛ نشان به آن نشان كه سردرش یك پارچه بزرگ زده‌اند و خوشامد گفته‌اند حضور مردم را به مجلس سوگواری اباعبدا.... .  
این طرفِ دیوارهای حیاط، این طرفِ در چوبی قدیمی اما صدای روضه اوج می‌گیرد و جمعیت داخل حیاط را هوایی می‌كند؛ جمعیتی كه یا از صاحب مجلس خداحافظی كرده و رخصت طلبیده‌اند برای رفتن، یا تازه از راه رسیده و سلام داده و ایستاده‌اند تا جای خالی داخل مجلس پیدا شود برای نشستن؛ جمعیتی كه منتظر است.
ما از پله‌های ورودی بالا می‌رویم و تالار اصلی حسینیه پیش رویمان پیدا می‌شود؛ زیباتر از تمام عكس‌هایی كه از آن در اینترنت دیده بودیم؛ پرنقش و نگارتر، هنرمندانه‌تر، یك معماری اصیل كه مدت‌هاست گره خورده به مذهب، به عشقی تمام نشدنی به اهل بیت؛ به حسین(ع). همین است كه حالا زیر سقف آینه‌كاری و گره‌ چینی شده حسینیه، چیزی جز ذكر حسین نمی‌شود شنید. می‌خواهیم نزدیك‌تر شویم، اگر دلمان را پیدا كنیم زیر این همه غباری كه نشسته انگار از هزار سال پیش رویش؛ موج جمعیت اما منتظر نمی‌ماند، می‌اندازدمان وسط تالار... همان‌جا بین جمعیت گم می‌شویم، بین آدم‌هایی كه سراز پا نشناخته راهی حسینیه شده‌اند؛ عزادارانی كه دلشان بین این همه زیبایی حیران است؛ آدم‌هایی كه زیر سقف حسینیه بین آینه‌كاری‌ها، ارسی‌ها، شیشه‌رنگی‌ها و... دلشان را سبك می‌كنند، دلی كه تاب ندارد، پر از نیاز است، پر از خواهش، لبریز از خواسته‌هایی دور، حرف‌هایی نگفتنی... حرف‌هایی كه پای منبر حسین(ع) اشك می‌شوند و رد گونه را می‌گیرند و می‌آیند پایین.
 ما طلبیده شدیم

دیدن این اشك‌ها، این جمعیت عزادار و سیاهپوش برای مهدی زین‌آبادی، پیرمرد 83‌ساله‌ای كه از 30 سال پیش مسؤول دم كردن چای در این حسینیه شده، هنوز یك اتفاق ناب است. هنوز اشك جمعیت، اشك او را هم در‌می‌آورد؛ هنوز او مثل 30 سال پیش با عشق صبح كله سحر از خواب بیدار می‌شود و خودش را به حسینیه می‌رساند تا قبل از آمدن عزادارها چای برای پذیرایی آماده باشد. می‌گوید امام حسین(ع) من را طلبید كه الان اینجا هستم و این را با چنان عشقی می‌گوید كه باور می‌كنیم حتما یك چیزی او را كه عاشق حسین بوده وصل كرده به یك مجلس عزاداری همیشگی، آنقدر كه هرسال از اول محرم تا دوازدهمین روزش برنامه همین باشد؛ این‌كه از 6 صبح تا نزدیكی‌های 11 ظهر، چای دم كند و دلش خوش باشد به این‌كه خدمت كرده به عزاداران ابا عبدا... .
یك دلخوشی خوب كه حال اكبر فرحزاد را هم از چهار سال پیش خوب كرده، از وقتی كه او هم پایش به حسینیه امینی‌ها باز شده و ایستاده پای كابینت‌های كرم‌رنگ آشپزخانه و سینك ظرفشویی. اكبرآقا حالا چهار سال است كه مسؤول شست‌وشوی استكان و نعلبكی‌هایی است كه تند و تند پر و خالی می‌شوند. او اما همین‌جا پای همین سینك ظرفشویی بین همین نعلبكی‌های رنگارنگ و استكان‌های بلوری، عاشقی می‌كند.
اكبرآقا یك حال عجیب دارد، حرف می‌زند و به پهنای صورتش اشك می‌ریزد: «آقا در قلب من است، آقا جان من است. آقا خودش من را دعوت كرد اینجا...» او هم مثل خیلی از خادم‌های دیگر این حسینیه معتقد است، بودنش اینجا به خواست اباعبدا... بوده و مفتخر است به این انتخاب و می‌گوید خسته نمی‌شود از كار، كه كارش عین عشق است: «برای امام حسین هرچقدر بیشتر كار كنی بیشتر قوت می‌گیری برای ادامه... اصلا خستگی نمی‌فهمی.»

 افتخار نوكری آقا
 افتخار مجید مشهدی‌شعبانی هم همین خدمت است؛ او هم 37 سال است كه جزو خادمان حسینیه در این ایام است؛ می‌گوید نوكری آقا امام حسین را می‌كنم، هركس صبحانه بخواهد برایش نان و پنیر آماده می‌كنم، هركس چای بخواهد چای می‌دهم هركس شیر و نان زنجیبلی بخواهد برایش شیر می‌برم، نمی‌گذارم عزادار حسین تشنه و گشنه بماند.
 بانوانی كه حق همسایگی
به جا می‌آورند

 عشق به حسین، منصوره برجعلی را هم از 40‌سال پیش پابند این حسینیه كرده و حالا 40‌سال از خدمت او در بخش خواهران می‌گذرد: «چهل سال پیش آمدم اینجا بنشینم روضه گوش بدهم، اما دیدم تعداد خادم‌ها خیلی كم است، خودم داوطلب شدم بلند شدم چای چرخاندم بین جمعیت و دیگر ماندم تا همین الان...».
حكایت خدمت نرگس سادات حسینی در بخش خواهران اما به حق همسایگی می‌رسد؛ به این‌كه خانه آنها روبه روی حسینیه است و مگر می‌شود یك نفر همسایه باشد و هوای همسایه‌اش را در مراسم سوگواری نداشته باشد... به‌خصوص كه سوگواری برای كسی باشد كه عزیز دل خیلی‌هاست... عشق به اهل بیت(ع)، نرگس خانم را هم از 25 سال پیش مقیم روزهای عزاداری حسینیه كرده؛ آنقدر كه بماند و خسته نشود از ریختن شیر و چای و خدمت به عزاداران دیگر.
وقتی ناصرالدین شاه تحقیر شد
زیر دیوارهای بلند حسینیه امینی‌ها، درست وسط یادگاری‌هایی كه بوی تاریخ می‌دهند و گذر زمان، بین سقف‌های قاب‌بندی شده با چوب‌های منقش، ارسی‌هایی كه هركدامشان به یك هنر قدیمی و اصیل می‌رسند و ردی از مشبك، معرق و مقرنس كاری و نقاشی روی شیشه دارند، جلال و كمال امینی، وارثان خاندان امینی، میزبان مجلس عزای حسین‌اند.

جلال‌آقا كه بزرگ‌تر است می‌گوید: «ما از نوادگان مرحوم حاج محمدرضا امینی هستیم، این حسینیه هم از خیلی سال پیش وقف عزاداری برای سیدالشهدا شده، حكایتش هم آن‌طور كه به ما گفته‌اند این است كه درآن زمان طی بازدیدی كه یكی از پادشاهان زمان قاجار یعنی ناصرالدین شاه از این خانه داشته، شیفته زیبایی این خانه می‌شود و به حاج محمدرضا كه مالك و سازنده خانه بوده می‌گوید، این‌كه شما ساختی یك قصر است. ایشان هم برخلاف روال عمومی جامعه مقابل پادشاه كلمه پیشكش را به كار نمی‌برد و می‌گوید بله این جا قصر است، اما قصر سیدالشهدا... كه همین جمله‌اش تبعات سیاسی ای را برایش به‌وجود می‌آورد و در نهایت ایشان اینجا را وقف می‌كنند و عمارت امینی‌ها تبدیل می‌شود به حسینیه امینی‌ها.»
حرف‌های جمال امینی را برادرش كمال تكمیل می‌كند و می‌گوید: «در این حسینیه جد ما وصیت كرده كه اولاد ذكور همیشه متولی حسینیه باشند. طبق همین وصیت ما 12 روز اول محرم را اینجا روضه‌خوانی داریم و روضه‌خوانی‌مان هم سنتی است، یعنی بر این مبناست كه بالای منبر احكام دین را می‌گویند، فلسفه جهاد امام حسین(ع) را می‌گویند، از اول هم هر كدام از منبری‌ها، یك وظیفه‌ای دارد، مثلا یك نفر درباره خانواده امام حسین(ع) صحبت می‌كند، یكی اصحابش و ... . روزهای تاسوعا و عاشورا هم در حسینیه به روی هیات‌های عزاداری باز می‌شود و 12 تا از هیات‌های بزرگ قزوین می‌آیند اینجا سینه‌زنی می‌كنند و علم و كتل و پرچم می‌آورند. البته در وقف‌نامه این حسینیه علاوه بر مراسم عزاداری، مراسم ماه رمضان هم نوشته شده و ما بر همین اساس ده شب افطاری می‌دهیم كه پنج شبش مختص افراد نیازمند و فقراست. سه شب هم مراسم احیا داریم كه فقط مختص خانم‌هاست.»
 این دو برادر اگر بخواهند از اتفاقاتی بگویند كه در این سال‌ها به چشم دیده‌اند، هزار شب قصه دارند برای گفتن. فصل مشترك این قصه‌ها اما اعتقاد است، این‌كه خیلی‌ها كه با اعتقاد پا به این مجلس عزا گذاشته‌اند بی‌جواب برنگشته‌اند.
 چه‌ها كه اینجا ندیدیم
فرید اكبر شاهی، خادم و نگهبان حسینیه بارها و بارها از زمان خدمتش از این حاجت‌روایی‌ها به چشم دیده؛ نزدیك‌ترین‌اش همین روز سوم ماه محرم امسال كه یكی از خانم‌های عزادار آمده، جلویش را گرفته و خودش را معرفی كرده و گفته شما پارسال محرم به من گفتید اینجا اگر عزاداری كنی و حاجتی داشته باشی برآورده می‌شود، الان من باردارم 18 سال ازدواج كرده بودم و بچه‌دار نمی‌شدم... .
برای او كه از هفت سال پیش،24 ساعت شبانه‌روزش را در این حسینیه گذرانده، آدم‌هایی كه در این ایام پا به حسینیه می‌گذارند یك تفاوت بزرگ با آدم‌هایی دارند كه در روزهای دیگر گذرشان به حسینیه می‌افتد، آن‌قدر كه بگوید: آدم‌هایی كه این 12 روز به حسینیه می‌آیند به عشق حسین می‌آیند، برای عزاداری می‌آیند، هدف‌شان دیدن این خانه نیست، اما در روزهای دیگر آدم‌ها برای دیدن در و دیوار می‌آیند و خب جنس‌شان با هم فرق می‌كند.