در روز دامپزشك پای صحبتهای جهادگرانی نشستیم كه یك روش متفاوت برای كمك به محرومان پیدا كردهاند
دامپـزشكان جهــادی
دل بزرگی دارند بچههای جهادگر، دلی كه آنها را بند یك شهر و یك جماعت نمیكند؛ كه آنها را از قلب امكانات میرساند به یك منطقه محروم، دورافتاده و كمبرخوردار. بچههای جهادگر همین جا مثل فرشتههای نجات از راه میرسند و یكی یكی گره از مشكلات اهالی باز میكنند. بین همه نیروهای جهادی، همه آنهایی كه دغدغه كمك به همنوع دارند، بچههای گروه جهادی ثارا... یك گروه ویژهاند؛ از همانها كه شنیدن قصهشان حال دلت را خوب میكند؛ جهادگرانی كه دامپزشكند و تخصصشان رسیدگی به وضعیت دامها در مناطق محروم است؛ همانجاهایی كه میگویند دار و ندار خیلی از خانوادهها فقط یك گاو است؛ كه اگر مریض باشد، كه اگر بمیرد، سفره نانشان خالی میماند.
به این ترتیب اولین گروه جهادی كه بهطور تخصصی فعالیت دامپزشكی انجام میداد، شكل گرفت: «ما چون از كردستان فعالیتمان را شروع كردیم، سعی كردیم به كل مناطق محروم این استان سر بزنیم اما كمكم پایمان به استانهای دیگر هم باز شد و از آذربایجان تا خوزستان را هم پوشش دادیم.»
15 نفر كه پای ثابتاند
از سال 92 تا حالا، حدود شش سال از فعالیت این گروه جهادی میگذرد و گیسویی میگوید: «دایره اصلی ما هنوز هم همان 15 نفری است كه از اول كار را شروع كردیم و تا آخر هم پای كار هستیم، اما در این بین در اردوهای مختلفی كه داشتیم افراد زیادی از دانشگاههای دیگر به ما اضافه میشوند و ما با اینكه الان درسمان تمام شده و هركدام مان به شهر خودمان برگشتهایم اما هروقت احساس كنیم، در جایی و منطقهای بهوجود ما نیاز است، سریع برای كمك رسانی به دامها آماده میشویم.»
داروندارشان
فقط یك گاو بود
گیسویی از این همه سال فعالیت در این گروه جهادی خاطره زیاد دارد، اما به یادماندنیترین خاطرهاش برمیگردد به حضورشان در استان آذربایجان شرقی: «یك بار ما در منطقه خداآفرین تبریز حضور داشتیم، یادم میآید پیرزنی را دیدیم كه بهخاطر ازدواج فامیلی سه پسر كم بینا و نابینا داشت و اداره همه امورات خانه بهعهده خودش بود. این پیرزن واقعا از دار دنیا برای گذران زندگی فقط یك گاوداشت، ما كه به این روستا رسیدیم، خبردار شدیم مدتی است از دهان و بینی گاو خون میآید و بعد از معایناتی كه انجام دادیم فهمیدیم این گاو از رودخانهای كه نزدیك روستاست برای نوشیدن آب استفاده میكند، اما در این جریان، زالوها در بینی و سرش لانه كردهاند و دلیل خونریزیهای حیوان هستند... وقتی این مشكل حیوان را برطرف كردیم و لبخند این پیرزن را دیدیم واقعا خستگی از تنمان در رفت.»
حوزهای كه
فعالیت در آن كمتر بود
برای همه بچههایی كه عضو این گروه جهادی هستند، سال 92 و دانشگاه سنندج یك نقطه اشتراك است، اشتراكی كه هم زمینه دوستی آنها را فراهم كرده و هم، پاگذاشتنشان را در یك مسیر خیر. «وقتی كه ما میخواستیم كار جهادی را شروع كنیم با خودمان گفتیم الان گروههای جهادی در زمینههای عمرانی و آموزشی و... فعال هستند و شاید در حوزه تخصص ما یعنی دامپزشكی، این فعالیت كمتر باشد، به خاطر همین با انگیزه این شكل از كمكرسانی، كار جهادی را شروع كردیم.»
این را هم محمدرضا ملكزاده به ما میگوید؛ سرگروه این بچههای جهادی كه از فعالیتشان در مناطق محروم خاطره زیاد دارد: «ما خیلی وقتها به مناطقی میرویم كه بخش دولتی كه هیچ، بخش خصوصی هم در آنجا فعالیت نمیكند. در واقع چون نمیخواهیم رزق و روزی این دامپزشكها را خراب كنیم، سعی میكنیم منطقهای را انتخاب كنیم كه مثلا دوردست یا صعبالعبور است و واقعا گذر هیچ دامپزشكی آنجا نیفتاده است، اما با این حال همیشه سنگاندازیهایی برای فعالیت ما بوده. خیلیها میگویند شما موازیكاری میكنید و ما همیشه میگوییم اصلا پای دامپزشك به جاهایی كه ما میرویم رسیده؟!»
ملكزاده درباره نوع فعالیتهای گروه ثارا... میگوید: «به چند گروه تقسیم شدهایم که هر گروه در یک موضوع ورود میکند؛ از آموزش گرفته تا معاینه، تشخیص، درمان و تهیه دارو كه همه این فعالیتها به صورت رایگان است. اما یك كار مشترك هم برای همه اعضای گروه تعریف شده و آن هم بحث واكسیناسیون دامهاست و زمانی كه كل دامهای یك منطقه باید واكسینه شوند كه اینجا كار پاكسازی منطقه را همه بچهها با مشاركت هم انجام میدهند.»
جراحی جهادی هم میكنیم
بخشی از فعالیتهای این گروه جهادی، خواسته یا ناخواسته به جراحی دامها هم رسیده است؛ جراحیهای جهادی در شرایطی واقعا جهادی. ملكزاده میگوید: «یادم است یكبار ما نخ بخیه برای جراحی لازم داشتیم و از یك ادارهای درخواست نخ بخیه دادیم. به ما گفتند كه اصلا لازم نیست شما وارد این حیطه جراحی بشوید، همان كار خودتان را بكنید! ما هم گفتیم الان در موقعیتی هستیم كه این دام نیاز به جراحی دارد، اگر خودتان میآیید و كار را انجام میدهید كه هیچ، اگر نه جلوی كمك ما را
نگیرید.»
میلاد عبدالمالكی را بچههای دیگر بهعنوان جراح جهادی گروه به ما معرفی میكنند؛ همان كسی كه ابزار جراحیاش، مثل تلفن همراه همیشه همراهش است تا درصورت نیاز، مشكلی را رفع كند: «اوایل كه كار جهادی را شروع كرده بودیم در حیطه فعالیت خودمان اجازه نداشتیم كار كنیم، بیشتر بهعنوان كارشناس علوم دام فعالیت میكردیم، اصلا هم هزینههای جراحی به ما داده نمیشد، نه نخ بخیهای داشتیم نه ابزاری و... اما یكبار در شرایط اضطرار تصمیم گرفتیم جراحی انجام بدهیم، یادم است اولین جراحی، تخلیه چشم یك گوسفند بود كه عفونت شدیدی داشت و ممكن بود تلف شود. ما اصلا دارویی برای این جراحی نداشتیم و با بدبختی زیاد این كار را كردیم. جراحی بعدی گوسفندی بود كه مشكل فتخ داشت و رودههایش به هم پیچیده بود و واقعا زندگی این حیوان در خطر بود، اینجا هم ما به هرشكلی شده كار جراحی را انجام دادیم و دیگر جراحیهای دامپزشكی به یكی از فعالیتهای گروه ما تبدیل شد و در هر بار حضورمان حداقل یك مورد اورژانسی داشتیم؛ مثلا آخرین بار یك سزارین اورژانسی داشتیم، گاو، شكم اولش بود و ما اقدام به جراحی كردیم و خوشبختانه یك گوساله خوب و سالم به دنیا آمد و مادر و بچه هر دوسالم بودند. اما بهخاطر اینكه در محیط طویله این جراحی را انجام دادیم و آلوده بود، نگرانی زیادی داشتیم ولی خب كار جهادی بود و نمیشد صبر كرد.»
یكبار هم آواز خواندیم
و پول جمع كردیم
خــاطــره خوب ملكزاده از فعالیتشان در این گروه جهادی اما یك ماجرای متفاوت است و به درمان دام برنمیگردد: یكبار در امدادرسانیهایمان در منطقه كردستان زنی را دیدیم كه به سرطان مبتلا بود و وضعیت مالی خوبی هم نداشت و واقعا حتی از تهیه داروهای رایج درمانی هم عاجز بود. همانجا از بین بچههای خودمان كمك جمع كردیم، اما دیدیم كه مقدارش كافی نیست، با بچههای گروههای جهادی دیگر كه برای فعالیت آمده بودند، موضوع را مطرح كردیم و فهمیدیم یكی از بچهها صدای خوبی دارد، گفتیم تو بخوان ما از مردم پول جمع میكنیم كه خدارا شكر همین اتفاق هم افتاد و با یك كار مشاركتی، معضل تهیه داروهای این زن مبتلا به سرطان تا اندازهای رفع شد.