دانشگاه علامه نمی‌سازد

دانشگاه علامه نمی‌سازد

  دهه30 بود و
زمزمه‌های پیشرفت در دنیای غرب تازه بین مردم کوچه و بازار خودمان اوج گرفته بود. تازه دانشگاه تهران شکل گرفته بود و مطبوعات سر و شکلی گرفته بودند و کافه‌ها به شکل پاریسی گوشه‌گوشه شهر سربرآورده و مردم یاد گرفته بودند سیگار بکشند و قهوه بنوشند و بحث روشنفکری بکنند. همین جو غالب کافی بود که یک استاد در دانشگاه تهران مقاله تندی علیه یک طلبه جوان بنویسد و روزنامه اطلاعات آن را منتشر کند. حسن‌زاده‌آملی که آن روزها طلبه جوانی بود و سری در علوم هیئت و ریاضیات و هندسه داشت یک کسوف را پیش‌بینی کرده بود و احتمال وقوع کسوف به استناد حرف طلبه جوان، زمزمه دهان مردم کوچه و بازار شده بود. استاد دانشگاه تهران در مقاله تندی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، حسن‌زاده را بی‌سواد خواند و مضمون مقاله‌اش این بود که این کارها تخصصی است و تخصص آن هم بین دانشمندان دانشگاهی یافت می‌شود که درس آکادمیک نجوم را خوانده‌اند نه طلبه‌ای که نجوم را نزد اساتید قدیمی یاد گرفته. مردم هم در کافه‌ها و خیابان‌ها حرف‌های استاد دانشگاه را در روزنامه خوانده و سری تکان دادند و به حال طلبه جوان و حوزه علمیه‌ای که فکر می‌کند می‌تواند در همه چیز ورود کنند، نیشخند زدند. زمان گذشت و روز موعود فرارسید و همان شد که حسن‌زاده گفته بود. کسوف اتفاق افتاد و روزنامه اطلاعات مجبور شد در مطلبی از مردم و طلبه‌جوان بابت مقاله منتشرشده عذرخواهی کند.
این توع اتفاقات در زندگی علامه حسن‌زاده‌آملی کم پیش نیامد. مباهله‌هایی که با اهالی دانشگاه شکل می‌گرفت و هربار، اساتید دانشگاه و دانشمندان آکادمیک، حیرت‌زده علم و تخصص علامه می‌شدند. برای اهالی دانشگاه که هفت،هشت سال عمر دانشجو را می‌گیرند و در عوض پاس‌کردن چند واحد درسی یک مدرک دکترا به دانشجو می‌دهند که فقط تخصص در یک رشته را اعتبار می‌بخشد، سخت است باور کنند کسی بتواند در رشته‌ها و علوم مختلف متخصص شود و صاحب‌نظر. چنین چیزی در چارچوب محدود آموزش آکادمیک نمی‌گنجد. علامه به معنای کسی است که در چند رشته مختلف صاحب علم و نظر باشد؛ چیزی که رشته‌اش در نظام آکادمیک هنوز طرح‌ریزی نشده است!