گفتوگوی جامجم با غلامرضا نامی، نقاش و کارشناس هنر
هنر، کالا نیست
غلامرضا نامی، كارشناس هنری كه سالهاست در دنیای هنر سمتها و تجربههای زیادی را پشت سرگذاشته و از فراز و نشیبها و حرف و حدیثهای این دنیای وسیع مطلع است، درباره كالایی شدن هنر در نظام سرمایه داری و ماجرایی كه پیامدهای مختلفی را به همراه داشته، صحبتهایی را مطرح كرد كه خواندن آنها خالی از لطف نیست.
آنچه مسلم است میتوان به آثار هنری هم به عنوان یك كالا نگاه كرد، البته كالای هنری و فرهیخته كه در دنیا و تاریخ هم نشان داده شده كه این سرمایهگذاری بسیار مطمئن و دلنشین است. خوشبختانه علاوه بر كشورهای مختلف كه مدت هاست در این فضا فعال هستند، ایران هم چند سالی است به این موضوع پیدا كرده و تا این لحظه هم كسی از خرید اثر هنری به منظور سرمایهگذاری نادم نشده است. این شیوه سرمایهگذاری علاوه بر اضافه كردن به صندوق پس انداز هر كسی باعث ارتقا و كمك به سواد بصری هم میشود. البته این روند جدید نیست و بحث هنر كاربردی از گذشتهها وجود داشته، همانطور كه پدران ما فرش را به عنوان یك كالای هنری و سرمایه میخریدند.
درباره نگاه كالایی محض به هنر هم من بارها گفته ام جامعه باید آگاه باشد كه اثر هنری و كاری را بخرد كه عصاره هنر در آن وجود داشته باشد، چون در این صورت است كه هنر به معنای واقعی توسعه پیدا میكند اما وقتی تنها اثر بازاری و كاری كه بدون ارزشهای هنری است، خریداری شود، طبیعی است كه به این حوزه آسیب وارد میشود. در سوی دیگر اگر هنرمند هم تنها به دنبال این بخش از بازار برود، بازهم به ماهیت و مادیت هنر لطمه میزند، چون او در این شرایط تنها كاری را انجام میدهد كه بازاری باشد، در صورتی كه هنر به معنای خلق اثر است و خالقش نباید تنها به بازار آن چشم داشته باشد، بلكه او آنچه حس میكند و از درونش نشات گرفته را باید اجرا كند. در غیر این صورت وقتی آثار غیر هنری در این فضا عرضه و خریداری میشود، بازار بی هنران رونق بیشتری پیدا میكند.
در دنیا معمولا كلكتورها در برنامهای كه برای كارشان دارند، به هنر آگاهند و آن را میشناسند اما در ایران اغلب خریداران بدون این شناخت هستند و سلیقهای خرید میكنند، درست همانطور كه مبل و یخچال خانه شان را میخرند با هنر هم همین برخورد را دارند. بنابر این به اعتقاد من، چنین افرادی باید با كارشناس دست به خرید اثر بزنند تا هم كار هنری را بخرند و هم از نظر قیمت مورد هجمه قرار نگیرند. با تمام اینها در اصل لازم است این جریان فرهنگ سازی شود، یعنی از دبستان شناخت و تعلیم هنر در برنامه قرار بگیرد. در این شرایط من نوعی كه دوست دارم یك اثر هنری داشته باشم با آگاهی دست به انتخاب میزنم.
در كنار اینها گاهی برخیها از انحصاری شدن هنر به واسطه نگاه كالایی به آن میگویند، موضوعی كه نمیتواند اینطور باشد، چون هر كسی میتواند چنین فعالیتهایی را با رسالتی كه دارند برگزار یا در آن شركت كنند. در تمام دنیا هم برای فروش آثار اغلب جنبه هنری كارها را مطرح نمیكنند، یعنی بیشتر آن چیزی را كه بازار میپسندد و تقاضای مشتری است عرضه میكنند، مثل سوپرماركتی كه اگر فلان رب فروش بیشتری داشته باشد، آن را میآورد. در همه دنیا هم به این شكل است اما اگر همین جریان با آگاهی خریدار و كارشناس مطلع اتفاق بیفتد، میتوان از هجمهای كه این روزها نسبت به كالایی شدن هنر وجود دارد، جلوگیری كرد.
امروز من به شما حق میدهم تعدادی از كارهایی كه در فضاهای مختلف با قیمتهای گزاف خریداری میشود، ارزش هنری چندانی ندارد یا ارزشش در حد آن قیمتی كه خریداری میكنند، نیست. اما همانطور كه گفتم این جریان به همان بحث تقاضای جامعه برمی گردد و حراجها و برنامههای فروش آثار هم آنچه را خریدار دارد، میآورد و همین جاست كه میگویم لازم است ریشهای فرهنگسازی شود.
به عنوان نمونه آقای وزیری مقدم از هنرمندان خوب كشوراست ولی سالها كسی او را نمیشناخت، اما اولین بار كه كارش در حراج ارائه شد با قیمتی حدود 35 میلیون تومان فروش رفت كه تازه خیلی هم خوب بود اما كار فلان آقا و خیابان منوچهری را 150 میلیون و گاهی بیشتر هم میخرند. اینها همه از ناآگاهی است، ولی به هر حال حراج هم به دنبال سود خودش است و آنچه را میخرند عرضه میكند.
در این مسیر بیشترین مسؤولیت با ارشاد است.
در این باره باید برنامهریزی مدونی وجود داشته باشد، سمینارهای مفید برگزار شود و جایی مثل صدا وسیما برنامه و بخشی ویژه هنر داشته باشد، اقدامی كه باید فراگیر آگاه سازی شود و هیچ چیزی برایش بهتر از رسانه تصویری مثل صدا وسیما نیست. در این فضا همانطور كه مثلا میگویند آسپرین چیست، بخورید یا نه، باید برای سلامت روح هم بخشی وجود داشته باشد و در آن بگویند اثر هنری چیست و چه مشخصهای دارد؟!
درباره نگاه كالایی محض به هنر هم من بارها گفته ام جامعه باید آگاه باشد كه اثر هنری و كاری را بخرد كه عصاره هنر در آن وجود داشته باشد، چون در این صورت است كه هنر به معنای واقعی توسعه پیدا میكند اما وقتی تنها اثر بازاری و كاری كه بدون ارزشهای هنری است، خریداری شود، طبیعی است كه به این حوزه آسیب وارد میشود. در سوی دیگر اگر هنرمند هم تنها به دنبال این بخش از بازار برود، بازهم به ماهیت و مادیت هنر لطمه میزند، چون او در این شرایط تنها كاری را انجام میدهد كه بازاری باشد، در صورتی كه هنر به معنای خلق اثر است و خالقش نباید تنها به بازار آن چشم داشته باشد، بلكه او آنچه حس میكند و از درونش نشات گرفته را باید اجرا كند. در غیر این صورت وقتی آثار غیر هنری در این فضا عرضه و خریداری میشود، بازار بی هنران رونق بیشتری پیدا میكند.
در دنیا معمولا كلكتورها در برنامهای كه برای كارشان دارند، به هنر آگاهند و آن را میشناسند اما در ایران اغلب خریداران بدون این شناخت هستند و سلیقهای خرید میكنند، درست همانطور كه مبل و یخچال خانه شان را میخرند با هنر هم همین برخورد را دارند. بنابر این به اعتقاد من، چنین افرادی باید با كارشناس دست به خرید اثر بزنند تا هم كار هنری را بخرند و هم از نظر قیمت مورد هجمه قرار نگیرند. با تمام اینها در اصل لازم است این جریان فرهنگ سازی شود، یعنی از دبستان شناخت و تعلیم هنر در برنامه قرار بگیرد. در این شرایط من نوعی كه دوست دارم یك اثر هنری داشته باشم با آگاهی دست به انتخاب میزنم.
در كنار اینها گاهی برخیها از انحصاری شدن هنر به واسطه نگاه كالایی به آن میگویند، موضوعی كه نمیتواند اینطور باشد، چون هر كسی میتواند چنین فعالیتهایی را با رسالتی كه دارند برگزار یا در آن شركت كنند. در تمام دنیا هم برای فروش آثار اغلب جنبه هنری كارها را مطرح نمیكنند، یعنی بیشتر آن چیزی را كه بازار میپسندد و تقاضای مشتری است عرضه میكنند، مثل سوپرماركتی كه اگر فلان رب فروش بیشتری داشته باشد، آن را میآورد. در همه دنیا هم به این شكل است اما اگر همین جریان با آگاهی خریدار و كارشناس مطلع اتفاق بیفتد، میتوان از هجمهای كه این روزها نسبت به كالایی شدن هنر وجود دارد، جلوگیری كرد.
امروز من به شما حق میدهم تعدادی از كارهایی كه در فضاهای مختلف با قیمتهای گزاف خریداری میشود، ارزش هنری چندانی ندارد یا ارزشش در حد آن قیمتی كه خریداری میكنند، نیست. اما همانطور كه گفتم این جریان به همان بحث تقاضای جامعه برمی گردد و حراجها و برنامههای فروش آثار هم آنچه را خریدار دارد، میآورد و همین جاست كه میگویم لازم است ریشهای فرهنگسازی شود.
به عنوان نمونه آقای وزیری مقدم از هنرمندان خوب كشوراست ولی سالها كسی او را نمیشناخت، اما اولین بار كه كارش در حراج ارائه شد با قیمتی حدود 35 میلیون تومان فروش رفت كه تازه خیلی هم خوب بود اما كار فلان آقا و خیابان منوچهری را 150 میلیون و گاهی بیشتر هم میخرند. اینها همه از ناآگاهی است، ولی به هر حال حراج هم به دنبال سود خودش است و آنچه را میخرند عرضه میكند.
در این مسیر بیشترین مسؤولیت با ارشاد است.
در این باره باید برنامهریزی مدونی وجود داشته باشد، سمینارهای مفید برگزار شود و جایی مثل صدا وسیما برنامه و بخشی ویژه هنر داشته باشد، اقدامی كه باید فراگیر آگاه سازی شود و هیچ چیزی برایش بهتر از رسانه تصویری مثل صدا وسیما نیست. در این فضا همانطور كه مثلا میگویند آسپرین چیست، بخورید یا نه، باید برای سلامت روح هم بخشی وجود داشته باشد و در آن بگویند اثر هنری چیست و چه مشخصهای دارد؟!