سفر مرموز به لواســــــان
مرد جوان كه به اتهام دست داشتن در
ناپدید شدن دوستش بازداشت شده مدعی است كه برای گرفتن زنجیر چرخ 5 دقیقه دوستش را تنها گذاشته، اما بعد از بازگشت، او ناپدید شده است.
چند روز قبل مرد میانسالی به اداره پلیس رفت و از ناپدید شدن پسرش خبر داد. او گفت: چند روز قبل بهروز، پسرم همراه یكی از دوستانش به نام پدرام به لواسان رفت. اما خبری از او نشد، از آنجا كه بهروز عادت داشت شبها به خانه نمیآمد و معمولا نزد دوستانش میماند، نگرانش نشدیم. تا اینكه دیشب پدرام مقابل خانهمان آمد و سراغ پسرم را گرفت. به او گفتم كه از او خبری ندارم و از زمانی كه با هم رفتهاید دیگر به خانه برنگشته است. او هم گفت كه در لواسان پسرم را گم كرده و تصور میكرده بهروز به خانه برگشته باشد، اما چون هر چه با تلفن همراهش تماس گرفته و او جواب نداده، نگران شده و به مقابل خانه آمده است.
مرد میانسال ادامه داد: من به دوست بهروز مشكوك هستم و به نظرم واقعیت را بیان نمیكند. از طرفی او آخرین نفری بوده كه با پسرم در ارتباط بوده و بیشك میداند برای پسرم چه اتفاقی رخ داده است.
از آنجا كه میدانستم بهروز با پدرام به لواسان رفته است او به مقابل خانهمان آمد تا با صحنهسازی وانمود كند كه از سرنوشت پسرم بیخبر بوده و نگران او است. درست است كه بهروز گاهی میشد كه چند روزی به خانه نیاید، اما این بار نیامدنش طولانی شده است، دوستش هم كه اظهارات عجیبی دارد و تلفن همراهش هم كه در دسترس نیست از شما میخواهم پسرم را پیدا كنید.
به دنبال شكایت مرد میانسال تحقیقات برای پیدا كردن بهروز آغاز شد. در نخستین گام كارآگاهان به سراغ پدرام، مرد جوانی كه آخرین بار او را دیده بود رفته و پدرام را دستگیر كردند. پدرام در تحقیقات مدعی شد كه از سرنوشت پسر جوان بیخبر است و او هم نگران بهروز شده است.
باتوجه به تناقضگوییهای مرد جوان و از آنجا كه پدرام آخرین نفری بود كه بهروز را دیده بود؛ تحقیقات از او همچنان ادامه دارد.
پدرام 38 سال دارد، ازدواج نكرده، اعتیاد شدیدی به مواد مخدر دارد و این موضوع را میشود از پوست به استخوان چسبیده و دندانهای خرابش فهمید. هر چند كه خودش هم به این موضوع معترف است.
چه اتفاقی برای بهروز افتاد؟
با بهروز رفتیم لواسان، اما برف زیادی آمده بود و ماشین داخل برفها گیر كرد. من به بهروز گفتم داخل ماشین منتظر بماند تا بروم از اهالی زنجیر چرخ بگیرم. 5 دقیقه هم نشده بود كه برگشتم و دیدم بهروز نیست.
به هر جایی كه فكرش را كنید سر زدم، اما خبری از او نبود. من حتی فردای آن روز به پلیس خبر دادم و بعدش هم مقابل خانه بهروز رفته و از خانوادهاش سراغ او را گرفتم، با خودم گفتم شاید به خانه برگشته باشد.
برای چه به لواسان رفته بودید؟
بچه برادرم تولدش است و خیلی سگ دوست دارد. یكی از دوستانم كه لواسان باغ دارد به من گفت سگش سه تا بچه دارد و توله سگها را نمیخواهد. از آنجا كه میدانستم بچه برادرم سگ دوست دارد به او گفتم كه به لواسان میآیم و یكی از سگها را برای بچه برادرم میبرم.
چه شد بهروز هم با تو آمد؟
راستش را بخواهید میخواست داخل ماشین مواد بكشد من اجازه ندادم. گفتم جلوی مردم زشت است، گفتم با من به لواسان بیاید و آنجا در خرابه یا زمین متروكهای مواد بكشد.
به نظرت چه اتفاقی برای بهروز افتاده است؟
فكر میكنم فرار كرده است.
برای چی فرار كرده؟
سه دلیل موجه و قانعكننده دارم كه بهروز فرار كرده است. اول اینكه بهتازگی با همسرش دچار اختلاف شده و همسرش درخواست طلاق داده و مهریهاش را اجرا گذاشته است. نمیدانم مهریه همسرش چقدر بود، اما میدانم كه مبلغ سنگینی بود، هر چند با گرانی سكه حتی اگه مهریه او صد تا سكه هم باشد حدود 400 میلیون تومان باید پول بدهد، خب بهروز پولی نداشت كه بخواهد به زنش بدهد. دوم اینكه یك نفر از او چهار میلیون تومان پول میخواست، اما بهروز پول نداشت بدهیاش را بدهد و از دست طلبكارش فراری بود. سومین موضوع هم برمیگردد به بچه برادر بهروز، بچه برادرش گوشی دختری را میدزدد یا اینكه كلاه سر دختره میگذارد و گوشی را برمیدارد، نمیدانم، اما بهروز گوشی را گردن گرفته و حالا باید یك گوشی هوشمند هم به آن دختر بدهد كه قطعا برای خرید گوشی هم باید یك چیزی حدود دو یا سه میلیون تومان بدهد.
این سه موضوع باعث شده تا بهروز خودش را ناپدید كند، اینطوری دیگر مجبور نیست خسارت و بدهی و مهریه همسرش را بدهد.
چه شد كه معتاد شدی؟
اعتیادم برمیگردد برای سالها قبل. مادرم كه عمرش را به شما داد، پدرم فیلش یاد هندوستان كرد و زن گرفت. زن بابایم هم اصلا بویی از مادری نبرده بود و ما را اذیت میكرد. رفتارهای او و مرگ مادرم باعث شده بود افسرده شوم، دوستان پیشنهاد دادند مواد بكشم. حالم خوب میشود، اما مواد كشیدم بدبخت تر شدم و زندگیام رو به نابودی رفت.
شغلت چیست؟
با ماشین برادرم كار میكنم. همان ماشینی كه با آن به لواسان رفته بودیم.
ناپدید شدن دوستش بازداشت شده مدعی است كه برای گرفتن زنجیر چرخ 5 دقیقه دوستش را تنها گذاشته، اما بعد از بازگشت، او ناپدید شده است.
چند روز قبل مرد میانسالی به اداره پلیس رفت و از ناپدید شدن پسرش خبر داد. او گفت: چند روز قبل بهروز، پسرم همراه یكی از دوستانش به نام پدرام به لواسان رفت. اما خبری از او نشد، از آنجا كه بهروز عادت داشت شبها به خانه نمیآمد و معمولا نزد دوستانش میماند، نگرانش نشدیم. تا اینكه دیشب پدرام مقابل خانهمان آمد و سراغ پسرم را گرفت. به او گفتم كه از او خبری ندارم و از زمانی كه با هم رفتهاید دیگر به خانه برنگشته است. او هم گفت كه در لواسان پسرم را گم كرده و تصور میكرده بهروز به خانه برگشته باشد، اما چون هر چه با تلفن همراهش تماس گرفته و او جواب نداده، نگران شده و به مقابل خانه آمده است.
مرد میانسال ادامه داد: من به دوست بهروز مشكوك هستم و به نظرم واقعیت را بیان نمیكند. از طرفی او آخرین نفری بوده كه با پسرم در ارتباط بوده و بیشك میداند برای پسرم چه اتفاقی رخ داده است.
از آنجا كه میدانستم بهروز با پدرام به لواسان رفته است او به مقابل خانهمان آمد تا با صحنهسازی وانمود كند كه از سرنوشت پسرم بیخبر بوده و نگران او است. درست است كه بهروز گاهی میشد كه چند روزی به خانه نیاید، اما این بار نیامدنش طولانی شده است، دوستش هم كه اظهارات عجیبی دارد و تلفن همراهش هم كه در دسترس نیست از شما میخواهم پسرم را پیدا كنید.
به دنبال شكایت مرد میانسال تحقیقات برای پیدا كردن بهروز آغاز شد. در نخستین گام كارآگاهان به سراغ پدرام، مرد جوانی كه آخرین بار او را دیده بود رفته و پدرام را دستگیر كردند. پدرام در تحقیقات مدعی شد كه از سرنوشت پسر جوان بیخبر است و او هم نگران بهروز شده است.
باتوجه به تناقضگوییهای مرد جوان و از آنجا كه پدرام آخرین نفری بود كه بهروز را دیده بود؛ تحقیقات از او همچنان ادامه دارد.
پدرام 38 سال دارد، ازدواج نكرده، اعتیاد شدیدی به مواد مخدر دارد و این موضوع را میشود از پوست به استخوان چسبیده و دندانهای خرابش فهمید. هر چند كه خودش هم به این موضوع معترف است.
چه اتفاقی برای بهروز افتاد؟
با بهروز رفتیم لواسان، اما برف زیادی آمده بود و ماشین داخل برفها گیر كرد. من به بهروز گفتم داخل ماشین منتظر بماند تا بروم از اهالی زنجیر چرخ بگیرم. 5 دقیقه هم نشده بود كه برگشتم و دیدم بهروز نیست.
به هر جایی كه فكرش را كنید سر زدم، اما خبری از او نبود. من حتی فردای آن روز به پلیس خبر دادم و بعدش هم مقابل خانه بهروز رفته و از خانوادهاش سراغ او را گرفتم، با خودم گفتم شاید به خانه برگشته باشد.
برای چه به لواسان رفته بودید؟
بچه برادرم تولدش است و خیلی سگ دوست دارد. یكی از دوستانم كه لواسان باغ دارد به من گفت سگش سه تا بچه دارد و توله سگها را نمیخواهد. از آنجا كه میدانستم بچه برادرم سگ دوست دارد به او گفتم كه به لواسان میآیم و یكی از سگها را برای بچه برادرم میبرم.
چه شد بهروز هم با تو آمد؟
راستش را بخواهید میخواست داخل ماشین مواد بكشد من اجازه ندادم. گفتم جلوی مردم زشت است، گفتم با من به لواسان بیاید و آنجا در خرابه یا زمین متروكهای مواد بكشد.
به نظرت چه اتفاقی برای بهروز افتاده است؟
فكر میكنم فرار كرده است.
برای چی فرار كرده؟
سه دلیل موجه و قانعكننده دارم كه بهروز فرار كرده است. اول اینكه بهتازگی با همسرش دچار اختلاف شده و همسرش درخواست طلاق داده و مهریهاش را اجرا گذاشته است. نمیدانم مهریه همسرش چقدر بود، اما میدانم كه مبلغ سنگینی بود، هر چند با گرانی سكه حتی اگه مهریه او صد تا سكه هم باشد حدود 400 میلیون تومان باید پول بدهد، خب بهروز پولی نداشت كه بخواهد به زنش بدهد. دوم اینكه یك نفر از او چهار میلیون تومان پول میخواست، اما بهروز پول نداشت بدهیاش را بدهد و از دست طلبكارش فراری بود. سومین موضوع هم برمیگردد به بچه برادر بهروز، بچه برادرش گوشی دختری را میدزدد یا اینكه كلاه سر دختره میگذارد و گوشی را برمیدارد، نمیدانم، اما بهروز گوشی را گردن گرفته و حالا باید یك گوشی هوشمند هم به آن دختر بدهد كه قطعا برای خرید گوشی هم باید یك چیزی حدود دو یا سه میلیون تومان بدهد.
این سه موضوع باعث شده تا بهروز خودش را ناپدید كند، اینطوری دیگر مجبور نیست خسارت و بدهی و مهریه همسرش را بدهد.
چه شد كه معتاد شدی؟
اعتیادم برمیگردد برای سالها قبل. مادرم كه عمرش را به شما داد، پدرم فیلش یاد هندوستان كرد و زن گرفت. زن بابایم هم اصلا بویی از مادری نبرده بود و ما را اذیت میكرد. رفتارهای او و مرگ مادرم باعث شده بود افسرده شوم، دوستان پیشنهاد دادند مواد بكشم. حالم خوب میشود، اما مواد كشیدم بدبخت تر شدم و زندگیام رو به نابودی رفت.
شغلت چیست؟
با ماشین برادرم كار میكنم. همان ماشینی كه با آن به لواسان رفته بودیم.