گفتوگو با پیام دهكردی، بازیگر سینما و تئاتر
آدم با فرهنگ اختلاس نمیکند
بازیگر است و درس این حرفه را هم میدهد. در تئاتر حرفی برای گفتن دارد هم در بازیگری هم در كارگردانی. تا حالا چند جایزه داخلی و خارجی برای حضورش در تئاتر گرفته. در سینما بازی در فیلمهایی مانند یك تكه نان، یك بوس كوچولو، راه آبی ابریشم و ... را دارد و در تلویزیون بازیاش در سریالهای شهریار، مدار صفردرجه، گذر از رنجها و ... در یادها مانده است. با او همصحبت میشوم تا درباره رویاهایش بپرسم و آرزوهایی كه به آنها دست یافته و فرق امروز و دیروز. میدانم چند سالی درگیر بیماری سرطان بوده و اسمش در كنار چهرههای معروفی ثبت شده كه با این بیماری مبارزه كرده و آن را شكست داده و حالا دارند زندگی عادی خود را سپری میكنند. اما درباره بیماریاش چیزی نمیپرسم، لزومی نمیبینم به گذشتهای كه دوستداشتنی نیست، نقب بزنم. او همه حرفهایش درباره این بیماری را در برنامه ماه عسل و روزنامهها و مجلات گفته است. ترجیح میدهم درباره زندگی با او صحبت كنم، فراز و فرودهای زندگی و ربطش به آنچه در اختیار ماست و آنچه از اختیار ما خارج است.
راستش از كودكی برایم جدی بود. زمانی كه دبیرستان میرفتم و برای كنكور آماده میشدم، دو رویا داشتم كه به نظرم دستنیافتنی بودند؛ یكی دیدن ساختمان تئاتر شهر از نزدیك - چون شهرستان زندگی میكردم - و دیگری دیدن آقای حمید سمندریان. تصور اینكه در تئاترشهر روی صحنه بروم رویای زیبایی بود كه خوشبختانه تبدیل به واقعیت شد و امكان این كه شاگردی استاد سمندریان را هم تجربه كنم، فراهم شد؛ استادی كه هرچند در قید حیات نیستند اما من احساس میكنم هنوز هم دارم از ایشان میآموزم. در یكی از نمایشهای استاد بازی كردم و در موسسه ایشان، معلمی هم كردم. به رویاهایم دست یافتم و این خیلی خوشایند است.
همه آدمها رویاها و آرزوهایی دارند اما برای رسیدن به آنها برنامهریزی و پشتكار دقیقی لازم است وگرنه ابتر میمانند. شما چگونه برنامهریزی كردید كه توانستید به آرزوهایتان برسید؟
آن زمان شرایط حاكم بر فرهنگ و هنر به اندازه امروز رقتآور نبود. اگر برنامهریزی میكردی و با همه وجود دانش هر رشتهای را میآموختی، قطعا موفق میشدی. مثل الان نبود كه شرایط پر از اشكال و ایراد باشد. من برنامهریزی كردم با این بینش كه بازیگری علمی مهم و سخت است. میدانستم باید شاگردی كنم و مطالعات بینرشتهای داشته باشم تا بتوانم موفق شوم. میدانستم محور بازیگری، انسان است پس باید در زمینه جامعهشناسی، روانشناسی، ادبیات و شعر و ... مطالعه كنم. آن سالها با برنامهریزی و پشتكار، یك پسر شهرستانی كه نه آشنا داشت و نه پارتی و نه پول، توانست به تهران بیاید و رویاهایش را عملی كند.
با تكیه با توانمندیهای درونی وارد حرفه بازیگری شدید، مسیر پر فراز و نشیبی را طی كردید و تبدیل شدید به پیام دهكردی كه بازیگر توانایی است؛ اما الان دارید از شرایطی میگویید كه تغییر كرده است. شرایط جامعه چقدر میتواند در رسیدن به آرزوها و تحقق رویاها تاثیرگذار باشد. زیاد میشنویم كه میگویند در ایران نمیتوان بر اساس روشهای علمی موفقیت، به آدم موفقی تبدیل شد چون قوانین اینجا با همه جای دنیا فرق میكند؟
بدون شك علوم انسانی و هنر زیر چتری وسیع قرار میگیرد كه فرهنگ نام دارد. اگر دانش داشته باشی و تلاش كنی حتما در رشته مورد علاقهات موفق میشوی اما چرا در كشور ما این اتفاق نمیافتد و چرا بیشتر دانشجویان رشته هنر تاكید میكنند كه دانش و برنامهریزی ارزش ندارد. معتقدم ما در حوزههای فناوری، پزشكی، امنیتی و دفاعی خیلی خوب عمل كردهایم با همه تحریمها و سختیها؛ اما در حوزه فرهنگ اوضاعمان فاجعه است. وقتی در كشورمان فرهنگ فقط اقرار به لسان مسؤولان است، نباید توقع خروجی مناسبی داشت. اگر فرهنگ ما رشد كرده بود، اینهمه بزه و قانون گریزی و فساد، اختلاس و ... نداشتیم. اگر مدیری، اختلاس میكند نشان دهنده این است كه بیفرهنگ است. آدم بافرهنگ دزدی نمیكند. اگر مسؤولان و متولیان فرهنگی دست به جهادی بزرگ در حوزه فرهنگ نزنند كشور ما دچار زلزلهای عظیم میشود و زمانی كه زلزله رخ دهد دیگر نگاه نمیكند چه كسی وزیر است و چه كسی آقازاده. همه را از بین خواهد برد. در این شرایط از فرهنگ كه زیرساخت اخلاق است، چگونه میتوان انتظار شایسته سالاری و عدالت اجتماعی داشت. سالهاست فقط با غرغره واژهها رو به رو هستیم بدون اینكه عملا آنها را ببینیم. صحبت از دانش و آگاهی و شایستهسالاری است اما در عمل اصلا اتفاق خوبی نمیافتد و تنها چیزی كه شاهدش هستیم بیاخلاقیهایی است كه روز به روز بیشتر میشود. معتقدم در بزنگاه كنونی فارغ از جنگهای نظامی آن چیزی كه میتواند جدی باشد، جنگ فرهنگی است. قبول كنیم كه زیرساختهای فرهنگی را رها كردهایم. ما اكنون خوشهچین فرهنگی هستیم كه ده سال قبل بذر آن را كاشتهایم. در هر زمینهای از نوع رانندگی بگیر تا اتفاقات محیطزیستی و ... با مشكل روبهرو شدهایم به این دلیل است كه زیرساختهای فرهنگی و اخلاقی را رها كردهایم و بیبرنامگی باعث شده جامعه با بحران روبهرو شود. تا زمانی كه مسؤولان و متولان فرهنگی فقط ژست فرهنگی بگیرند، اما در این زمینه قدمهای موثر و كاربردی برندارند جامعه ما روز به روز با مشكلات بیشتری روبهرو خواهد شد. باید ضرورت توجه به فرهنگ و فرهنگسازی درست از حرف و عكس یادگاری به عمل تبدیل شود تا شاید ده سال دیگر شرایطمان بهتر از اكنون شود.
در كودكی علم بهتر است یا ثروت، موضوع انشایمان بود. آن زمان چه مینوشتید و الان درباره این موضوع چه مینویسید؟
آن زمان علم از همه چیز بهتر بود. باور پدر و مادر و معلمان و همه مردم جامعه این بود كه علم بهتر از ثروت است. جامعه ما را به سمت علم میبرد چون به ما میآموختند اگر علم بیاموزیم، ثروتمند هم خواهیم شد، اما به تعبیر مولانا كه میفرماید: «چه دانستم كه این سودا مرا زین سان كند مجنون ...» من چه میدانستم دو دهه بعد از آن ساعت انشا به روزگاری میرسم كه پول و پولپرستی به ركن اساسی جامعه تبدیل میشود و برای موفقیت و زندگی عادی گاهی باید همه آرمانهایت را نادیده بگیری. اگر مادرم زنده بود به او میگفتم مادر جان موضوع علم بهتر است یا ثروت را باید بار دیگر بررسی كنیم و ببینیم كدام یك بهتر است. هر چند به باور من هیچكدام خوب نیست، آنچیزی كه مهم است، آگاهی است. معتقدم اگر آگاهی انسان بالا برو - آگاهی ربطی به سواد ندارد - و اگر فرهنگ و اصول اخلاقی را بیاموزیم كه باز هم ربطی به میزان سواد ندارد، مسیر آدمی را راهنمایی میكند كه چگونه قدمهای درستی بردارد تا زندگی مطلوب و توام با فرهنگ و اخلاقی داشته باشد.