حكایت  جایزه مخترع شطرنج و منچ

حكایت جایزه مخترع شطرنج و منچ

وقتی سسا مخترع شطرنج این بازی را به پادشاه هند عرضه كرد، پادشاه كه بسیار مشعوف شده بود به او گفت: حالا كه چنین بازی خوبی اختراع كردی، هرچیز دوست داری تقاضا كن تا به تو بدهیم.
سسا گفت: پادشاها، شما محبت دارید، اما من چیز زیادی می‌خواهم، شاید در توان شما نباشد. پادشاه گفت: در توان ما نباشد؟ زكی. مگر چی هست؟
 سسا گفت: در خانه اول صفحه شطرنج یك دانه گندم، در خانه دوم دو دانه گندم، در خانه سوم چهار دانه گندم، در خانه چهارم هشت دانه گندم، در خانه پنجم 16 دانه... پادشاه گفت: خیلی خب بس است، به‌ازای هر ۶۴ خانه هی ضربدر دو.
چه خواسته محقری. برو. می‌گویم نوكران گندمت را برایت بیاورند. سسا به خانه بازگشت و پادشاه به خواب عصرگاهی رفت. وقتی بیدار شد از وزیر اعظم پرسید: گندم‌های یارو را برایش فرستادید؟
وزیر اعظم گفت: خیر. پادشاه گفت: چرا؟
وزیر اعظم گفت: ریاضیدانان مشغول محاسبه‌ مقدار گندمند. بعد از شام پادشاه از وزیر اعظم پرسید: چی شد؟ وزیر اعظم گفت: امیدواریم تا صبح كار محاسبه به پایان برسد. پادشاه گفت: وا. چهار كیسه گندم اینقدر محاسبه دارد؟
وزیر اعظم گفت: گویا زیاد است. فردا صبح رئیس دپارتمان ریاضی محض به محضر پادشاه رسید و گفت: پادشاها، كار محاسبه به پایان رسید.
 پادشاه گفت: خب؟ رئیس دپارتمان گفت: پادشاها، نه‌تنها شما بلكه هیچ‌كس قادر به تأمین این مقدار گندم نیست. پادشاه گفت: مگر چقدر است؟  رئیس دپارتمان گفت: ۱۸۴۴۶۷۴۴۰۷۳۷۰۹۵۵۱۶۱۶ دانه گندم. پادشاه پرسید: اووووه. ینی چقدر؟ رئیس دپارتمان ادامه داد: براساس محاسبات ما هر‌یك مترمكعب گندم به طور متوسط شامل ۱۵۰۰۰۰۰۰ دانه گندم است.
بنابراین پاداشی كه مخترع تقاضا كرده به انباری با ابعاد ۱۲۰۰ كیلومتر مكعب نیاز دارد. اگر این انبار ده متر عرض و چهار متر ارتفاع داشته باشد، طول آن ۳۰۰۰۰۰۰ كیلومتر خواهد بود.
در این هنگام پادشاه كه مخش سوت كشیده بود سسا را احضار كرد و شطرنج را به طرف او پرتاب كرد و گفت نخواستیم و به وزیر اعظم دستور داد منچ بیاورند و خودش و وزیر اعظم و رئیس دپارتمان ریاضی محض به همراه یكی از نگهبانان به بازی منچ پرداختند و تا وقت ناهار خنده و شادی كردند.