برندسازی در دنیای موسیقی یک کار همیشگی است؛اتفاقی که حالا در ایران هم رخ داده است
از برندسازی تا ستاره سوزی
«امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال كه بر باد فنا رفت نخور. به خدا حسرت دیروز عذاب است» دو سال پیش تكرار همین ترجیعبند به یكباره همه شهر را فراگرفت. در هر مغازه و مهمانی و خودرویی كه میدیدید صدای مرد جوانی سوار بود كه میخواند «مردم شهر بهوشید؟» سید حامد محمودزاده متولد شده بود، برند جدید شركت ترانه شرقی یا همان محسن رجبزاده، البته كه در همان بدو تولد هم تمام ركوردهای بازار موسیقی ایران را شكست. خوانندهای كه هنوز یك آلبوم مستقل نداشت اما در پنج ماه توانست ركورد عجیب اجرای 239 كنسرت را از آن خود كند، در گوشه و كنار روزنامهها حتی صحبت از این بود كه این ركورد بهزودی در گینس هم ثبت میشود. بلیت كنسرتهایش از همان زمان اعلام كنسرتها به قول اهالی موسیقی سولدآوت میشد و تعداد اجراهایش در یك روز حتی به سه سئانس هم رسید. روی جلد مجلات ایران به یكباره شد تكرار عكس یك جوان كه چشم نازك كرده است و میخندد.
این موج استقبال از خواننده به شهرت رسیده بعد از دو سال آرام گرفت تا آنجا كه باید چند هفتهای طول میكشید تا بلیت كنسرتهایش به اتمام برسد. جامعه مخاطب پاپ، صدا و سبك و سیاق تازهای در موسیقی پیدا كرده بود و به یكباره حتی گوش ندادن به حامد همایون شده بود تفاخر جماعت موسیقی باز. تب تند حامد همایون زود عرق كرده باشد یا نه، ركورد اجراهایش ثبت گینس شود یا نه چیزی كه نمیشود آن را كتمان كرد «برند» بودن این خواننده در بازار موسیقی ایران است.
حتی مخالفین سرسخت محسن رجبزاده كه اتفاقا كم هم نیستند بر این باور دارند كه او حامد همایون را به یك برند در ماركتینگ موسیقی ایران تبدیل كرد. اما نكته جالب اینكه حالا كه تب این برند آرام گرفته است بسیاری شمشیر تیز نقد را كشیدهاند و در حقانیت خود داد میزنند كه دیدید حامد همایون تمام شد؟ اینكه دیگر كسی به حامد همایون گوش نمیدهد هیچ تناقضی با برند شدن او ندارد، هر چند تهیهكننده او به جامجم میگوید همین باور هم اشتباه است و قرار است از چهره جدید برند خود در تابستان امسال رونمایی كند. آنطور كه محسن رجبزاده میگوید حامد همایون در تابستان امسال دوباره به سطح اول موسیقی پاپ برمیگردد.
حامد همایون تنها خوانندهای نیست كه به یكباره ره صد ساله را رفته و به شهرت رسیده و به همان سرعت هم كنار میرود؛ اما اینكه عدم اقبال این روزها به او اینقدر واكنش در پی داشته است باعث شد نگاهی كنیم به نوع ستارهسازی در بازار موسیقی ایران. در این بلبشوی موسیقی پاپ شاید گل كردن كار سختی نباشد اما ماندگاری بدون شك سخت است، آن هم برای مخاطبانی كه سال به سال سلیقه عوض میكنند.
تهیهكننده موسیقی نداریم
در توضیح همین پست در بازار موسیقی آنقدر تكثر وجود دارد كه نشود یك تعریف درست و درمان آكادمیك از آن بیرون كشید. اما جالب اینكه در تعریف همه كارشناسان موسیقی میتوان یك نظام ثابت را دریافت و آن هم این است كه ما در ایران تهیهكننده موسیقی نداریم! برخی معتقدند اساس یك تهیهكننده سرمایهگذاری روی خواننده است و به نوعی تهیهكننده را در این حوزه در اندازه یك سرمایهگذار تنزل میدهند و برخی دیگر بر این باورند كه وجود یك تهیهكننده خارج از سرمایهاش میتواند تسهیلكننده روند اجرا و مجوز آلبوم و غیره باشد. جدا از این ماجرا دلایل دیگری هم هست كه نشان میدهد در ایران تهیهكننده و ناشر در معنای استاندارد آن نداریم. مثلا تهیهكننده اصلا نقشی در مسیر تولید اثر ندارد. در بهترین حالت، انتشارات ایران گاه هزینه تولید فلان آلبوم را پیش از تولید میدهد. چون در بسیاری مواقع خود ستاره پاپ آلبوم را تولید میكند و تهیهكننده پس از اتمام مراحل تولید، موسیقی را میشنود و در اغلب مواقع حتی برایش مهم نیست آلبوم چه كیفیتی دارد. در این میان اما محسن رجبپور تعریف از تهیهكننده موسیقی را خلاصه میكند. هر چند او هم حرفش را با همین جمله آغاز میكند كه اساسا ما در ایران تهیهكننده موسیقی نداریم. او به جامجم میگوید: «تهیهكنندهای كه نزدیك به استانداردهای یك تهیهكننده بینالمللی باشد كه براساس شرایط جامعه جای خالی یك نوع موسیقی را پیدا كند و براساس آن شعر پیدا كند و بر همان اساس موسیقی بسازد و بعد تازه برود یك خوانندهای را پیدا كند و این محصولات را به واسطه او به بازار بدهد نداریم.» با همه اینها او خودش را تا
80 درصد نزدیك به استانداردهای یك تهیهكننده موسیقی میداند.
او میگوید، تهیهكنندگی یعنی افراد بینام را معروف كنید. این موضوع را ما بارها تجربه كردیم. من دارای یك چارچوب فكری در موسیقی هستم، این چارچوب هر ماه آپدیت میشود. من هنرمندی را دارم كه دو سال پیش با من شروع كرده، بیش از صد هفته است كه با هم همكاری داریم و به زودی بهعنوان یك پدیده معرفی میشود.
ما افرادی مثل بنیامین، بابك جهانبخش و گروه آریان را هم این گونه معرفی كردیم.
از آریان تا همایون
محسن رجبزاده حالا از ساحت یك تهیهكننده موسیقی بیرون آمده است. او از 19 سالگی در حوزه تولید و توزیع موسیقی مشغول به كار بوده است. آنطور كه خودش میگوید، پیكان زیر پایش را كه با پول مسافركشی به دست آورده بود فروخته و در زمانهای كه در نهایت برای تولید یك آلبوم 300 هزار تومان كافی بوده چند برابرش را خرج تهیه یك آلبوم موسیقی در سال 69 كرده است. حاصل این ماجراجوییاش آلبوم «شیرین و فرهاد» با صدای مهرداد كاظمی است. آلبومی كه در همان زمان توانست به فروش خوبی دست پیدا كند و به نوعی به یك اتفاق در آن سالهای خاكستری تبدیل شد. جنس صدای كاظمی و سبك تلفیقی
پاپ -سنتی این آلبوم تازگی بسیاری در آن سالها داشت. همین شد كه پای محسن رجب زاده به بازار موسیقی ایران باز شد. هر چند گام بعدی او كه توانست جریان ساز هم باشد، درست دهسال بعد اتفاق افتاد؛ وقتی گروهی به نام آریان اولین آلبوم موسیقی خود را با عنوان «گلآفتابگردون» در سال 79 منتشر كرد. هر چند این جریانسازی ده سال بعد خاموش شد و گروه آریان موجودیت خودش را از دست داد اما بنیامین، بابك جهانبخش و حامد همایون از دیگر برندهای محسن رجبزاده در شركت ترانه شرقی بودند كه هر كدام در سالهایی توانستند بازار موسیقی پاپ را قبضه كنند.
كار اقتصادی یا كار فرهنگی
بسیاری در این میان معتقدند برندسازی در موسیقی ایران وجود ندارد و این همان استثمار خواننده است با یك پوسته پرزرقوبرق و نامی شیك به نام برند. آنها باور دارند كه تهیهكنندههایی از جنس محسن رجب زاده به خوانندهها همچون یك كالا نگاه میكنند كه میتواند جیب آنها را پرپولتر كند. هر چند خودش میگوید خیلی زود هم جامعه و هم همكارانش خواهند فهمید كه آنها هم دارند یك كار تجاری میكنند و این اداهای اضافه كه دارند فقط یك شوآف است.
او میگوید: برندسازی در همه چیز كه موسیقی هم یكی از آن چیزهاست یك كار فنی و تجربی است. دانشی است كه باعث میشود شما بتوانید یك برندی را در حوزه موسیقی معرفی كنید و بر اساس آن بتوانید پول دربیاورید. چیز پیچیدهای نیست. همین شما كه در حوزه فرهنگ كار روزنامهنگاری میكنید تا نوازنده و خواننده و ... بابت كارتان پول میگیرید و این یعنی داریم یك كار تجاری میكنیم. اساس این كار ما هم یك كار اقتصادی است كه محصولش یك كالای فرهنگی است. برند حامد همایون هم متعلق به شركت ترانه شرقی است، اگر میخواهید اسمش را بگذارید استعمار یا استثمار اشكالی ندارد. من نگاهم به هنرمند به صورت یك كالا نیست، برای من هنرمند یك ظرفیت است. تا همین حالا كسی ندیده است من هنرمندی را معرفی كنم و آن هنرمند بدون ظرفیت و ارزش هنری باشد، برای من هنرمند یك فرصت است.