میزگرد جامجم با نویسنده، تهیهكننده و كارگردان سریال بر سر دو راهی:
غیر از ما، کسی از قصه خبر نداشت
كمتر كسی است كه بگوید علاقهمند به دنبال كردن و خواندن داستانهای عاشقانه نیست. به همین دلیل شبكه دو هم در ایام نوروز با پخش مجموعه بر سر دو راهی روایتگر یك قصه عاشقانه بود؛ قصهای كه عنقا در كنار تهیهكنندگی، فیلمنامه آن را نوشته بود و بهرنگ توفیقی هم كارگردانی را به عهده داشت. بر سر دو راهی داستان عاشقانه و پر فراز و نشیب زندگی حامد بود كه به واسطه عوض شدن دنیایش و تغییر مسائل مالی، همه چیزش تغییر میكرد. این سریال، بسیار پر قصه بود و تقریبا از بالاترین تا پایینترین طبقات اجتماعی در جریان قصه دیده میشدند. البته عنقا بر خلاف كارهای قبلی اش كه همیشه سعی میكرد چهرههای جدید را در كارهایش معرفی كند برای سریال بر سر دو راهی سراغ بازیگران حرفهای رفت، اما با قرار دادن برخی از بازیگران در نقشهایی كه سالها بود بازی نكرده بودند، توانست مخاطب را غافلگیر كند. در این باره میتوان به حضور عنایت بخشی در نقش جلال اشاره كرد. او در سالهای اخیر بیشتر ایفاگر نقشهای مثبت بود؛ نقشهایی تكبعدی پدران مهربانی كه مشغول آب دادن به گلدانها هستند، اما این بازیگر میانسال در سریال بر سر دو راهی یك كاراكتر خبیث و نزولخوار را به زیبایی بازی كرد. گرچه در قسمتهای ابتدایی سریال خیلی شخصیت نرمی از خودش نشان میداد كه به داد مردم میرسد، اما مخاطب بعد از چند قسمت متوجه شد او اینطور كه نشان میدهد نیست و اگر بخواهد خانه كسی را ویران كند، حتما این كار را انجام میدهد. البته عنقا و توفیقی در این سریال نقشهای پررنگی برای بازیگران میانسال نوشته بودند و به قول معروف پدر و مادرها نقششان پررنگ بود و حضورشان در قصه كاملا احساس میشد. از دیگر بازیگرانی كه بر خلاف نقشهای قبلیاش حاضر شده بود، میتوان از بهنوش بختیاری گفت كه مخاطب عادت داشت او را در نقشهای طنز ببیند، اما او در سریال بر سر دو راهی نقش ثریا را بازی كرد كه اتفاقا هم جدی بود و بختیاری نشان داد میتواند نقشهای جدی را هم بهخوبی بازی كند و تواناییاش فقط در نقشهای طنز نیست. عنقا در این سریال همچون كارهای قبلیاش به موضوع سنتها، تحكیم خانوادهها و ... توجه كرده بود. همچنین به موضوعات روز همچون تب بالا و پایین شدن دلار و ... پرداخت. همه این موارد بهانهای شد تا ما میزبان او و توفیقی باشیم و درباره بخشهای مختلف سریال به گپ و گفت بنشینیم.
حامد عنقا (با خنده): سر سریال پدر به ما گفتند كه موضوع سریال از زندگی شخصی حامد عنقا ساخته شده، به همین دلیل سر سریال بر سر دو راهی گفتیم كه از خاطرات شخصی آقای توفیقی را بسازیم! (البته شوخی كردم، اما برای بامزه شدن مصاحبه حتما این جمله را بنویسید!)
واقعیت این است نمیدانم نگاه ممیزی تلویزیون از كجا میآید. ما چند سال پیش هم سریال انقلاب زیبا را ساختیم و این سؤال را از من پرسیدند كه آیا با ممیزی رو به رو شدید یا نه و من هم پاسخ منفی دادم. ما خط قرمز ویژهای در تلویزیون نداریم، بلكه خیلی از خط قرمزها یا حاصل سلیقههاست یا بدفهمی بین مدیران و برنامهسازان و كسانی كه ممیزی میكنند این اتفاق میافتد.
وقتی مدیران توجیه باشند و سازنده هم بداند چه كار میخواهد بكند، دیگر خط قرمزی نیست. راستش ما با طرح موضوع خواستگاری یك خانم میانسال از یك پسر جوان، احساس تابوشكنی نداشتیم. ممكن است موضوع بامزه باشد و كمتر پیش آمده باشد كه در تلویزیون طرح شود، اما تابوشكنی نكردیم.
اما در تلویزیون هیچ وقت چنین موضوعی طرح نشده بود!
عنقا: در نسخه اولیه سریال كه اسمش سادهدلان بود، قرار بود همین موضوع نقش پررنگتری در قصه داشته باشد و قصه درباره ازدواج یك پیرزن با مرد جوان بود. كسی هم به ما نگفت قصه را تغییر بدهیم یا ندهیم، بلكه جنس من و بهرنگ اینطور است كه درباره كار صحبت میكنیم و با توجه به اقتضای قصه جلو میرویم.
سر سریال پدر و انقلاب زیبا هم به من گفتند كه تابوشكنی كردهام، اما به نظرم اینطور نیست و ما فقط زودتر یك موضوع را طرح كردیم. بنابراین واقعیت این است از نظر خودمان چنین موضوعی عادی بود و ویژه برخورد نكردیم.
شما در سالهای اخیر سریالهایی با موضوعات متنوع را برای تلویزیون ساخته اید. شما چه تصوری از این موضوع داشتید؟ فكر میكردید مخاطب چه واكنشی دارد؟
توفیقی: نكتهای كه حامد گفت درست است. ما در راستای قصه موضوعات را پیش میبریم. حالا در جریان شكل گرفتن فیلمنامه ممكن است برخی موضوعات كمرنگ یا پررنگ شود. در واقع چنین حسی نداشتیم. فقط موضوع را زود طرح كردیم و اگر هم بیشتر نپرداختیم به خاطر اقتضائات قصه بود نه دستوری از جایی!
عنقا: یك تصمیم دراماتیك بود.
توفیقی: ما زمان كوتاهی برای ساخت سریال بر سر
دو راهی داشتیم و 20 روز زمان گذاشتیم تا به حس و لحن كار برسیم و به این موضوع فكر كنیم كه آیا ساخت چنین سریالی كار ما است یا نه؟ بعد از تصمیمگیری هم كار را شروع كردیم. ضمن اینكه ما در مرحله پیشتولید خیلی درباره كار و قصه حرف میزنیم و میتوانم بگویم كه 50 درصد كار در مرحله پیشتولید ساخته میشود.
شما در صحبتهایتان اشاره كردید كه قرار بود ماجرای اصلی، قصه ازدواج یك خانم میانسال با پسر جوان باشد، پس چرا خط قصه تغییر كرد و این موضوع خیلی كمرنگ در قصه شد؟
توفیقی: این ذهن شلوغ آقای عنقا است. وقتی ما درباره جزئیات قصه حرف میزنیم، مسلما تغییرات در داستان اتفاق میافتد. ما مبنا را در ابتدا بر این اساس گذاشتیم، اما بعد به جزئیات فكر كردیم كه وقتی شخصیت حامد در چنین موقعیتی قرار بگیرد، چهكار میكند؟ آیا هر كسی جنبه پولدار شدن دارد؟ آیا بعد از پولدار شدن وفادار به كارهای قبلیاش است یا نه... به هر حال وقتی به این موارد فكر كردیم متوجه شدیم كه خیلی فرصت پرداخت به چنین موضوعی در این سریال نیست.
یعنی این موضوع ظرفیت دراماتیك بیشتر نداشت؟
توفیقی: وقتی قرار است كاری ساخته شود، ظرفیت كل سریال در نظر گرفته میشود و اقتضای درام را در نظر میگیریم و قصه را پیش میبریم.
ظاهرا فقط با دو یا سه قسمت از فیلمنامه سریال بر سر دو راهی را ساختید. برایتان سخت نبود و تمركزتان به هم نمیریخت كه كاغذ به كاغذ فیلمنامه به دستتان برسد؟
عنقا (باخنده): اتفاقا امروز و فردا باید فیلمنامه را تحویل آرشیو بدهیم، حتما كاملش میكنیم!
توفیقی: درست است فیلمنامه كامل دستم نبود، اما در جریان 80 تا 90 درصد قصه بودم. دو قسمت فیلمنامه داشتم، اما اطلاعات و آگاهیمان تا آخرین قسمت بود و دائم من و حامد درباره كار با هم حرف میزنیم.
عنقا: وقتی بهرنگ از سر صحنه برمیگشت به دفتر میآمد كه من درگیر تدوین بودم و در اتاقم میدید كه جزئیات قصه گوشهای نوشته شده، به همین دلیل میخواند و اگر نظری داشت حتما میگفت كه با این موضوع موافق است یا نه. به هیچ وجه اتفاق یكطرفه نبود كه بهرنگ سر صحنه منتظر باشد تا دو برگ كاغذ دستش برسد و شروع به كار كند. ما آیتمی كار نمیكنیم. البته باید بگویم كه بازیگران چنین حالی داشتند و خیلی نسبت به قصه توجیه نبودند.
به عنوان مثال بازیگر یك سكانس از قسمت پانزدهم را بازی میكرد و بلافاصله یك سكانس از قسمت دوم سریال. یا حمید گودرزی روزی شش بار تعویض لباس داشت. قبل و بعد از كتك خوردن. قبل و بعد از
پولدار شدن و ... كلیت قصه در ذهن من بود، ولی این طور نبود كه بهرنگ را چشمبسته در یك اتاق تاریك رها كنم. چون بهرنگ كسی بود كه حس و حال بازیگران را در كار تنظیم میكرد. به قول معروف او فرمانده میدان است و در صف قرار دارد و من در ستاد. البته برخی بازیگران كه اولین بار بود با ما كار میكردند اذیت میشدند.
پس كلیت قصه را بازیگران نمیدانستند؟
عنقا: نمیدانستند. البته این روش من است كه خیلی بازیگر را در جریان نمیگذارم. این در كتاب و كاغذ است كه بازیگر اگر فیلمنامه را داشته باشد، حتما آن را میخواند، دیالوگهایش را حفظ میكند و روی شخصیتی كه قرار است بازی كند، كار میكند. تجربه
20 سال كار در سمتهای مختلف اعم از نویسنده، مدیر صحنه، برنامهریز، كارگردان، تهیهكننده و ... كه البته بهرنگ هم مشاغل مختلفی را تجربه كرده، نشان داده كه فقط چند بار دیدهام كه بازیگر فیلمنامه را خوانده و روی نقشش كار كرده و در بقیه موارد سر صحنه شخصیت را درآورده است. بنابراین منهای تعارفات روزنامهای، خودم را سر كار نمیگذارم و میدانم توانایی بازیگر را میشناسم و چون چند كار با او انجام دادهام، ترجیح میدهم بازیگر در صحنه سورپرایز شود و قصه هم لو نرود. یك بار در یك سریال من اشتباه كردم و به بازیگر گفتم شخصیتی كه بازی میكند خیلی هم بد نیست و بعدها قرار است اتفاقات دیگری بیفتد و همین باعث شد او نقش را به گونهای بازی کند كه با اینكه بد بود، اما مخاطب او را دوست داشته باشد. به همین دلیل از همه این موارد درس گرفتم و نگاهم این است.
حتی سر سریال انقلاب زیبا با اینكه فیلمنامه آماده بود و دست كارگردان، برنامهریز و مدیر تولید بود به آنها گفته بودم كه فیلمنامه را به بازیگر ندهند، چون دیالوگها تغییر میكند. در حالی كه قرار هم نبود تغییر كند، اما به خاطر اینكه بازیگر در جریان قرار نگیرد این كار را كرده بودم. این دست فرمانی است كه من پیدا كردم و فكر میكنم بهرنگ هم موافق باشد.
ادامه در صفحه 6