مروری بر رمان «طلوع روز چهارم» اثر فاطمه سلیمانی
عاشقانهای برای بانوان آسمانی
محمد داوودی
طلوع روز چهارم جدیدترین اثر فاطمه سلیمانی، داستانی است از دل تاریخ. داستانی كه از شكافته شدن دیوار كعبه و ورود فاطمه بنت اسد(س) به كعبه آغاز میشود و با شكاف دوباره دیوار كعبه و خروج ایشان به پایان میرسد. ماجرایی كه با محوریت وضع حمل فاطمه بنت اسد شكل میگیرد، اما نقشآفرینان دیگرش بانوانی آسمانیاند. مریم عذرا مادر عیسی مسیح(ع)، هاجر مادر اسماعیل ذبیحا...، یوكابد و آسیه مادر و مادرخوانده موسی كلیما... چهار زنی كه نامشان با نام انبیای الهی پیوند خورده و این پیوند چنان مستحكم است كه روایت زندگی هیچكدام بدون دیگری تكمیل نیست. آیا میشود از عیسی مسیح(ع) سخن گفت و از آنچه بر مریم عذرا رفته چشمپوشی كرد؟ مریمی كه دست تقدیر او را برای خدمت به معبد كشاند تا همگان شاهد پاكی و زلالیاش باشند و هنگامی كه معجزه سخن گفتن مسیح در آغوش او رخ میدهد اهالی بیتلحم شرم كنند از تهمتی كه بر او روا داشتند. زبان در دهانشان خشك شود و بر خود نهیب بزنند كه چگونه زبان به این تهمت گشودند. این كتاب داستان مریم است از آن هنگام كه از مادر زاده شد تا زمانی كه مسیح در آغوش او سخن گفت.
و این كتاب داستان هاجر است. داستان او كه با دسیسه خائنان به فرعون زمانه فروخته شد و با دیدن صلابت ابراهیم خلیلا... و شنیدن طنین صدایش دل به او باخت. او ابراهیم را از خداوند خواست و خداوند او را نصیب ابراهیم كرد. اما همین دلدادگی او را در بیابانهای حجاز سرگردان كرد. هاجر تنهای سرگردان تشنه...
طلوع روز چهارم داستان یوكابد است. زنی كه الهام وحی را در دل احساس كرد و موسای خردسالش را میان امواج خروشان رود رها كرد. این همان چیزی است كه از مادر موسی(ع) میدانیم و آنچه نمیدانیم یا نمیدانستیم این است كه او چگونه در زمان حكم جدایی زنان و مردان بنیاسرائیل خود را به محبوب رساند. یا اینكه چرا قابله از كشتن فرزند او خودداری كرد و عمران پدر موسی در دربار فرعون چه میكرد؟
طلوع روز چهارم داستان آسیه است. آسیهای كه موسای كوچك را از میان امواج خروشان رود نجات داد و او را به فرزندی قبول كرد.
و كدام یك از ما این ماجرا را نشنیدهایم؟ اما آیا پیش از این میدانستیم آسیه كه زنی نیكسیرت بود، چرا همسری فرعون را پذیرفت؟ یا اینكه عمران همسر یوكابد در ازدواج فرعون و آسیه چه نقشی داشت؟
این كتاب شرح و بسط همه گفتههاست و روایت بسیاری از ناگفتهها و ناشنیدهها در بستر خیال.
شاید با گفتههای فوق تصور كنید با كتابی مواجه هستید فصلبندی شده كه ماجرای زندگی این چهاربانو را به ترتیب و از ابتدا تا انتها روایت میكند. اما این تصور درستی از این كتاب نیست. همانطور كه اشاره شد ماجرا از شكافته شدن كعبه آغاز میشود و با ولادت امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در خانه كعبه ادامه پیدا میكند و با خروج فاطمه بنت اسد از خانه كعبه به پایان میرسد. این خلاصهای است از رویدادهایی كه ظرف سه روز درون بیت اتفاق میافتد. ولادتی كه با معجزه و كرامت همراه است و شگفتیهایی كه مادر بزرگوار امیر مؤمنان شاهد آن بوده. او چهار پرستار آسمانی داشته كه در همان بدو ورود به استقبال او آمدهاند و سه روز تمام از او پرستاری كردند.
فاطمه در این سه روز برای همنشینان ملكوتیاش و برای ما داستان زندگی خود را بازگو میكند. از خواب عجیبی كه دیده و تعبیر عجیبترش و دلدادگی و عشقاش به ابوطالب میگوید. او بخشی از تاریخ حجاز را هم در لابهلای خاطرات خود بازگو میكند. آنچه به خاندان عبدالمطلب مربوط است و در این خاطره گویی هربار سخنی پیش میآید و هر سخن بهانهای میشود برای روایت بخشی از زندگی یكی از این چهاربانوی گرامی.
این كتاب دست مخاطب را میگیرد و با زبانی لطیف و شاعرانه و در عین حال ساده و خوشخوان او را برای سیر در تاریخ همراه خود میبرد؛ تاریخی كه شاید آشنا و تكراری به نظر برسد، اما در دل خود ناگفتههای زیادی برای خواندن و شنیدن دارد.
یكی از بخشهای قابل تأمل كتاب، اتفاقات بیرون از كعبه است؛ اتفاقاتی كه بعد از بسته شدن شكاف كعبه رخ میدهد. نزاع حاجبان كعبه با خویشاوندان فاطمه كه همه اینها را از دریچه نگاه فاطمه میبینیم. یا بهتر است بگوییم با گوشهای فاطمه میشنویم. فاطمه محصور در كعبه صدای نزاع و درگیری را میشنود، اما قادر نیست به غائله میان مردان طایفهاش با دیگر مردان پایان دهد و آیا این نزاع را پایانی است؟
فاطمه اولین راوی داستان است یا در واقع اصلیترین راوی داستان. اما او فقط روایتگر داستان خود و فرزندش است. ما داستان آن چهار بانوی پاكسرشت را بدون واسطه از زبان خودشان میشنویم. هركدام همچون شهرزادی قصهگو چنان از حوادث روزگار خود سخن میگویند و چنان مخاطب را در داستان خود شریك میكنند كه با پایان هر فصل، ضربهای به خواننده كتاب وارد میشود كه گویی از دریایی عمیق سر بیرون آورده و هر آن ممكن بود در اقیانوس پهناور داستان غرق شود.
و این كتاب داستان هاجر است. داستان او كه با دسیسه خائنان به فرعون زمانه فروخته شد و با دیدن صلابت ابراهیم خلیلا... و شنیدن طنین صدایش دل به او باخت. او ابراهیم را از خداوند خواست و خداوند او را نصیب ابراهیم كرد. اما همین دلدادگی او را در بیابانهای حجاز سرگردان كرد. هاجر تنهای سرگردان تشنه...
طلوع روز چهارم داستان یوكابد است. زنی كه الهام وحی را در دل احساس كرد و موسای خردسالش را میان امواج خروشان رود رها كرد. این همان چیزی است كه از مادر موسی(ع) میدانیم و آنچه نمیدانیم یا نمیدانستیم این است كه او چگونه در زمان حكم جدایی زنان و مردان بنیاسرائیل خود را به محبوب رساند. یا اینكه چرا قابله از كشتن فرزند او خودداری كرد و عمران پدر موسی در دربار فرعون چه میكرد؟
طلوع روز چهارم داستان آسیه است. آسیهای كه موسای كوچك را از میان امواج خروشان رود نجات داد و او را به فرزندی قبول كرد.
و كدام یك از ما این ماجرا را نشنیدهایم؟ اما آیا پیش از این میدانستیم آسیه كه زنی نیكسیرت بود، چرا همسری فرعون را پذیرفت؟ یا اینكه عمران همسر یوكابد در ازدواج فرعون و آسیه چه نقشی داشت؟
این كتاب شرح و بسط همه گفتههاست و روایت بسیاری از ناگفتهها و ناشنیدهها در بستر خیال.
شاید با گفتههای فوق تصور كنید با كتابی مواجه هستید فصلبندی شده كه ماجرای زندگی این چهاربانو را به ترتیب و از ابتدا تا انتها روایت میكند. اما این تصور درستی از این كتاب نیست. همانطور كه اشاره شد ماجرا از شكافته شدن كعبه آغاز میشود و با ولادت امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در خانه كعبه ادامه پیدا میكند و با خروج فاطمه بنت اسد از خانه كعبه به پایان میرسد. این خلاصهای است از رویدادهایی كه ظرف سه روز درون بیت اتفاق میافتد. ولادتی كه با معجزه و كرامت همراه است و شگفتیهایی كه مادر بزرگوار امیر مؤمنان شاهد آن بوده. او چهار پرستار آسمانی داشته كه در همان بدو ورود به استقبال او آمدهاند و سه روز تمام از او پرستاری كردند.
فاطمه در این سه روز برای همنشینان ملكوتیاش و برای ما داستان زندگی خود را بازگو میكند. از خواب عجیبی كه دیده و تعبیر عجیبترش و دلدادگی و عشقاش به ابوطالب میگوید. او بخشی از تاریخ حجاز را هم در لابهلای خاطرات خود بازگو میكند. آنچه به خاندان عبدالمطلب مربوط است و در این خاطره گویی هربار سخنی پیش میآید و هر سخن بهانهای میشود برای روایت بخشی از زندگی یكی از این چهاربانوی گرامی.
این كتاب دست مخاطب را میگیرد و با زبانی لطیف و شاعرانه و در عین حال ساده و خوشخوان او را برای سیر در تاریخ همراه خود میبرد؛ تاریخی كه شاید آشنا و تكراری به نظر برسد، اما در دل خود ناگفتههای زیادی برای خواندن و شنیدن دارد.
یكی از بخشهای قابل تأمل كتاب، اتفاقات بیرون از كعبه است؛ اتفاقاتی كه بعد از بسته شدن شكاف كعبه رخ میدهد. نزاع حاجبان كعبه با خویشاوندان فاطمه كه همه اینها را از دریچه نگاه فاطمه میبینیم. یا بهتر است بگوییم با گوشهای فاطمه میشنویم. فاطمه محصور در كعبه صدای نزاع و درگیری را میشنود، اما قادر نیست به غائله میان مردان طایفهاش با دیگر مردان پایان دهد و آیا این نزاع را پایانی است؟
فاطمه اولین راوی داستان است یا در واقع اصلیترین راوی داستان. اما او فقط روایتگر داستان خود و فرزندش است. ما داستان آن چهار بانوی پاكسرشت را بدون واسطه از زبان خودشان میشنویم. هركدام همچون شهرزادی قصهگو چنان از حوادث روزگار خود سخن میگویند و چنان مخاطب را در داستان خود شریك میكنند كه با پایان هر فصل، ضربهای به خواننده كتاب وارد میشود كه گویی از دریایی عمیق سر بیرون آورده و هر آن ممكن بود در اقیانوس پهناور داستان غرق شود.