داستان شاعر معاصر و تپهها و طرحهای ادبی
یكی از شاعران معاصر كه صاحب چندین مجموعه شعر كلاسیك و نیمایی و سپید بود و داوری چندین جشنواره و كنگره ادبی و اداره صفحات ادبی چند مجله را در كارنامه داشت، دچار مضیقه مالی شد و برای دریافت كمك یا وام یا گرفتن طرح فرهنگی به یكی از مدیران فرهنگی مراجعه كرد.
مدیر فرهنگی با اشاره به اینكه اوضاع بودجه خوب نیست، از وی خواست فعلاً برود و بعد بیاید.
شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی كرد و به خانه رفت و یك قصیده طولانی با قافیه سخت در مدح وی سرود و هفته بعد به نزد وی مراجعه كرد.
مدیر فرهنگی پس از شنیدن شعر شاعر معاصر، با اشاره به اینكه پول نیست و هرچه هست صرف حقوق كاركنان میشود، از وی خواست فعلاً برود و بعد بیاید.
شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی كرد و به خانه رفت و یك قطعه تقاضا حاوی مقداری طنز پنهان فاخر سرود و هفته بعد به نزد وی مراجعه كرد.
مدیر فرهنگی پس از شنیدن شعر شاعر معاصر، با اشاره به اینكه طرحهای قبلی هم ناتمام مانده است و امكان طرحهای جدید وجود ندارد، از وی خواست فعلا برود و بعد بیاید. شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی كرد و به خانه رفت و یك هجویه نیشدار و بسیار ركیك برای مدیر فرهنگی سرود و از طریق یكی از پیامرسانهای داخلی برای وی فرستاد. مدیر فرهنگی هجویه شاعر را سین (دیدن) كرد، اما پاسخی نداد.
هفته بعد شاعر معاصر به دفتر مدیر فرهنگی مراجعه كرد و در اتاق انتظار حوزه ریاستی نشست.
در پایان ساعت اداری، مدیر فرهنگی از اتاق خود بیرون آمد و شاعر معاصر را دید كه در اتاق انتظار نشسته است و به او گفت: برای من قصیده مدحیه سرودی، كاری نكردم. قطعه تقاضا سرودی، كاری نكردم. هجویه سرودی، به روی خودم نیاوردم. از میان موضوعات و قالبهای ادبی، آیا تپه دیگری باقی مانده است؟
شاعر معاصر گفت: اینجا نشستهام، به امید اینكه بمیری و مرثیهات را هم بسرایم و همه را با یك مقدمه عالی با بودجه همین مجموعه فرهنگی در یك مجموعه شعر منتشر نمایم.
مدیر فرهنگی كه تحتتأثیر حاضرجوابی شاعر معاصر قرار گرفته بود با او به دفتر كارش برگشت و یك طرح فرهنگی را كه برای پسر معاون اداریمالیاش كنار گذاشته بود به او داد و دستور پرداخت پیشپرداختش را هم داد و خاموش شد و شاعر معاصر را روشن كرد.
مدیر فرهنگی با اشاره به اینكه اوضاع بودجه خوب نیست، از وی خواست فعلاً برود و بعد بیاید.
شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی كرد و به خانه رفت و یك قصیده طولانی با قافیه سخت در مدح وی سرود و هفته بعد به نزد وی مراجعه كرد.
مدیر فرهنگی پس از شنیدن شعر شاعر معاصر، با اشاره به اینكه پول نیست و هرچه هست صرف حقوق كاركنان میشود، از وی خواست فعلاً برود و بعد بیاید.
شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی كرد و به خانه رفت و یك قطعه تقاضا حاوی مقداری طنز پنهان فاخر سرود و هفته بعد به نزد وی مراجعه كرد.
مدیر فرهنگی پس از شنیدن شعر شاعر معاصر، با اشاره به اینكه طرحهای قبلی هم ناتمام مانده است و امكان طرحهای جدید وجود ندارد، از وی خواست فعلا برود و بعد بیاید. شاعر معاصر با مدیر فرهنگی خداحافظی كرد و به خانه رفت و یك هجویه نیشدار و بسیار ركیك برای مدیر فرهنگی سرود و از طریق یكی از پیامرسانهای داخلی برای وی فرستاد. مدیر فرهنگی هجویه شاعر را سین (دیدن) كرد، اما پاسخی نداد.
هفته بعد شاعر معاصر به دفتر مدیر فرهنگی مراجعه كرد و در اتاق انتظار حوزه ریاستی نشست.
در پایان ساعت اداری، مدیر فرهنگی از اتاق خود بیرون آمد و شاعر معاصر را دید كه در اتاق انتظار نشسته است و به او گفت: برای من قصیده مدحیه سرودی، كاری نكردم. قطعه تقاضا سرودی، كاری نكردم. هجویه سرودی، به روی خودم نیاوردم. از میان موضوعات و قالبهای ادبی، آیا تپه دیگری باقی مانده است؟
شاعر معاصر گفت: اینجا نشستهام، به امید اینكه بمیری و مرثیهات را هم بسرایم و همه را با یك مقدمه عالی با بودجه همین مجموعه فرهنگی در یك مجموعه شعر منتشر نمایم.
مدیر فرهنگی كه تحتتأثیر حاضرجوابی شاعر معاصر قرار گرفته بود با او به دفتر كارش برگشت و یك طرح فرهنگی را كه برای پسر معاون اداریمالیاش كنار گذاشته بود به او داد و دستور پرداخت پیشپرداختش را هم داد و خاموش شد و شاعر معاصر را روشن كرد.