حكایت مرد حكیم و خواب ناتمام
حكیمی خوابید و در خواب دید در عالم فرشتگان حاضر شده است. ابتدا تصور كرد مرده است و بسیار ترسید، اما بهسرعت یادش آمد كه خواب است و آرام شد و تصمیم گرفت به اطراف نگاهی بیندازد و همهچیز را به ذهن بسپارد و وقتی بیدار شد به یاد بیاورد و بنویسد و در كانال شخصیاش با نام حكمتهای كاربردی برای استفاده عموم منتشر كند.
پس به راه افتاد. نخست وارد سالنی شد كه در آن شمار زیادی از فرشتهها مشغول دستهبندی و بستهبندی كاغذهایی بودند. یكی از فرشتهها را صدا كرد و گفت: ای فرشته، اینجا كجاست؟ فرشته گفت: ما در اینجا خواستهها و دعاهای آدمها را برای عرضه به بالا و تصمیمگیری درباره آنها دستهبندی میكنیم. مرد گفت: چقدر جالب، و وارد سالن مجاور شد. در سالن مجاور شمار زیادی از فرشتهها مشغول دستهبندی بستههایی بودند و فرشتگان دیگری نیز بستهها را از سالن خارج میكردند.
حكیم یكی از فرشتهها را صدا كرد و گفت: ای فرشته، در اینجا چه خبر است؟ فرشته گفت: ما در اینجا نتیجه خواستههای اجابتشده و دعاهای پذیرفته شده آدمها را برای آنها میفرستیم. حكیم گفت: چقدر جالب و وارد سالن مجاور شد. در سالن مجاور شمار زیادی فرشته بدون اینكه كار خاصی بكنند، پشت میزهای خود نشسته بودند و به یکدیگر نگاه میكردند. حكیم كنار میز یكی از فرشتهها رفت و گفت: ای فرشته، كار شما چیست؟ فرشته خمیازهای كشید و گفت: اینجا بخش اعلام وصول است. آدمهایی كه خواستههای خود را دریافت كردهاند، باید با گفتن کلمه سپاس، ما را از وصول خواسته خود مطلع كنند، اما چون نمیكنند، ما نیز اینجا عاطل و باطلیم.
حكیم كه احساس كرد این نتیجهگیری برای یك پست خوب و اثرگذار كافی است در همین لحظه از خواب بیدار شد، اما به محض بیدار شدن، خوابی كه دیده بود از یادش رفت و به نوشتن یك غزل پندآموز در كانال خود اكتفا كرد و تصمیم گرفت از آن پس تا آخر خوابهای خود را تماشا از قطع ناگهانی آنها خودداری کند.
پس به راه افتاد. نخست وارد سالنی شد كه در آن شمار زیادی از فرشتهها مشغول دستهبندی و بستهبندی كاغذهایی بودند. یكی از فرشتهها را صدا كرد و گفت: ای فرشته، اینجا كجاست؟ فرشته گفت: ما در اینجا خواستهها و دعاهای آدمها را برای عرضه به بالا و تصمیمگیری درباره آنها دستهبندی میكنیم. مرد گفت: چقدر جالب، و وارد سالن مجاور شد. در سالن مجاور شمار زیادی از فرشتهها مشغول دستهبندی بستههایی بودند و فرشتگان دیگری نیز بستهها را از سالن خارج میكردند.
حكیم یكی از فرشتهها را صدا كرد و گفت: ای فرشته، در اینجا چه خبر است؟ فرشته گفت: ما در اینجا نتیجه خواستههای اجابتشده و دعاهای پذیرفته شده آدمها را برای آنها میفرستیم. حكیم گفت: چقدر جالب و وارد سالن مجاور شد. در سالن مجاور شمار زیادی فرشته بدون اینكه كار خاصی بكنند، پشت میزهای خود نشسته بودند و به یکدیگر نگاه میكردند. حكیم كنار میز یكی از فرشتهها رفت و گفت: ای فرشته، كار شما چیست؟ فرشته خمیازهای كشید و گفت: اینجا بخش اعلام وصول است. آدمهایی كه خواستههای خود را دریافت كردهاند، باید با گفتن کلمه سپاس، ما را از وصول خواسته خود مطلع كنند، اما چون نمیكنند، ما نیز اینجا عاطل و باطلیم.
حكیم كه احساس كرد این نتیجهگیری برای یك پست خوب و اثرگذار كافی است در همین لحظه از خواب بیدار شد، اما به محض بیدار شدن، خوابی كه دیده بود از یادش رفت و به نوشتن یك غزل پندآموز در كانال خود اكتفا كرد و تصمیم گرفت از آن پس تا آخر خوابهای خود را تماشا از قطع ناگهانی آنها خودداری کند.