بالاخره یاد شهید ما هم کردید

بالاخره یاد شهید ما هم کردید

 دزفولی‌ها هنوز مرثیه جنگ می‌گویند و ما این مرثیه را در قطعه شهدای عملیاتی از زبان دولت جیلك، مادر شهید سعید عبدی می‌شنویم که همان ابتدا می گوید بالاخره یاد شهید ما هم کردید: «پسرم كربلای 4 شهید شد، دوتا پسر داشتم نوبتی می‌رفتند جبهه، سعید پسر كوچك‌ترم بود. یك بار دیدم دارد كفش‌هایش را تمیز می ‌كند، لباس‌هایش را مرتب می‌كند.گفتم خیر است! گفت نگران نباش می‌خواهم بروم پادگان كرخه كمك كنم‌. انگشتم را گرفت زد پای یك برگه، گفت می‌خواهم امضا كنی كه من را ببرند... نمی‌دانستم می‌رود خط مقدم... رفت دیگر نیامد.»
دولت جیلك از آن روزها از موشكباران دزفول خاطره زیاد دارد: «دور و بر خانه ما موشك زیاد می‌خورد، ما زیرزمین داشتیم بزرگ بود همه می‌آمدند، فامیل، همسایه‌ها... همه یك جا جمع می‌شدیم...» می‌پرسم چرا از شهر نمی‌رفتید؟ می‌گوید: «بچه‌هایمان در جبهه بودند كجا می‌رفتیم؟! دلشان به ما گرم بود.»