پسته‌های بی‌مغز

پسته‌های بی‌مغز


پسته کارهای قدیمی بعد از پوست‌گیری پسته‌ها آنها را در یک مخزن آب می‌ریختند که پایین آن تنگ‌تر و بالایش گشادتر بود. بعد با دست روی پسته‌ها می‌زدند. آنهایی که پوک بودند می‌آمدند روی آب و جدا می‌شدند. با یک سبد پسته‌هایی را که وسط آب مانده و نیم‌مغز بودند به عنوان پسته روآبی جدا می‌کردند. آنچه ته ظرف می‌ماند پسته‌های ته آبی بودند که سنگین و مغزدار بودند. شما هم مثل من با شنیدن کلمات پوک و روآبی یاد این تشبیه افتادید حق آب است و باطل کف روی آب؟ به گمانم این واضح‌ترین تعبیری است که می‌شود کرد. آب خاموش است و سنگین و به درد بخور. کف اما بالا نشین و پر سر و صداست و تو خالی. خیلی‌ها جذب همین جیرینگ جیرینگ‌های باطل می‌شوند. آدم عاقل ولی حواسش جمع است. خوب دو دو تا چهارتا می‌کند که گول نخورد. می‌داند باران همیشه هست کف هم. اما در نهایت آنچه پاکیزه‌کننده است و رویاننده و زنده‌کننده؛ باران است اگرچه ریز باشد و تدریجی. یقین دارد حق همیشه ماندنی است. برای همین خداوند چنین مثلی می‌زند: «خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه‌ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد، سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آنچه (در کوره‌ها) برای به دست آوردن زینت‌آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می‌کنند نیز کف‌هایی مانند آن به وجود می‌آید - خداوند، حق و باطل را چنین مثل می‌زند- اما کف‌ها به بیرون پرتاب می‌شوند، ولی‌آنچه به مردم سود می‌رساند (آب یا فلز خالص) در زمین می‌ماند، خداوند این‌چنین مثال می‌زند.»*
٭ سوره رعد آیه 17