ثبت است بر جریده‌ عالم دوام تو

ثبت است بر جریده‌ عالم دوام تو


_ « من نمی‌دونم مشهد برای قرارهای دو‌نفره جایی خلوت‌تر از کف صحن حرم نداره؟ حتما باید بیایم بشینیم روی سنگ صحن، لای دست و پای مردم صحبت کنیم؟ هر‌از‌گاهی هم چوب پر یه خادم بیاد تو صورتمون که بد جا نشستید! بد نیست به منم نگاه کنیا. توی شب آسمون دنبال چی می‌گردی؟ »
_ « این ابرا یه کم دیگه همت کنن امشب‌مون رو می‌سازن. »
_ « با مشاور رسانه‌ام صحبت می‌کردم. می‌گفت باید یه صفحه پر و پیمون بخریم. دیروز هم با یه عکاس قرارداد بستم تا روز انتخابات راه به راه دنبالم باشه. اصلا خودشم صفحه‌ام رو مدیریت کنه. تو فکر ویدئوهای تبلیغاتی هم هستم. حواست با منه؟ »
_ « آخ اگه بارون بزنه! »
_ « این رسانه دنیای عجیبیه. می‌شه باهاش از کاه، کوه ساخت و از کوه، کاه. همین یارو که چند روز پیش گرفتنش رو مگه ندیدی؟ با یه سایت و کانال و کار رسانه‌ای قوی هردروغی که می‌خواست، بار اذهان عمومی می‌کرد. هر‌جریانی رو با رسانه قوی می‌تونی به نفع خودت تموم کنی. بیا این طرف‌تر سر راه مردمیم. نمی‌دونم این همه جمعیت تو این سرما چه‌جوری این‌جا جمع شدن.»
_ « دعبل خزاعی شاعر بود. اومد پیش امام رضا و قصیده‌ای که برای سیدالشهدا نوشته بود رو خوند. امام رضا تحسین‌اش کرد. رسم بود که صله بده. اصلا رسم هم نباشه. امام شیعیان بود. بعید بود که شاعری از جدشون بخونه و صله نگیره. امام رضا شعرش رو تحسین کرد. نگاهی به دور و برش کرد. عباش رو درآورد و به دعبل داد. آسمون داره سرخ می‌شه. بارون نزدیکه! »
_ « اصلا حواست با منه؟ دارم راجع به رسانه حرف می‌زنم. رسانه قوی رمز موندگاریه.»
_ « می‌دونی چرا امام رضا به دعبل پول نداد؟ »
_ « خب بهای معنوی عباش خیلی از پول بیشتر بوده. » _ « آره ولی یک دلیل دیگه هم داشت. چون پول نداشت! زمانی که ولیعهد خلیفه عباسی بود و سکه‌ها به نامش ضرب می‌شد. یعنی روی سکه‌های رایج بازار اسم علی بن موسی ضرب شده بود. بالاترین سمت حکومتی بعد از خلیفه رو داشت. ولی از سکه‌ای که اسم خودش روش بود چیزی توی جیبش نبود. اینم یکی از ترفندهای رسانه‌ای حکومت عباسی بود که جلوی مردم جایگاه و مقام به امام بده و سکه به نامش ضرب کنه اما طوری ترتیب بده که سخاوت امام بین عوام مردم خدشه دار بشه. مأمون رسانه باز قدری بود! هر بازی رسانه‌ای که بگی در مقابل تشیع و امام رضا کرد. اما الان بعد چند صد سال نگاه کن کجا نشستی. چند هزار نفر برو و بیایی که توی این حرم است توی خواب خلفای عباسی هم حجم قصرشون رو پر نمی‌کرد. الان مأمون و خلفای عباسی کجان؟ اسم‌شون کجاست؟ تخت‌شون کجاست؟ »
_ « پاشو بریم زیر سقف داره بارون می‌گیره. »