7 نکته تاریخی از 7 قسمت مجموعه «گیلهوا»
عاشقانهای در دل تاریخ معاصر
بار دیگر یك برهه تاریخی دستمایه ساخت یك سریال تلویزیونی با عنوان «گیلهوا» شد. در ابتدا به نظر میآمد قرار است بازنمایشی از قیام میرزاكوچکخان و نهضت جنگل را شاهد باشیم ولی كارگردان مجموعه تصویر دیگری از این مقطع تاریخی به تماشاگران خود ارائه داد. پرداختن به فاجعه قحطی و مسببان اصلی آن یعنی انگلیسیها درونمایه محوری مجموعه گیلهوا را شكل میداد، به همین خاطر ماجرای قیام ضداستعماری میرزای جنگل در پسزمینه گیلهوا به تصویر كشیده شد. اردلان عاشوری، كارگردان گیلهوا درباره ضرورت ساخت دوباره سریالی درباره میرزاكوچكخان جنگلی این توضیحات را میدهد: «نمیدانم چقدر از جوانان دهه ۶۰ و ۷۰ آن سریال را به خاطر دارند و آن را دیدهاند. اما فكر میكنم كه یك موضوع با زوایای مختلف با اجراهای مختلف حتی از لحاظ زیبایی شناسی میتواند تعریف شود و هیچ اشكالی ندارد. تكرار برخی موضوعات و تِمها مهم نیست، بلكه كار خوب ساختن و اجرای خوب مهم است. از طرفی، تاریخ ما در این صدساله چند بار تكرار شده است و ما مدام در معرض تهدید خارجی و آدمهای فرومایهای كه كارهای نادرستی میكنند، هستیم. انگیزه اصلی من از ساخت این سریال این بود كه جوانان و نوجوانان با تاریخ معاصر كشورشان آشنا شوند». به همین بهانه، نگاهی به هفت نكته كلیدی هفت قسمت این سریال میاندازیم:
اتحاد میان ادیان و اقوام ایرانی در طول تاریخ، مورد دیگری است كه در این مجموعه به چشم میخورد. اینكه زنان و مردان ایرانزمین از هر نقطه و از هر نژاد، قوم و آیینی بر سر اصل یكپارچگی و وطنپرستی، اتفاق نظر دارند. این معنا را در آرویك و پدرش با بازی امیرحسین صدیق و پریا مردانیان در كنار خانواده محمود خان، مبارز گیلانی مسلمان با نقشآفرینی حمیدرضا پگاه میبینیم. بهخصوص در صحنهای از این مجموعه، وقتی همرزم میرزا كوچكخان این پدر ودختر ارمنی را به بهانه این كه در اوضاع قحطی نباید غذایی به ارمنیها بدهند، زندانی میكند و این جمله را از این سردار میشنویم: «دعوای ما و انگلیس، مال مسلمون و ارمنی نیست؛ همه جلوی یك دشمن كه انگلیسه وایسادیم». شهادت پدر آرویك در آخرین صحنه تقابل نهضت جنگل و تجاوزگران انگلیسی مهر تایید دیگری بر این اصل اعتقادی بود.
ملت ایران برای به دست آوردن دو نعمت بزرگ استقلال و امنیت بهای سنگینی پرداخته است. مردان و زنان غیوری كه به هیچ شكل برابر جور و ستم سر فرود نیاوردند و هر كاری كه از دستشان برآمده برای حفظ این دو ارزش فدا كردند. چرا كه ناگفته پیداست، در سایه این دو نعمت، دیگر اركان اعم از آزادی، آسایش، آرامش، عشقورزی و تشكیل خانواده، تحصیل و... محقق میشود و اگر نباشند، هیچ اصلی سر جای خودشنیست.
این ارزش در لابهلای دیالوگهای سریال گنجانده شده بود؛ «اگه جنگ تموم بشه،
تفنگمو چال میكنم و سر زمین میرم و كشاورزی میكنم/ یعنی روزی میاد كه دیگه كشورمون تحت استعمار نباشه و جنگ تموم بشه؟» از این رو، حفظ و حراست از امنیت و استقلال كه پیشینیان ما با چنگ و دندان به مردم امروز سپردهاند، به هر قیمتی
ضرورت دارد.
یادآوری نقش روحانیت دوشادوش مبارزان ضداستعمار و استبداد، یكی دیگر از برگ برندههای گیلهوا به بینندگان است. مهران رجبی در نقش روحانی، كنار محمودخان به روشنگری و خیزش مردمی علیه متجاوزان خارجی كمك میكند تا با همراهی نهضت جنگل دست استعمارگران را از آب و خاك و ناموس ایران كوتاه كنند.
نقشی كه همواره قشر روحانیت در این سرزمین ایفا كرده و برای پیروزی و سربلندی این كشور و مردمانش از ارشاد دینی تا جنگیدن وسط میدان جنگ دریغ
نكرده است.
شناختن قدر نعمات از جمله مهمترین یادآوریهای این نوع سریالهای تاریخی به مردم امروز به حساب میآید. دیدن تبعات ناشی از قحطی و گرسنگی با مقایسه اسرافهای فراوانی كه امروز در فرهنگ ما به عادت بدل شده، تلنگری به ذهن بیننده میزند كه با توجه بیشتری از همه نعمات بهرهمند شود.
گیلهوا به خوبی به ارزش فداكاری و شهادت و دردی كه خانوادههای شهدا متحمل میشوند، اشاره میكند. اینكه خانوادههای بیشماری، عزیزانی چون حسیندایی را برای حفظ ارزشهایی چون حفظ سرزمین، دین و ناموس فدا كردند و توقعی هم ندارند.
اهمیت توجه به فرهنگ جهاد، ایثار و شهادت در سیر رشد معنوی شخصیتها كاملا مشهود است. این تغییر نگرش از ابتدای سریال، ضمن كشمكشهای مادر احمد با او برای نرفتن به جنگ و همین طور عدم موافقت او با همراهی برادرش حسین با محمودخان در جنگ با انگلیسیها و به مرور رضایت و كنار آمدنش با حقیقت مبارزه با اجنبی و اینكه به گفته محمودخان «اگر الان دشمن را از پشت دروازههای شهر بیرون نرانیم، فردا باید درون خانه با او بجنگیم»، برای بیننده قابل درك است. به ویژه آن دیالوگ ارزشمندی كه چند بار از دهان نقشهای مختلف میشنویم و بیانگر اولویت رزم و جهاد بر هر اصل دیگری است؛ «فكر كردی اونهایی كه به جنگ میرن، عاشق كسی نیستن؟».
گیلهوا تصویری رنگی، شاد و رمانتیك از یك فاجعه انسانی را برای مخاطبانش تصویر و عشق متفاوت پسری مسلمان به دختری ارمنی را روایت میكند. سازنده سریال، دلیل معنادار این شكل داستانگویی را هم به حضور درخشان و قهرمانانه سردار جنگل در آن برهه تاریخی پیوند میزند. به قول كارگردان سریال؛ «یك چیز تلخ را لزوما نباید به شكل تلخی گفت و برای همین من در این ماجرای تلخ دنبال امید گشتم. میرزا تنها كسی در این ماجرا بود كه كاری امیدبخش كرد و جلوی انگلیسیها را گرفت و مردم را سرو سامان داد». این كار تلویزیونی به مخاطبان هزاره سوم میگوید كه میتوان در هر شرایط تلخ و دشوار تاریخی به نقاط امیدبخش و سازنده همان دوران نگاه كرد و در دل سیاهی و تاریكی زمانه به روزهای شاد و روشن آینده هم چشم داشت.