داغ  آتـــش...

خانواده قربانیان آتش‌سوزی سقز در گفت‌و‌گو با ما، جزئیات حادثه را تشریح كردند

داغ آتـــش...

سه روز قبل، آتش‌سوزی در یك تالار عروسی در شهر سقز حادثه‌ای مرگبار را رقم زد. زمانی كه قسمتی از تالار عروسی آتش گرفت مهمانان از ترس به در خروجی هجوم بردند، هر چند آتش دامن كسی را نگرفت اما 11 نفر به دلیل فشار ازدحام جمعیت جان خود را از دست دادند و بیش از 40 نفر هم مصدوم شدند. عروس صبح دیروز از بیمارستان مرخص شده و داماد با پای گچ گرفته خانه‌نشین است. همه اینها در حالی است كه مدیریت تالار به عنوان مقصر اصلی این حادثه هنوز دستگیر نشده و متواری است. خانواده قربانیان كه خود از مهمانان این عروسی بودند، دو روز بعد از حادثه در گفت‌و‌گو با جام‌جم جزئیات تازه‌ای از حادثه را تشریح كردند.

آخرین كلام پدرم
محمد رضایی، فرزند شریف رضایی 70 ساله است. او در مراسم ختم پدرش در گفت‌وگو با خبرنگار جام‌جم گفت: داماد، برادرزن پسرعمویم بود و ما را به عروسی‌شان دعوت كرده بودند. یكی از عموهایم كه سن بالایی دارد و دیگر توان نشستن در عروسی را نداشت از من خواست او را به خانه ببرم. رفتم و برگشتم و دیدم در مراسم عروسی بلوا به پا شده است. هر كسی به طرفی می‌دوید.
شوكه شده بودم و یكدفعه دیدم پدرم وسط حیاط تالار دراز كشیده. سریع دویدم و او را به بیمارستان رساندم. حال پدرم بد بود، اما فكرش را نمی‌كردم كه جان خودش را از دست بدهد. حتی در ماشین با من حرف می‌زد. از او می‌پرسیدم حالت خوب است و او هم می‌گفت خوبم، اما ناله‌هایش نشان می‌داد خوب نیست.
چند ساعت بعد از انتقال به بیمارستان، پدرم بر اثر ایست قلبی ناشی از فشار ازدحام جمعیت جان خود را
از دست داد.



در عزای مونای شیرین زبان
گریه‌های بی‌امان دست از سر پدر مونا برنمی‌دارد. در میان هق هق‌هایش به زبان محلی‌شان قربان صدقه دختر سه ساله‌اش می‌رود كه جانش را از دست داده است. آقای حسن‌پور در مورد مرگ فرزندش گفت: زمانی كه برق تالار قطع شده بود، همسرم یك لحظه اطرافش را نگاه كرده و دیده مونا نیست. فكر كرده مونا با بقیه مهمان‌ها بیرون رفته است. همسرم خودش را به بیرون از تالار رسانده بود. زمانی كه او را دیدم، داشت سراسیمه به این طرف و آن طرف می‌دوید و مونا را صدا می‌زد. هر قدر گشتیم اثری از مونا نبود. سریع خودمان را به بیمارستان تامین اجتماعی رساندیم و دیدم دخترم زودتر از ما به آنجا رسیده بود، اما دیگر جان در بدن نداشت. مقداری خون گوشه لبش بود و مثل فرشته‌ها به خواب ابدی فرو رفته بود.
او در ادامه گفت: ما سال‌هاست همسایه خانواده داماد هستیم. پسر بزرگ من شش سال دارد و برای خواهرش بی‌قراری می‌كند.



از عروسی برادر تا عزای مادربزرگ
بعد از چند بوق آزاد، بالاخره گوشی را برداشت. لقمان قادرزاده 27 ساله، از شب دامادی‌اش تا حالا، به دلیل شكستگی پا نتوانسته از خانه پدرش بیرون برود و صدای غمگینش در گوشی تلفن پیچید و گفت: حال روحی‌ام به حدی بد است كه نمی‌توانم تمركز كنم و جواب درستی به سؤالات شما بدهم. تعداد زیادی از اقوام و عزیزانم را در شبی كه قرار بود خاطره‌انگیزترین شب زندگی من و همسرم باشد از دست داده‌ام.  برادر لقمان گوشی را گرفت و در توضیح شب حادثه گفت: راهروی تالار عروسی برادرم خیلی باریك بود و یك در كوچك تنها راه خروجی مهمان‌ها بود. البته یك در پشت تالار هم بود كه چون به آتش نزدیك‌تر بود كسی جرأت نمی‌كرد از آنجا عبور كند. ما 600 نفر مهمان داشتیم و ازدحام زیادی جلوی در خروجی ایجاد شده بود. من تا جایی كه می‌توانستم بچه‌ها را بغل می‌كردم و از آن در به داخل حیاط می‌بردم.
خانواده قادرزاده، مادربزرگ خود را در شب عروسی لقمان از دست داده است. برادر داماد در مورد مرگ مادربزرگش گفت: مادربزرگم كه سیده مستوره حسینی نام داشت، 73 ساله پیرزن شادابی بود. او برای عروسی برادر بزرگ‌ترم خیلی ذوق و شوق داشت. شب حادثه زیر دست و پای مهمان‌ها مانده بود و چون توانایی راه رفتنش كم بود نتوانسته بود خودش را از زمین بلند كند. اورژانس او را به بیمارستان تامین اجتماعی رساند، اما به خاطر خفگی جان خود را از دست داده بود.
برادر داماد در مورد مرگ دو نفر دیگر از اقوامشان گفت:‌هاجر پسندی،همسر پسرخاله پدرم بود و 45 سال داشت. آنها از مهاباد به عروسی برادرم آمده بودند. چهار فرزند او توانستند خودشان را از مهلكه نجات دهند، اما‌هاجر جانش را در فشار جمعیت از دست داد. منیژه رحمانی هم عروس دایی‌ام بود. او 37 ساله بود و سه فرزند دارد؛ دو پسر نوجوان و یك دختر چهار ساله كه حالا برای مادرش بی‌تابی شدیدی می‌كند.
او در ادامه در مورد مرگ دو كودك به نام‌های آرشام و ماهان گفت: پدربزرگ آرشام از كودكی با پدرم رفیق گرمابه و گلستان بودند. آرشام همان شب حادثه جان خودش را از دست داد و برادر آرشام از همان شب تا حالا در آی‌سی‌یو بستری است و حال خوشی ندارد. پدر و مادر آرشام فقط همین دو پسر را داشتند. ماهان پنج ساله هم فرزند یكی از فامیل‌های دور مادرم بود.



مرگ تلخ مادر  هنگام نجات هه‌ژین
عموی هه‌ژین در گفت‌وگو با خبرنگار جام‌جم از حال و هوای این روزهای خانواده‌شان گفت: هفت هشت نفر از اعضای خانواده ما به عروسی دعوت شده بودند. از سال‌ها قبل با خانواده عروس دوست خانوادگی هستیم و همه فامیل با آنها معاشرت داریم. آن شب هه‌ژین میان سیل جمعیت زمین خورده بود و مادرش برای این‌كه او را از زمین بلند كند، خم شده بود ولی ظاهرا خودش هم دیگر نتوانست بلند شود. بعد از حادثه جسد بی‌جان مادر هه‌ژین به نام عایشه محمدی را در بیمارستان پیدا كردیم. او زن قوی هیكلی بود و اگر به خاطر هه‌ژین خم نمی‌شد حتما زنده می‌ماند. خودش را فدای كودكش كرد. از هه ژین تا چند ساعت خبر نداشتیم. بعد به ما خبر دادند یك دختر بچه با لباس عروس سفید در سردخانه بیمارستان تامین اجتماعی است. او هه‌ژین ما بود كه حالا دو برادر نوجوان و پدرش در غم از دست دادن او و مادرش حال روحی وحشتناكی دارند.


عروسی دخترم عزا شد
آقای امین‌زاده، پدر همان عروسی است كه در شب عروسی‌اش در تالار مانگه شو سقز 11 نفر جان باختند. امین‌زاده در مورد حال و هوای این روزهای خانه‌شان می‌گوید: دخترم سروا صبح امروز ـ شنبه ـ از بیمارستان ترخیص شده و به خانه ما آمده و حال روحی خیلی بدی دارد. شب حادثه از حال او خبر نداشتم. با سیل جمعیت و بی‌اختیار به بیرون از تالار پرتاب و همه طلاهایش از دست و گردنش پاره شده بود. یكی از اقوام او را از زیر دست و پای مهمان‌ها نجات داده و به خانه خودش برده و بعد لباس عروسش را عوض كرده و او را به بیمارستان رسانده بود. سروا شكستگی نداشت، اما بدنش دچار كوفتگی شدید و به خاطر شوك عصبی كه به او وارد شده بود، افت فشار شدید داشت و تا شنبه صبح در بیمارستان بستری بود.
امین‌زاده در مورد شب حادثه می‌گوید: آن شب در محوطه بیرون تالار ایستاده بودم كه یكدفعه دیدم شیلنگ كپسول گاز ال‌پی‌جی آتش گرفت. خیلی سریع خودم را به ماشینم رساندم تا كپسول آتش نشانی بیاورم و آتش را خاموش كنم. وقتی برگشتم دیدم صدای جیغ و فریاد مهمانان بالا رفته و با این‌كه شعله آتش از آنها حدود 50 متر دورتر بود، اما چون به ارتفاع حدود دو متر زبانه كشیده بود باعث وحشت همه شده بود. من فریاد می‌زدم و می‌گفتم نگران نباشند. مطمئنم اگر كسی از تالار بیرون نمی‌آمد آتش به كسی آسیبی نمی‌زد. اما كسی گوشش بدهكار حرف من نبود. همان وقت بود كه یكدفعه مدیر تالار برق را قطع كرد كه اتصالی برق باعث انفجار تالارش نشود. وقتی همه جا تاریك شد،وحشت مهمان‌ها بیشتر شد و خود من هم بی‌اختیار با سیل جمعیت حركت كردم و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی چشم‌هایم را باز كردم كه در بیمارستان بودم. مادرم هم به دلیل فشار جمعیت در بیمارستان بستری بود و حالا مرخص شده و
تمام بدنش كبود است.
امین‌زاده در مورد مقصر حادثه می‌گوید: مدیریت تالار اصول ایمنی را رعایت نكرده بود و بعد هم با قطع كردن برق باعث ایجاد رعب و وحشت شد. او در حال حاضر متواری است و دستگیر نشده است.