جان‌دار

جان‌دار


هر چه در راهروهای جشنواره ملی اسباب‌بازی چرخ می‌زد صدایی نمی‌شنید. صدایی از جنس صداهایی كه هر صبح وقتی در اتاق دخترش را باز می‌كند می‌شنود. هر روز صبح قبل از این كه دخترش از خواب بیدار شود، عروسك‌هایش بیدار می‌شوند و اتاق را می‌گذارند روی سرشان. اما عروسك‌هایی كه در غرفه‌های نمایشگاه نشسته‌اند لب‌هایشان تكان نمی‌خورد و ساكتند. عروسك‌ها وقتی ساخته می‌شوند جان ندارند. وقتی دست فروشنده در ویترین می‌چیندشان جان ندارند. وقتی كودكی با اسم كوچك خطاب می‌كندشان جان می‌گیرند و هر روز صبح اتاق را می‌گذارند روی سرشان.