وقتی که دنیا یتیم شد

مرور چند سخنرانی کوتاه درباره شهادت حضرت علی(ع)

وقتی که دنیا یتیم شد

حالا و در آستانه شب شهادت حضرت علی(ع) هر شبکه از رادیو و تلویزیون را که انتخاب کنید، دیدن یا شنیدن سخنرانی و برنامه‌ای به این مناسبت کار دشواری نیست. در همین فضای مجازی در کانال‌ها و گروه‌هایی که عضو هستید هم اگر چرخ کوتاهی بزنید باز هم کلی مطلب به‌دردبخور و مناسب پیدا می‌کنید. در محل‌تان هم امشب و در شب شهادت حضرت علی(ع) مساجد و حسینیه‌ها فرصت خوبی برای شنیدن فضایل مولاست. اینجا هم یک فرصت کوتاه است. چند سخنرانی و منبر از چند سرشناس را مرور کرده‌ایم و منتخب‌شان را اینجا آورده‌ایم. روایت‌هایی کوتاه درباره زندگی امیرالمومنین را بخوانید؛ در سحرگاهی که دنیا یتیم شد ...

حتی با کفار هم مهربان بود
 عزاداری روز بیست‌ویکم ماه رمضان ، عزاداری برای شخص خاتم است. دسته‌هایی كه بیرون می‌آیند برای شهادت خاتم انبیاء بیرون آمدند. معنای این كلمه این است: مجالسی كه منعقد می‌شود، برای شخص پیغمبر خاتم است. اگر بشریت بفهمد- نه‌تنها شیعه- برای علی روز بیست‌و‌یكم بر سر و سینه می‌زند. اگر آدمیت بفهمد هر جا انسان است، هر جا بشر است روز بیست‌و‌یكم برای علی(ع) سیاه‌پوش است. امیرالمؤمنین این است. یك كلمه می‌گویم بس است. حضرت فرمود: ای مالك! ای مالك، همه كسانی كه رعیت تو هستند از دو طائفه بیرون نیستند؛ یا برادر تو هستند در دین، یا شبیه تو هستند در خَلق. حالا ببین با كفار عملش چیست؟ رفتارش با كافر چیست تا برسد به مسلمان. فرمود: مالك! در قلبت رحمت، محبت و لطف نسبت به همه داشته‌باش حتی كفار. این است حكومت اسلام. این است حكومت علوی. پنج مطلب فرمود که عقل مبهوت است. نسبت به همه، چه مسلمان و چه كافر، چه یهودی، چه نصرانی. مبادا در قلمرو مملكت تو نسبت به كافری كمترین تعدی شود. دنیا باید برای گوینده این كلام عزا بگیرد. آنچه اسرار این بیان است باید بزرگانی مثل شیخ انصاری بفهمند. بعد بیانش این است. فرمود: با همه... خوب دقت كنید یعنی در مملكتی كه در آن مملکت لوای اسلام و حكومت علوی بر سر پاست، باید تمام افراد آن مملكت حتی كفار، زندگی با آنها همراه با لطف باشد. فرمود ای مالك، رعیت لغزش دارد، چه عمد، چه خطا، اگر انجام دادند تو با آنها جوری رفتار كن كه توقع داری خدا با تو رفتار كند. حالا برای یك همچو كسی باید تمام دنیا عزا بگیرد یا نه؟ كی شناخت علی‌بن‌ابیطالب را؟ كسی كه زیر پرچم او با كفار این‌جور رفتار می‌شود ببین با مسلمانان معامله چه جور است؟





سفارش قاتلش را کرد
امیرالمؤمنین نور است، متصل به غیب است... وقتی كه آقا را آوردند در بستر انداختند می‌دانید كه حالش دگرگون شد. بعد حالش یک قدری به حال معمولی برگشت. آنجا جمله‌ای دارد كه جگر انسان آتش می‌گیرد،  شنیدنی است. امیرالمؤمنین می‌گوید وقتی پسرم آمد آن‌قدر شاد شدم مثل تشنه سرگشته بیابان كه یكدفعه به چشمه برسد. از این زیباتر نمی‌شود. وقتی ضربه به فرق مباركش آمد یكدفعه چشمش را باز كرد دید ابن‌ملجم این جنایت را مرتكب شده‌است گفت، من امام بودم برای تو، این چه جنایتی بود؟ اما ببینید اسم رحمان و رحیم اینجا مجسم شده است. نگاه كرد به صورت حضرت مجتبی(ع) گفت: فرزندم اگر این قاتل من است با او مدارا كن. در محراب شهادت به خاك افتاده،  دارد سفارش قاتل را می‌كند. چقدر كریم هستند این خاندان! مصیبت شما بر ما خیلی سنگین است، السلام علیك یا امیرالمؤمنین...



ماجرای حجربن عدی
پرسیده اند چرا در شب ضربت خوردن امام علی (ع)، امام حسن(ع) و امام حسین (ع) در مسجد کوفه حضور نداشتند؟ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خودشان مانع حضور آن دو فرزند بزرگوارشان علیهماالسلام شدند. طبق نقل‌هایی که در تاریخ داریم، امام حسن مجتبی (ع) قصد داشتند پدر بزرگوار خود را تا مسجد همراهی کنند، اما امام علی (ع)او را قسم دادند به مسجد نیاید و امام حسن (ع)هم امر پدر و امام خود را اطاعت کردند. دلیل این کار واضح است. چون حضرت امیرالمؤمنین(ع)از توطئه قتل خود و این‌که در این سحرگاه به شهادت می‌رسند، آگاه بودند. به همین علت اگر امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در آنجا حضور داشتند خطر متوجه جان ایشان بود و تداوم امامت در معرض تهدید قرار می‌گرفت. اتفاقا در همان شب یعنی شب نوزدهم رمضان و شب ضربت خوردن حضرت امیر(ع)، حجر بن عدی در مسجد کوفه بود که نجوای اشعث بن قیس و ابن ملجم را شنید و متوجه شد آنها قصد تعرض به جان حضرت امیرالمؤمنین (ع)را دارند. به همین علت با سرعت از مسجد بیرون آمد که حضرت را آگاه کند. اما امام از راه دیگری به مسجد آمده بودند و حجر زمانی که ناامید از پیدا کردن و دیدار با امیرالمؤمنین (ع)به مسجد رسید، خبر ضربت خوردن حضرت را شنید. خوب است بدانیم  حجر بن عدی در زمان به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین علی علیه السلام از یاران خاص آن حضرت شد و بسیار به ساحت مقدس ایشان ایمان و ارادت داشت. او متوجه خیانت‌های اشراف و قبایل کوفه ازجمله اشعث بن قیس کندی که از قبیله او بود، شد. برای همین سعی فراوان در دفاع از ساحت مقدس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مقابل این خائنان داشت. او در عین حال در هر سه جنگ مشهور امام علی (ع)یعنی جنگ‌های جمل، صفین و نهروان حضور داشت و از فرماندهان درجه اول سپاه حضرت به شمار می‌رفت و چنان شوق و عشق به علی‌بن ابیطالب(ع) داشت که حضرت درباره او فرمود خدا تو را از شهادت محروم نگرداند که من گواهی می‌دهم تو از اهل شهادت هستی.




محبت به
شقى‌ترین مردم‌
شبى كه زیر تیزى شمشیر زهرآگین ابن ملجم داشت دست و پا مى زد، نزدیك نیمه‌شب بیست و یكم حسن و حسین و قمربنى‌هاشم و محمد حنفیه  را صدا زد، گفت: عزیزان من! یك نفر به من حمله كرده، من امشب شهید مى‌شوم، فردا ننشینید بگویید على (ع) را كشتند پس تا جایى كه دل‌مان خنك بشود باید بكشیم، یك نفر مرا كشته است. بعد به حسن و حسین‌اش گفت: حسن جان! حسین‌جان! اگر دل‌تان آمد قاتل مرا ببخشید، اگر بنا شد قصاص بكنید، در تاریكى محراب، یك ضربت به من زده، دوتا نزده، مبادا دوتا شمشیر به او بزنید، اگر با آن یك ضربت كشته شد بدنش را دست مردم ندهید، چون من مى‌دانم مردم عصبانى هستند، عادل هم نیستند، چاقو و خنجر و چوب می‌آورند، بدنش را ممكن است سوراخ سوراخ كنند، چشمش را دربیاورند، خودتان جنازه قاتل مرا دفن كنید، به دست مردم نیفتد. چه كسى چنین‌دغدغه‌اى را نسبت به انسان دارد؟ آن هم نسبت به اشقى الاشقیاء و قاتل خود.
به جز از على كه گوید به پسر كه قاتل من‌
چو اسیر توست اكنون به اسیر كن مدارا
این چه روح و فكر پاكى است كه وقتى صبح نوزدهم او را روى گلیم می‌گذارند، سر گلیم را بچه‌ها می‌گیرند می‌آورند داخل خانه، بلافاصله نان و آب و شیر می‌آورند، چشمش را باز می‌كند می‌گوید: حسن جان! ابن ملجم هم مسافر است، او هم روزه نیست، صبحانه مرا به او بدهید بعد براى من صبحانه بیاورید. و براى این كه قاتل را بیدار و آگاه كند، آفتاب كه طلوع كرد به پسرهایش گفت: قاتل را بیاورید من او را ببینم. ابن ملجم را آوردند. فرمود: بنشین كنار بستر من. براى این كه او را تحریك بكند و به خود بیاید، با آن حال مظلومانه‌اش برگشت گفت: من براى تو بد امامى بودم؟! عیبى داشتم؟!