کار خیر یا لایک اینستاگرام
حامد عسکری شاعر و نویسنده
الیوم در حیاط عمارت چرخ زده صدای آواز گنجشکان استماع میکردیم و حسرت میخوردیم که این ماه مبارک رمضان هم رو به اتمام است و نتوانستیم بهره باید و شاید از حضور ببریم. وقتی برگشتیم در اتاق اندرونی دیدیم که خشایار هرچه بار و بنشن است را بهعلاوه روغن و تن ماهی و برنج را ریخته توی کیسههای متحدالشکل و رنگ و خیلی مرتب و منظم دارد از آنها عکس میگیرد و ذوق میکند. یواشکی بالای سرش رفتیم و دیدیم بله مشغول عکاسی است و انگار نه انگار که جناب ما وارد اتاق شدهاند. سرفهای کردیم ملتفت شد. فرمودیم: پدرسوخته چه غلطی میکنی؟ عرض کرد: عکاسی! فرمودیم: از در و دیوار؟ عرض کرد: نه از آذوقه. فرمودیم: چرا؟ بار بنشن و نخود و لوبیا هم عکس دارد؟ فرمود: تصدقت گردم هر جای اینستاگرام را ورق میزنی پر شده از همین بستههای معیشتی برای نیازمندان. گفتم: خب؟ عارض شد: ما هم گفتیم چیکار کنیم که داستان نشود، گفتیم همین آذوقههای عمارت را بستهبندی کنیم چهارتا عکس دشتکنیم، بگذاریم توی اینستامون منتشر کنیم کلی لایک درو میکنیم... در همین اثنا نزدیک دستمان یک قوطی نصفهنیمه رب گوجه بود، پرتش کردیم به گرده چپ نامردش اصابت کرد. عارض شد: چرا میزنی؟ فرمودیم: مگر تو خریدی اینها را؟ عارض شد: خیر! فرمودیم: مگر تو نمیخوای بعد از عکاسی اینها را ببری پخش کنی و ول بدی تو اینستاگرام؟ عرض کرد: آقا غلط کردم، دیگه نمیذارم. من فقط میخواستم با همین فوتوهای یادگاری کمی دلبری کنیم در اینستا. منبعدذالک فرمودیم اگر مایهاش را داشتی، خودت خریده بودی، یک حرفی و اگر کار برای خدا بود اینهمه بوق و کرنا و عکس و کلیپ و قلبیشکل چیدن جعبهها روی زمین نداشت. فرمودیم: کمک کردن خیلی هم خوب است. اینکه با کارهای کوچک دل تعدادی از شیعیان حیدرکرار را شاد کنی نه که لشکرکشی مجازآباد را. خدا کند عاقبت بهخیری دهد که مال و آبروی همه را خرج راه شریعت محمدی کنیم.