مروری بر كتاب «اعترافات یك كتابخوان معمولی»
قصههای یک زوج کتابخوان
نویسنده: آنه فدیمن مترجم: محمد معماریان انتشارات: ترجمان علوم انسانی 184 صفحه 22000 تومان
سارا مستغاثی / روزنامهنگار
«اكثر كتابفروشیهای دستدوم فروشی و خوب طبقهای با عنوان كتابهایی درباره كتابها دارند. اینكه چنین طبقهای در فروشگاههای كتاب نو وجود ندارد، هم بازتاب تاسف بار تغییر سلیقه خوانندگان است و هم...»
چند سال پیش دو كتاب درباره كتاب از آقای حسامالدین مطهری خوانده بودم، ولی به عنوان گونهای خاص از كتاب، به آنها نگاه نمیكردم. تا این كه كتاب زندگی داستانی ای. جی. فیكری را خواندم و دیدم اصلا در سایتهای فرنگی یكسری از كتابها هستند كه درباره كتاب و در گروه خاصی طبقهبندی میشوند. «اعترافات یك كتابخوان معمولی» به معنای واقعی كلمه كتابی درباره كتاب است. درواقع یادداشتهای
یك روزنامهنگار و نویسنده آمریكایی است كه از كودكی
همهچیز زندگیاش با كتاب عجین شده و انگار در اكثر تجربیاتش كتابها یك نقشی ایفا میكنند. مثلا صمیمت عمیقتر در زندگی مشتركش را وصلت كتابخانهاش با كتابخانه همسرش ایجاد میكند. یا تنفر پسرش از پنیر را با تجربه عجیبی كه با جملهای از كتاب جزیره گنج در دوران بارداری داشته، مرتبط میداند. (اصل تجربه را نمیگویم كه لذت خواندنش را ببرید.)
علاوه بر آن از تجربیات خاصش با كتابها هم نوشته است. مثلا تجربه كتابخوانی به سبك تو آن جایی! یعنی خواندن كتابها در محلی كه وصفش كردهاند. یا شكمچرانی ادبی با خواندن جملاتی از كتابها درباره غذاها و گرسنگی، كتابخوانی با صدای بلند كه مانند شراكت با نویسنده در نمایش است. یا این كه طبقه عجیب كتابخانه هرفرد یعنی چی و درباره شخصیت صاحبش به ما چه میگوید.
خانم فدیمن كلی هم اطلاعات تاریخی از افرادی كه مواجهه ویژهای با كتاب داشتهاند، ارائه میدهد. مثلا یكی از نخستوزیران قرن نوزده انگلستان كه علاقه وسواسگونهای به كتابها و نحوه استقرارشان در كتابخانه داشته و اصلا كتابی دارد به اسم درباره كتابها و جای دهی آنها كه جناب وزیر در آن راهحلی پیشنهاد میدهد برای كسانی كه كتاب زیاد دارند و جا كم، «تا در چند قرن آینده، كتابخانههای عظیم اهالی بریتانیا جمعیتش را به دریاهای پیرامون نریزند.»
به گمانم، كتابها (خریدن، خواندن، حاشیهنویسی، نمایهگذاری، استقرار و نوشتن دربارهشان) بودند كه او را از آن استرس فلجكننده نجات دادند. با وجود ابتلا به عفونت پوستی بادسرخ، التهاب نایژهها، ورم لوزه، سوءهاضمه، كمردرد، زكام، سینه پهلو و بالاخره سرطان دهان، به خاطر كتابها بود كه او توانست تا 88 سالگی دوام بیاورد، سنی كه برای آن دوران بسیار شگفتانگیز است.
شاید كتابها بتوانند ما را هم از كرونا نجات دهند!
یا مثلا از كاشفان قطبی میگوید كه مقید به حمل و خواندن كتاب در سفرهای دشوار اكتشافیشان بودند. یا همسر كتابفروشی كه شب عید همه پولشان را صرف خریدن
یك نسخه دست دوم از «افكار شبانه» یانگ كرد و معتقد بود كه كار خردمندانهای انجام داده است، چون «اگر شام میخریدم، آن را تا فردا خورده بودیم و لذتش بهزودی تمام میشد، ولی اگر عمرمان 50 سال دیگر هم طول بكشد، افكار شبانه را داریم كه با آن جشن بگیریم.» یا از نویسندهای میگوید كه روزی به شكار رفته بود و یك مرتبه جملهای كه كل صبح را سعی در نوشتن آن داشت، به ذهنش میآمد و «پیش از آن كه جمله از ذهنش برود، كلاغی را شكار كرد، پری از او كند، نوكش را تراشید، در خون كلاغ زد و جمله را ثبت و ضبط كرد.»
با همه این حرفها، اگر هنوز متوجه نشدید كه آیا این كتاب برای شخص شما مناسب است یا از آن لذت خواهید برد یا نه، بگذارید بگویم كه چرا من از خواندن این كتاب لذت بردم. با وجود اسم تعداد زیادی شخصیتهای مختلف ادبی، سیاسی، تاریخی، علمی و... كه من نمیشناختم و كلی مكان كه تا به حال نرفتهام و اصلا مدل زندگیای كه كاملا با زندگی من متفاوت است و حتی تا حدودی مطلوبیتی هم برایم ندارد، در تجربیات خانم فدیمن، تجربیات خودم را میدیدم. مثلا او از غزلنویسیهایش بعد از خواندن شعرهای شكسپیر و پترارك (اگر دومی را نمیشناسید نگران نشوید. جزو صدها اسمی است كه در این كتاب ممكن است نشناسید.) میگفت و من یاد تلاشهای مذبوحانهمان، برای سرودن شعر، بعد از خواندن شعرهای حافظ و سعدی و مولوی و بعد هم م.امید و سهراب سپهری و قیصر امینپور در سال آخر دبیرستان، میافتادم و تجربه همان تجربه بود. انگار كه فقط برای مدل دیگری از زندگی ترجمه شده بود. علاوه بر این تجربیات خانم فدیمن در مواجه با واژههای قدیمی و نامانوس، ویراستاری، تلفظ كلمات و...، همهشان میتوانند ترجمهای وطنی داشته باشند و ما را یاد خاطرات خودمان بیندازند.
پس اگر با كتابها تجربه دارید یا در تجربیات مختلف زندگیتان نقش داشتهاند (و در واقع یك كتابخوان معمولی هستید) و از پی نوشتها و اسامی زیاد كلافه نمیشوید، از كتاب اعترافات یك كتابخوان معمولی لذت خواهید برد.
چند سال پیش دو كتاب درباره كتاب از آقای حسامالدین مطهری خوانده بودم، ولی به عنوان گونهای خاص از كتاب، به آنها نگاه نمیكردم. تا این كه كتاب زندگی داستانی ای. جی. فیكری را خواندم و دیدم اصلا در سایتهای فرنگی یكسری از كتابها هستند كه درباره كتاب و در گروه خاصی طبقهبندی میشوند. «اعترافات یك كتابخوان معمولی» به معنای واقعی كلمه كتابی درباره كتاب است. درواقع یادداشتهای
یك روزنامهنگار و نویسنده آمریكایی است كه از كودكی
همهچیز زندگیاش با كتاب عجین شده و انگار در اكثر تجربیاتش كتابها یك نقشی ایفا میكنند. مثلا صمیمت عمیقتر در زندگی مشتركش را وصلت كتابخانهاش با كتابخانه همسرش ایجاد میكند. یا تنفر پسرش از پنیر را با تجربه عجیبی كه با جملهای از كتاب جزیره گنج در دوران بارداری داشته، مرتبط میداند. (اصل تجربه را نمیگویم كه لذت خواندنش را ببرید.)
علاوه بر آن از تجربیات خاصش با كتابها هم نوشته است. مثلا تجربه كتابخوانی به سبك تو آن جایی! یعنی خواندن كتابها در محلی كه وصفش كردهاند. یا شكمچرانی ادبی با خواندن جملاتی از كتابها درباره غذاها و گرسنگی، كتابخوانی با صدای بلند كه مانند شراكت با نویسنده در نمایش است. یا این كه طبقه عجیب كتابخانه هرفرد یعنی چی و درباره شخصیت صاحبش به ما چه میگوید.
خانم فدیمن كلی هم اطلاعات تاریخی از افرادی كه مواجهه ویژهای با كتاب داشتهاند، ارائه میدهد. مثلا یكی از نخستوزیران قرن نوزده انگلستان كه علاقه وسواسگونهای به كتابها و نحوه استقرارشان در كتابخانه داشته و اصلا كتابی دارد به اسم درباره كتابها و جای دهی آنها كه جناب وزیر در آن راهحلی پیشنهاد میدهد برای كسانی كه كتاب زیاد دارند و جا كم، «تا در چند قرن آینده، كتابخانههای عظیم اهالی بریتانیا جمعیتش را به دریاهای پیرامون نریزند.»
به گمانم، كتابها (خریدن، خواندن، حاشیهنویسی، نمایهگذاری، استقرار و نوشتن دربارهشان) بودند كه او را از آن استرس فلجكننده نجات دادند. با وجود ابتلا به عفونت پوستی بادسرخ، التهاب نایژهها، ورم لوزه، سوءهاضمه، كمردرد، زكام، سینه پهلو و بالاخره سرطان دهان، به خاطر كتابها بود كه او توانست تا 88 سالگی دوام بیاورد، سنی كه برای آن دوران بسیار شگفتانگیز است.
شاید كتابها بتوانند ما را هم از كرونا نجات دهند!
یا مثلا از كاشفان قطبی میگوید كه مقید به حمل و خواندن كتاب در سفرهای دشوار اكتشافیشان بودند. یا همسر كتابفروشی كه شب عید همه پولشان را صرف خریدن
یك نسخه دست دوم از «افكار شبانه» یانگ كرد و معتقد بود كه كار خردمندانهای انجام داده است، چون «اگر شام میخریدم، آن را تا فردا خورده بودیم و لذتش بهزودی تمام میشد، ولی اگر عمرمان 50 سال دیگر هم طول بكشد، افكار شبانه را داریم كه با آن جشن بگیریم.» یا از نویسندهای میگوید كه روزی به شكار رفته بود و یك مرتبه جملهای كه كل صبح را سعی در نوشتن آن داشت، به ذهنش میآمد و «پیش از آن كه جمله از ذهنش برود، كلاغی را شكار كرد، پری از او كند، نوكش را تراشید، در خون كلاغ زد و جمله را ثبت و ضبط كرد.»
با همه این حرفها، اگر هنوز متوجه نشدید كه آیا این كتاب برای شخص شما مناسب است یا از آن لذت خواهید برد یا نه، بگذارید بگویم كه چرا من از خواندن این كتاب لذت بردم. با وجود اسم تعداد زیادی شخصیتهای مختلف ادبی، سیاسی، تاریخی، علمی و... كه من نمیشناختم و كلی مكان كه تا به حال نرفتهام و اصلا مدل زندگیای كه كاملا با زندگی من متفاوت است و حتی تا حدودی مطلوبیتی هم برایم ندارد، در تجربیات خانم فدیمن، تجربیات خودم را میدیدم. مثلا او از غزلنویسیهایش بعد از خواندن شعرهای شكسپیر و پترارك (اگر دومی را نمیشناسید نگران نشوید. جزو صدها اسمی است كه در این كتاب ممكن است نشناسید.) میگفت و من یاد تلاشهای مذبوحانهمان، برای سرودن شعر، بعد از خواندن شعرهای حافظ و سعدی و مولوی و بعد هم م.امید و سهراب سپهری و قیصر امینپور در سال آخر دبیرستان، میافتادم و تجربه همان تجربه بود. انگار كه فقط برای مدل دیگری از زندگی ترجمه شده بود. علاوه بر این تجربیات خانم فدیمن در مواجه با واژههای قدیمی و نامانوس، ویراستاری، تلفظ كلمات و...، همهشان میتوانند ترجمهای وطنی داشته باشند و ما را یاد خاطرات خودمان بیندازند.
پس اگر با كتابها تجربه دارید یا در تجربیات مختلف زندگیتان نقش داشتهاند (و در واقع یك كتابخوان معمولی هستید) و از پی نوشتها و اسامی زیاد كلافه نمیشوید، از كتاب اعترافات یك كتابخوان معمولی لذت خواهید برد.