استخوانهای گمشده...
حامد عسکری شاعر و نویسنده
فاطیما فقط یك روز بود كه به دنیا آمده بود و از بد یا خوب حادثه جایی درست وسط اروپا درست وسط بوسنی و هرزگوین درست همان سالی كه جنگ بود. همان سالی كه گفتند از خانههایتان بزنید بیرون، نیروهای حافظ صلح مراقبتان هستند. همان روز فاطیما كشته شد فقط یك روز توی این دنیا زندگی كرد. این را عزت توی پیادهروی مارش میرا میگفت با بغض. مارش میرا یا پیادهروی صلح یك پیادهروی است كه هرسال در سالروز یازدهم جولای در سالگرد قتلعام و نسلكشی فجیع مسلمانان بوسنی و هرزگوین به دست جلادهای صرب برگزار میشود و صلحطلبان جهان در آنجا حمع میشوند و در مراسم به خاكسپاری استخوانهای تازه كشف شده شركت میكنند. مارش میرا فضایی بهشدت سنگین و غمبار دارد. از میان جنگلها و كوهها و رودخانهها میگذری و تمام مدت سكوتی و حیرت. هر بار كه نوك عصایت كوهنوردیات توی چمنها فرو میرود به این فكر میكنی كه نكند همینجا مادری بچهاش را از كوه غلتیده باشد. نكند اینجا تشنهاش شده باشدو... به قبرستان كه میرسی به قبرستان پوتوچاری و اینجاست كه قبض و سنگینی مرگ بیداد میكند. دقیقا روبهروی قبرستان سولهای است كه بسیاری از اهالی سربرنیتسا را توی آن زندانی كردهاند و بعد سوله را آتش زدهاند. توی گورهای دستهجمعی بوسنی حكایت این است كه استخوانها هم یكجا نیستند و مثلا چند كیلومتر با هم جابهجا شدهاند و این در پیدا كردن اجساد خیلی كار را سخت كرده است. علمای آنجا هم حكم دادهاند تا 70 درصد پیكری پیدا نشده حق تدفین ندارید و با این حكم روال اینگونه است كه توی ساختمانی قفسههایی هست و توی هر قفسه بخشهایی سوا شده. هر استخوانی را كه پیدا میكنند توی آن بخش كدگذاری شده قرار میدهند تا اینكه گورهای جدیدی پیدا شود و استخوانهای جدیدی و بعد اینها مثل پازل كنار هم قرار بگیرند و بعد دفن شود. عزت میگفت آزمایش دیانای خیلی به كمكمان آمده...