قدرت نرم آمریکا کاهش یافته است

پروفسور جک اسنایدر، بنیانگذار مکتب رئالیسم تدافعی در گفت‌وگو با جام‌جم:

قدرت نرم آمریکا کاهش یافته است

تحولاتی که از ابتدای هزاره سوم در حوزه روابط بین الملل رخ داده ، دغدغه‌های زیادی را در میان تحلیلگران و نظریه پردازان آمریکایی برانگیخته است. یکی از این بحران‌ها مربوط به مناسبات دوجانبه آمریکا و چین می‌شود.بحرانی که بایدن وعده داده در صورت حضور در کاخ سفید آن را محدود و کنترل پذیرتر کند.سوال اصلی این‌ است که آیا واقعا مبانی فکری سیاستمداران آمریکایی، اعم از دموکرات و جمهوریخواه در قبال تحولات و منازعات بین المللی با یکدیگر تفاوت دارد؟ گفت‌وگوی حاضر با جک اسنایدر، بنیانگذار مکتب رئالیسم تدافعی و استاد علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا قرار است به همین سوال پاسخ دهد.

 منازعه دولت ترامپ و پکن، به‌خصوص در ماه‌های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تشدید شده است. نظر شما در این باره چیست؟
ما هم اکنون شاهد تشدید همه جانبه تقابل واشنگتن و پکن هستیم.حتی این تنش‌ها به حوزه نرم افزاری نیز کشیده شده است. اقدام آمریکا برای محدود کردن نرم افزار چینی تیک تاک در همین راستا قابل ارزیابی است. آمریکا مدعی است که چین سرقت الکترونیکی مالکیت معنوی و داده های اختصاصی را به عهده گرفته است. بر این اساس شرکای تجاری چین هرگونه اقدام لازم را انجام می‌دهند تا از خود در برابر این موضوع محافظت کنند.
باید تاکید کنم دولت ترامپ از نظر قدرت نرم ضعیف و همچنین بدون حس مشترک و شایستگی است. خوشبختانه اکثر آمریکایی‌ها اکنون می‌دانند انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور چه اشتباهی بوده است. ما باید این نقطه ضعف را اصلاح کنیم و باید قدرت نرم را به آمریکا برگردانیم.همه ما به یاد داریم که در دوران ریاست جمهوری جورج واکر بوش نیز قدرت نرم آمریکا به‌شدت کاهش یافت و در پایان دوران ریاست جمهوری او ( سال 2008) در وضعیتی نازل بود. با این حال دموکرات‌ها تمرکز بیشتری روی مقوله قدرت نرم دارند.
 آیا از منظر رئالیستی و واقع‌گرایانه، می‌توان رفتارهای آمریکا را در حوزه سیاست خارجی این کشور هدفمند و موثر دانست؟با توجه به تحولات سپری شده از ابتدای هزاره سوم تا کنون این مساله را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
آمریکا به‌خصوص طی دو دهه اخیر در حوزه روابط بین‌الملل و سیاست خارجی خود مرتکب اشتباهات زیادی شده که همه ما مصادیق آنها را می‌دانیم. شاید در صد سال قبل، آمریکا نقش سازنده‌تری در مناسبات جهانی ایفا می‌کرد .معتقدم در دوران ریاست جمهوری ترامپ این روند معکوس و نزولی، تشدید شده است. آمریکا به افرادی نیاز دارد که دیپلماسی و مصادیق آن را خوب درک کنند. همچنین قطع همکاری آمریکا با دیگر کشورها در حوزه های مشترکی مانند توافقات آب و هوایی و بهداشت، یک اشتباه محرز بود.
 آیا مبانی فکری و الگوهای ذهنی سران دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در تحلیل پدیده های جاری در حوزه سیاست  با یکدیگر تفاوت دارد؟
می توانم با یک مثال بگویم. اگر  روی تفکرات اوباما (به عنوان یک رئیس جمهور دموکرات) متمرکز شویم ، مشاهده می‌کنیم که الگوها ، اصول رئالیستی و لیبرالیستی  در ذهن وی فعال است. اوباما وقتی برای اولین بار به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا انتخاب شد، گفت آثار رینولد نیبور را خوانده است. می‌دانیم که نیبور دیدگاه رئالیستی دارد. او  در کنار هانس مورگنتا از پیشگامان مکتب رئالیسم به شمار می‌روند و تلاش‌های آنها باعث رونق فکری این مکتب شده است. همچنین اوباما  متأثر از مکتب فکری لیبرالیسم است. این تاثیرپذیری فکری در میان روسای جمهور آمریکا مشترک است. پس در این مبانی، تفاوتی میان آنها وجود ندارد.


جک اسنایدر در یک نگاه
جک اسنایدر، استاد روابط بین‌الملل و علوم سیاسی دانشگاه کلمبیا و همچنین عضو آکادمی علوم و هنر آمریکاست. از اسنایدر آثار و کتاب‌های بی شماری در حوزه روابط بین‌الملل منتشر شده است. «چرا دموکراسی‌های انتخابی به جنگ روی می‌آورند» و «اسطوره امپراتوری» از جمله آثار او به شمار می‌روند. اسنایدر از بنیانگذاران مکتب رئالیسم تدافعی است؛ جایی که او به همراه استفان والت نقش مؤثری در تبیین اصول و مؤلفه‌های این مکتب فکری داشته‌اند. مفهوم فرهنگ استراتژیک، نخستین بار توسط اسنایدر مطرح شد و مورد بررسی قرار گرفت.جک اسنایدر در حوزه فلسفه سیاسی و روابط بین الملل، مطالعات و تحقیقات زیادی صورت داده و از او صدها کتاب و مقاله در این خصوص منتشر شده است.