ماجرای  خواهر و مادر  شخص محترم و موفق

ماجرای خواهر و مادر شخص محترم و موفق

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

در یكـی از كشورهای تازه‌استقلال‌یافته، شخص محترم و موفقی كه علاوه‌بر مالكیت یك كارخانه اتومبیل‌سازی و یك كارخانه تولید مواد غذایی ارگانیك و یك مركز خرید و یك باشگاه بیلیارد و یك گالری نقاشی، مشاور تنی چند از مقامات عالیرتبه اجرایی نیز بود، در اثر تصادف اتومبیل دچار شكستگی دنده و كوفتگی نواحی فوقانی شد و در یكی از بیمارستان‌های مجهز پایتخت بستری گشت. چند روز بعد پس از آن‌كه شخص محترم مورد عمل جراحی قرار گرفت و از آی‌سی‌یو به بخش منتقل شد، زن جوان و زیبایی وارد بیمارستان شد و پس از پرس‌وجو از بخش اطلاعات،اتاق شخص محترم را پیدا كرد. وقتی به اتاق شخص محترم رسید، زن مسنی را مشاهده كرد كه در بیرون اتاق وی نشسته و مشغول مطالعه پرونده پزشكی او بود. زن جوان از زن مسن پرسید آیا اتاق شخص محترم و موفق همین اتاق است یا خیر؟ زن مسن گفت: بلی. زن جوان گفت: می‌شود ایشان را ملاقات كرد؟ زن مسن گفت: خیر. به دستور پزشك تنها اعضای خانواده ایشان می‌توانند ایشان را ملاقات كنند.
زن جوان گفت: بلی متوجهم. من هم خواهر ایشان هستم. زن مسن گفت: در این صورت بنده باید خیلی متاسف باشم كه شما را بجا نیاوردم. چون من مادر ایشان هستم. در این لحظه زن جوان و زن مسن نگاهی به هم كردند و از آنجا كه هردو به امر حفظ آبرو اهمیت بسیار می‌دادند، مادر ایشان بلافاصله خواهر ایشان را به فرزندی قبول كرد و خواهر ایشان را به ملاقات ایشان فرستاد و تاكید كرد تا همسر ایشان نیامده ملاقات خود را انجام دهند و بروند و من‌بعد برای ملاقات ایشان با ایشان هماهنگ باشند تا در فرصت مقتضی تكلیف را معلوم سازند. چندی بعد خواهر ایشان پس از هدیه‌گرفتن شش‌دانگ سند كارخانه تولید مواد غذایی ارگانیك، با ایشان وداع كرد و تا پایان عمر با خوبی و خوشی به زندگی ادامه داد.