نسخه Pdf

اشتباه بزرگ اینشتین!

اشتباه بزرگ اینشتین!

حسین شکیب‌راد دبیر «نوجوانه»

آن روز همه قواعد بشری زیر سؤال رفت. وقتی همه کفر در برابر همه خوبی‌ها قرار بگیرد شاید طبیعی همین باشد که قوانین و قواعد روزگار هم تغییر کند.  قواعد رحم و مروت و مردانگی جابه‌جا شد وقتی آب را که مایه حیات است بر پسر فاطمه -که مهریه‌اش آب بود- بستند و حتی به زنان و کودکان هم رحم نکردند. قانون جاذبه زیر سوال رفت وقتی امام غریب‌مان خون کودک شش‌ماهه‌اش را به آسمان ریخت و حتی قطره‌ای از آن بر خاک فرود نیامد. و از همه مهم‌تر این است که عاشورا قانون نسبیت را هم از میان برداشت. اینشتین انگار موقع کشف این قانون، همه چیز را در نظر گرفته بود جز عاشورا. 
کاری به فرمول‌های فیزیک و ریاضی و بحث‌های مربوط به سرعت نور و امثال آن ندارم. اگر قرار باشد تو همه چیز را نسبی ببینی و بگویی ممکن است یک چیز در عین حال که از یک زاویه غلط است از زاویه دیگر درست باشد؛ این کاملا خلاف واقعه عاشوراست. 

در نبرد حق و باطل تو نمی‌توانی بگویی من نسبتا خوبم یا نسبتا بد. تو در عاشورا یا حسینی هستی یا یزیدی. حد وسط و خنثی وجود ندارد. برای همین است که وقتی امام در شب عاشورا نورها را خاموش کرد تا هرکه می‌خواهد برود، بازهم به آنها که می‌رفتند توصیه کرد آنقدر دور شوند که صدای هل من ناصر او را نشنوند.  حالا اگر باور داریم که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؛ باید قانون نسبیت را دور بریزیم. باید تکلیف‌مان لااقل با خودمان روشن باشد. باید بدانیم که در هر لحظه از زندگی یا حسینی هستیم یا یزیدی. نمی‌شود رفتارهای کسانی را داشته باشیم که در مقابل حسین علیه‌السلام ایستادند و بعد ادعا کنیم که او را دوست داریم. تازه باید یادمان باشد که دوست داشتن یک چیز یا یک فرد کافی نیست. مهم این است که از مرحله دوست داشتن عبور کنیم و به مرحله خواستن برسیم. آن وقت است که حرکت می‌کنیم و هر تلاشی انجام می‌دهیم که به آن برسیم. مرز خوبی و بدی خیلی باریک است، ولی زیبایی‌اش اینجاست که اگر محبت آل‌ا... و خوبان روزگار را در دلت تقویت کنی در این وانفسای در هم آمیختگی بدی و خوبی، خودشان می‌شوند کشتی نجات. و چه زیبا که حسین سریع‌ترین سفینه نجات است.  پا که به هیأت عزاداری گذاشتی با امام مهربان و مظلوم و تشنه لب قول و قرار بگذار. خودت را به او بسپار. بگو نمی‌خواهی به قانون نسبیت تن بدهی. بگو همه وجودت را مال خودش کند. گرچه حتی اگر ما دستمان را از دست او بیرون بکشیم او آنقدر خوب است که به این راحتی‌ها دست از سر ما بر نمی‌دارد.