نسخه Pdf

   نوح برگرد...

   نوح برگرد...

محمدصادق امانی از تهران

وقتی چوب ها را کنار دریا جمع‌ می‌کرد، انگار همه بهانه پیدا کردند برای مسخره کردن. اما او برای فهم مردم دست به این کار نزده بود که حرف‌هایشان باعث شود از مسیری که در پیش گرفته برگردد. کشتی را که ساخت، آنها که باید سوار می‌شدند سوار شدند و در این معامله سخت، فرقی نمی‌کرد که پسرت جزو کسانی باشد که از قافله جا می‌مانند و تلاش تو نیز به نتیجه نمی‌رسد؛ یا حیوانی کوچک که عقل بشر حتی دلیل خلقتش را نمی  فهمد باید زنده بماند.
تا دنیا دنیاست، دریای عذابی برای غرق شدن وجود دارد و کسانی که می‌خواهند ما را در کشتی نجات سوار کنند. حالا اینکه چقدر گوشمان به حرف آنها بدهکار باشد یا نه به خودمان بستگی دارد. 
ماه محرم از همین جنس است. و حسین علیه السلام هم، سریعترین سفینه نجات. تمام طول سال هم که دست و پا بزنی در هیاهوی این دنیای بی سر و سامان، ماه محرم که می شود؛ دریا از تلاطم می‌افتد. اما اگر خودت را در تاریخ جا گذاشتی چه؟! اصلا بدتر، اگر نفهمی در وجود خودت هم یک شمر خفته است... اگر امام زمانت را درست نشناختی... اگر دم از انتظار زدی اما رفتارت شبیه کسانی بود که برای حسین نامه فرستادند و خلافش عمل کردند... 
ما می دانیم که محبت آل ا... را در دل داریم ولی باید یادمان باشد که از دشمنان ایشان و رفتارهای امثال آنها هم دوری کنیم. و این وظیفه یک عاشق حسین است که امام زمانش را خوب بشناسد و منتظر واقعی باشد آنگاه که می‌گوید : اللهم عجل لولیک الفرج
و بعد اگر گوشه چشم‌مان کمی تر شد، زیر لب زمزمه می‌کنیم:
سر سپردیم به این خانه که ویران شدنی‌ست / دل گره کرده به مویی که پریشان شدنی‌ست
گاه باید که به آینده کمی خوش‌بین بود/ نوح! برگرد که این قوم مسلمان شدنی‌ست