خبری از تست کرونا نیست
یک تابلوی بزرگ قرمزرنگ جلوی در ورودی زدهاند تا مراجعان را به طرف اتاقک ویزیت یعنی جایی که بیماران مبتلا به کووید-19 را معاینه میکنند، راهنمایی کند. جلوی ساختمان، پر از کسانی است که صورت خود را با ماسک پوشاندهاند. مامور انتظامات خانه سلامت جلوی راه ورودی ایستاده است و با احتیاط به صف طولانی بیرون ساختمان نگاه میکند. ما را که میبیند، توصیه میکند جلو نرویم. میگوید: «علامتی که نداری، جلو نرو که حتما بیمار میشوی.»
زنی جوان بیخیال به درختی تکیه داده است. چشمانش از پشت ماسک میخندد. با هر کسی که از در ساختمان یک طبقه بیرون میآید، حرف میزند و میپرسد: «چی شد؟ بیماری؟» خودش میگوید که زیاد هم عوارض اولیه ندارد. به خاطر یک گلودرد ساده و چند سرفه خشک، آمده تا معاینه شود. زن جوان دیگری هم همراه پسر بچهاش برای معاینه آمده است. میگوید جز سردرد و از دست دادن حس بویایی و چشایی، علامت دیگری از بیماری کرونا ندارد. نفسش راحت از پشت ماسک نازک بیمارستانی بالا و پایین میرود.
اینجا باید با نوبت گرفتن داخل سالن کوچک رفت. دختری جوان با ماسکی بر صورت روی صندلی نشسته است. فقط یک نفر میتواند وارد سالن شود؛ خود بیمار. دختر درباره علائم اولیه میپرسد و تند تند اطلاعاتمان را داخل کامپیوتر وارد میکند. بعد از ثبت اطلاعات باید بیرون از ساختمان، در حیاط منتظر بمانیم تا پزشک معاینه را انجام دهد. تبسنجی و تست اکسیژن از جمله کارهایی است که پزشک در معاینهاش به آن توجه میکند. در این مرکز اما هیچ تست کرونایی از بیماران گرفته نمیشود؛ یعنی نه تست خون و نه تست بزاق. هیچ فرقی هم ندارد که سن و سال بیمار چهقدر است، باردار است یا سالمند بالای 65 سال؛ اینجا از کسی تست کرونا نمیگیرند.
یک زن میانسال با پاکت بزرگی در دست جلوی در ساختمان ایستاده است. میگوید که به جای تست کرونا، او را به مرکز سیتیاسکن فرستادهاند تا بفهمند به بیماری کرونا مبتلا شده است یا نه. دست زن دیگری هم یک پاکت سیتیاکسن است. زن جوان بارداری از ساختمان خارج میشود، به چشمان مضطرب همسرش نگاه میکند و بعد بغضش را فرو میخورد. مرد، دستش را میگذارد روی شانههای زن و او را با خود میبرد. زن باردار به مامور انتظامات خبر میدهد که به کرونا مبتلا شده است؛ مامور باید نامش را در لیست سیاه وارد کند. برای لحظهای سکوت برقرار میشود، حتی صدای گریه ریز نوزادان هم محو میشود. زن با بار سنگینی از غم روی دوشش، راهش را باز میکند و به سمت در خروجی میرود. صدای گریه نوزادان دوباره شنیده میشود. یکی از بیماران در صف انتظار عطسه میکند و ماسکش را با دستمال کاغذی میپوشاند؛ بعد دستمال را تا میکند و میگذارد توی جیبش.