سوپر جام جامی برای نخواستن
یادداشت: افشین خماند روزنامهنگار
«برعکس نهند نام زنگی کافور». این مصرع شعر از محمد افضل ملقب به افضلالشعرا، یک نمونه از فرهنگ عامه ایرانی است و در توصیف چیزهایی به کار میرود که نامگذاری آنها دقیقا 180درجه تفاوت دارد با ماهیتشان. اگر دنبال مثال هستید، باید بگوییم مثلا همین ترکیب «سوپرجام »؛ جامی که اگر بخواهیم از روی اسمش قضاوت کنیم، ابرجامی باید باشد برای خودش! جامی که همه انتظار رسیدنش را بکشند و در دست گرفتنش را افتخاری بزرگ بدانند. اما این جام در عمل تبدیل به چه شده است؟ به یک وظیفه که باید انجام داد. یک تکلیف که دلیلش معلوم نیست. مثل یک کار اداری که چرخههای بروکراتیک، اجبار انجامش را گذاشتهاند. مثل آن واحد درس عمومی در ترم آخر که پاس کردنش برای همه یک کار شاق محسوب میشود. سوپرجام؛ جامی شده برای نخواستن. جامی که وقتی خبر لغوش میرسد، همه یک نفس راحت میکشند، هم برگزارکنندگان و هم تیمها...چرا این جام تا این حد نخواستنی است؟
این جام یک کپی و یک تقلید از کاری است که کشورهای صاحب فوتبال میکنند و در تقویمشان یک روز هم برای سوپرجام میگذارند. آنجا سوپرجام با هر اسمی که برگزار میشود ، یک فرصت است برای افتخار. این افتخار یک فرصت مالی هم محسوب میشود و برای تیمها و هوادارانشان مهم است. فرصتی برای حدس زدن آن چیزی که قرار است در فصل آینده ببینند و پیشرو دارند؛ هواداران در سوپرجام به تیم خود سلام میکنند. اما در اینجا در اصل یک عدمثبات باعث میشود مربیان دوست داشته باشند هر چه دیرتر از تیم خودشان رونمایی کنند. تیمها دیر بسته میشوند و همواره از برنامه عقب میافتند و برای همین «سوپرجام » را به چشم یک پدیده اضافی در برنامههایشان میبینند. این جام ، جامی نیست که کسی دوستش داشته باشد. یک بار ، یک سال بنشینید فکر کنید ، اگر این جام مهم است ، این قدر مثل طفیلیها با آن برخورد نکنید و به آن بها بدهید. اما اگر این جام قرار است همین جور تحقیر شود، حذفش کنید. دندان کرمخورده را که میدانید چه باید کرد؟