نگاهی به فیلم سینمایی «دوئت» ساخته نوید دانش
گذشته فراموشنشده
«دوئت» فیلمی به كارگردانی و نویسندگی نوید دانش است كه پس از پنج سال از زمان ساخت آن روانه اكران آنلاین شده است. دانش نخستین فیلم بلند سینمایی كارنامهاش را بر اساس فیلم كوتاهی به همین نام ساخته است كه با آن توانست جوایز متعددی را از جشنوارههای مطرح خارجی به دست آورد. در این مجال قصد داریم نگاهی بیندازیم بر این فیلم كه با تركیب جالبتوجه بازیگران، ناخوداگاه نگاهها را به خود جلب میكند:
اتفاقی پنهان
واژه دوئت در موسیقی به معنی دونوازی یا همنوازی دو نفره است. ساختار فیلم نیز بر اساس موقعیتهای دونفره شكل گرفته است. موقعیتهای دونفرهای كه پیدرپی تكرار شده و قصه فیلم را به پیش میبرند. در دوئت با دو زوج همراه میشویم كه در مقطعی به هم میرسند و از یكدیگر تاثیر میپذیرند. زوج اول مینو (هدیه تهرانی) و حامد (مرتضی فرشباف) هستند و زوج دوم سپیده (نگار جواهریان) و مسعود (علی مصفا). در آغاز فیلم شاهد هستیم كه مینو، حامد را برای دیدار با سپیده ترغیب و همراهی میكند. دیداری غیرمنتظره در كتابفروشی میان دو دلداده سابق كه حالا هر كدام با شخص دیگری ازدواج كرده و سراغ زندگی خویش رفتهاند. طی این دیدار حامد از اتفاقی كه در گذشته رخ داده یاد كرده و به نوعی ابراز ندامت میكند. اتفاقی كه سپیده از فراموشكردن آن میگوید ولی كمی بعدتر درمییابیم كه اینگونه نیست. اتفاقی كه جزئیات آن تا پایان فیلم پنهان میماند و گویی برملاشدن یا نشدنش اهمیت چندانی برای سازنده اثر نداشته است. در واقع در دوئت به جای تمركز بر این اتفاق و چندوچون رابطه این دو در گذشته، اثرات ادامهدار این رابطه تمامشده در زندگی امروز شخصیتهای فیلم است كه برجسته میشود.
شخصیتپردازی ضعیف
با این حال مساله این است كه فیلم علاوه بر خست در معرفی و نمایش گذشته شخصیتها در پرداختن به احوالات امروز آنها نیز كوتاهی میكند. سپیده با این كه پس از دیدار ناگهانی با حامد و گفتوگوی ردوبدلشده میانشان در خود فرورفته و آشكارا عصبی به نظر میرسد، زنی است كه نشان میدهد به زندگی با همسرش علاقهمند است و دوست ندارد خدشهای به آن وارد شود. در این میان معلوم نیست چرا مسعود ناگهان به زنش شك كرده و دربهدر به دنبال حامد میگردد. او كه به ظاهر در كارش مردی موفق است و به نظر نمیرسد دچار اختلال روانی خاصی باشد در پی كشف چیست كه زندگی آرام و كمدردسرش را بهخطر میاندازد؟
این چنین است كه قصه خاصی كه ابتدای فیلم به نظر میرسید با نقب به گذشتهای خاطرهانگیز در حال شكلگیری و گسترش است با تغییر جهت به سمت قصهای دیگر و پرداختن به تصورات ذهنی و اقدامات عملی شخصیت مسعود، یكباره منحرف میشود. در این شرایط خط اصلی قصه، نه شاخ و برگی پیدا میكند و نه تعلیقی در درام فیلم شكل میگیرد، چراكه هیچ مساله بغرنجی در این روابط به چشم نمیآید. اگر هم مسالهای در گذشته بوده از دید ما پنهان مانده و طبعاً مخاطب نمیتواند همذاتپنداری خاصی با شخصیتهای تخت و فاقد هویت فیلم داشته باشد.
در این میان داستانكی هم هست از خودكشی دختری كه ظاهرا از دوستان سابق مسعود بوده و مشخص است مرگش در روحیه مسعود تاثیرگذار است. فیلم اما عامدانه چندان به این قضیه ورود نمیكند و گویی واكاوی این اتفاق را نیز به تخیلات و تصورات بینندهاش واگذار میكند.
بلاتكلیفی بازیگران
یكی از عوامل جذابیتهای آثار نمایشی، بازیگران آنهاست؛ بازیگرانی كه باید با هدایت كارگردان، فیلمنامه اثر و شخصیتهای روی كاغذ را جان بخشیده و به باور تماشاگر برسانند. در دوئت سه بازیگر حضور دارند كه هر كدام به تنهایی میتوانند وزنهای برای یك فیلم محسوب شوند.
در صدر این بازیگران هدیه تهرانی است كه همه میدانند چقدر در انتخاب نقش، سختگیر است و بهراحتی به بازی در هر فیلمی رضایت نمیدهد. شخصیت مینو با بازی هدیه تهرانی اما آن شخصیتی نیست كه در كارنامه وی ماندگار شود. زنی هنرمند و منطقی كه به گذشته همسرش احترام میگذارد ولی دوست ندارد این گذشته، زندگی امروزش را تحتتاثیر قرار دهد.
كاراكتری كه توان بازیگری هدیه تهرانی بهمراتب بزرگتر از اندازههای آن است و میتوانست بهتر و پررنگتر از اینها به آن پرداخته شود. نگار جواهریان نیز در قالب نقش سپیده كار چندانی از دستش برنمیآید وقتی فیلمنامه از منظر شخصیتپردازی لنگ میزند و كاراكتری بیهویت را به مخاطب معرفی میكند. اینچنین است اوضاع شخصیتهای حامد و مسعود كه هر دو انگار در یك بلاتكلیفی عجیب به سر میبرند.
پایانی رهاشده
قصه نهچندان پر پیچوخم فیلم پس از همراهی با مسعود، دوباره به زندگی مینو و حامد بازمیگردد. زوجی كه به نظر میآمد در حال كنارآمدن با اتفاقات گذشته هستند و حالا وقتی مشخص میشود كه حامد هنوز درگیر گذشته است، این مینو است كه در افكارش غوطهور میشود. با این وجود فیلم تمام میشود بدون آن كه مخاطب از تصمیم نهایی مینو مطلع شود یا بدون آن كه سرنوشت نهایی زندگی نهچندان گرم و صمیمی مسعود و سپیده را مشخص كند.
فیلم تمام میشود بدون آن كه گرهای را باز كند. هر چند كه گره كوری در طول فیلم ایجاد نشده بود كه نیازی به گشودهشدن داشته باشد. فیلم تمام میشود به امید این كه مخاطب در ذهنش فیلم را ادامه داده و شخصیتها را كالبدشكافی كند. غافل از این كه مخاطب فرسنگها با قصه فیلم و آدمهایش فاصله گرفته و با ریتم كند و كشدار فیلم، رمقی برای اندیشیدن نیز نمانده است.
اتفاقی پنهان
واژه دوئت در موسیقی به معنی دونوازی یا همنوازی دو نفره است. ساختار فیلم نیز بر اساس موقعیتهای دونفره شكل گرفته است. موقعیتهای دونفرهای كه پیدرپی تكرار شده و قصه فیلم را به پیش میبرند. در دوئت با دو زوج همراه میشویم كه در مقطعی به هم میرسند و از یكدیگر تاثیر میپذیرند. زوج اول مینو (هدیه تهرانی) و حامد (مرتضی فرشباف) هستند و زوج دوم سپیده (نگار جواهریان) و مسعود (علی مصفا). در آغاز فیلم شاهد هستیم كه مینو، حامد را برای دیدار با سپیده ترغیب و همراهی میكند. دیداری غیرمنتظره در كتابفروشی میان دو دلداده سابق كه حالا هر كدام با شخص دیگری ازدواج كرده و سراغ زندگی خویش رفتهاند. طی این دیدار حامد از اتفاقی كه در گذشته رخ داده یاد كرده و به نوعی ابراز ندامت میكند. اتفاقی كه سپیده از فراموشكردن آن میگوید ولی كمی بعدتر درمییابیم كه اینگونه نیست. اتفاقی كه جزئیات آن تا پایان فیلم پنهان میماند و گویی برملاشدن یا نشدنش اهمیت چندانی برای سازنده اثر نداشته است. در واقع در دوئت به جای تمركز بر این اتفاق و چندوچون رابطه این دو در گذشته، اثرات ادامهدار این رابطه تمامشده در زندگی امروز شخصیتهای فیلم است كه برجسته میشود.
شخصیتپردازی ضعیف
با این حال مساله این است كه فیلم علاوه بر خست در معرفی و نمایش گذشته شخصیتها در پرداختن به احوالات امروز آنها نیز كوتاهی میكند. سپیده با این كه پس از دیدار ناگهانی با حامد و گفتوگوی ردوبدلشده میانشان در خود فرورفته و آشكارا عصبی به نظر میرسد، زنی است كه نشان میدهد به زندگی با همسرش علاقهمند است و دوست ندارد خدشهای به آن وارد شود. در این میان معلوم نیست چرا مسعود ناگهان به زنش شك كرده و دربهدر به دنبال حامد میگردد. او كه به ظاهر در كارش مردی موفق است و به نظر نمیرسد دچار اختلال روانی خاصی باشد در پی كشف چیست كه زندگی آرام و كمدردسرش را بهخطر میاندازد؟
این چنین است كه قصه خاصی كه ابتدای فیلم به نظر میرسید با نقب به گذشتهای خاطرهانگیز در حال شكلگیری و گسترش است با تغییر جهت به سمت قصهای دیگر و پرداختن به تصورات ذهنی و اقدامات عملی شخصیت مسعود، یكباره منحرف میشود. در این شرایط خط اصلی قصه، نه شاخ و برگی پیدا میكند و نه تعلیقی در درام فیلم شكل میگیرد، چراكه هیچ مساله بغرنجی در این روابط به چشم نمیآید. اگر هم مسالهای در گذشته بوده از دید ما پنهان مانده و طبعاً مخاطب نمیتواند همذاتپنداری خاصی با شخصیتهای تخت و فاقد هویت فیلم داشته باشد.
در این میان داستانكی هم هست از خودكشی دختری كه ظاهرا از دوستان سابق مسعود بوده و مشخص است مرگش در روحیه مسعود تاثیرگذار است. فیلم اما عامدانه چندان به این قضیه ورود نمیكند و گویی واكاوی این اتفاق را نیز به تخیلات و تصورات بینندهاش واگذار میكند.
بلاتكلیفی بازیگران
یكی از عوامل جذابیتهای آثار نمایشی، بازیگران آنهاست؛ بازیگرانی كه باید با هدایت كارگردان، فیلمنامه اثر و شخصیتهای روی كاغذ را جان بخشیده و به باور تماشاگر برسانند. در دوئت سه بازیگر حضور دارند كه هر كدام به تنهایی میتوانند وزنهای برای یك فیلم محسوب شوند.
در صدر این بازیگران هدیه تهرانی است كه همه میدانند چقدر در انتخاب نقش، سختگیر است و بهراحتی به بازی در هر فیلمی رضایت نمیدهد. شخصیت مینو با بازی هدیه تهرانی اما آن شخصیتی نیست كه در كارنامه وی ماندگار شود. زنی هنرمند و منطقی كه به گذشته همسرش احترام میگذارد ولی دوست ندارد این گذشته، زندگی امروزش را تحتتاثیر قرار دهد.
كاراكتری كه توان بازیگری هدیه تهرانی بهمراتب بزرگتر از اندازههای آن است و میتوانست بهتر و پررنگتر از اینها به آن پرداخته شود. نگار جواهریان نیز در قالب نقش سپیده كار چندانی از دستش برنمیآید وقتی فیلمنامه از منظر شخصیتپردازی لنگ میزند و كاراكتری بیهویت را به مخاطب معرفی میكند. اینچنین است اوضاع شخصیتهای حامد و مسعود كه هر دو انگار در یك بلاتكلیفی عجیب به سر میبرند.
پایانی رهاشده
قصه نهچندان پر پیچوخم فیلم پس از همراهی با مسعود، دوباره به زندگی مینو و حامد بازمیگردد. زوجی كه به نظر میآمد در حال كنارآمدن با اتفاقات گذشته هستند و حالا وقتی مشخص میشود كه حامد هنوز درگیر گذشته است، این مینو است كه در افكارش غوطهور میشود. با این وجود فیلم تمام میشود بدون آن كه مخاطب از تصمیم نهایی مینو مطلع شود یا بدون آن كه سرنوشت نهایی زندگی نهچندان گرم و صمیمی مسعود و سپیده را مشخص كند.
فیلم تمام میشود بدون آن كه گرهای را باز كند. هر چند كه گره كوری در طول فیلم ایجاد نشده بود كه نیازی به گشودهشدن داشته باشد. فیلم تمام میشود به امید این كه مخاطب در ذهنش فیلم را ادامه داده و شخصیتها را كالبدشكافی كند. غافل از این كه مخاطب فرسنگها با قصه فیلم و آدمهایش فاصله گرفته و با ریتم كند و كشدار فیلم، رمقی برای اندیشیدن نیز نمانده است.
تیتر خبرها