کلاف سردرگم شهر
شب که از سر کار زدم بیرون خیابانها قفل بود. خیلی وقت بود دیگر ساعت رفت و آمدم را طوری تنظیم کرده بودم که به ترافیک سنگین خیابانها نخورم. زندگی شهرنشینی این چیزها را یاد آدم میدهد. این که مثلا چه ساعتی از خانه بیرون بزنی که مسیر 10 دقیقهای را یک ساعته نروی یا مثلا از کدام در مترو سوار شوی که موقع پیادهشدن روبهروی راهروی پله برقی دربیایی یا از کدام نانوایی باید چه ساعت نان بگیری که برای یک جفت سنگک نیمساعت در صف اینپا و آنپا نکنی. این چیزها را زندگی شهرنشینی به آدم یاد میدهد.
آدمها به مرور و طی هزاران سال زندگی چیزهایی را یاد میگیرند مثلا این که باید حیوان را با چه وسیلهای شکار کنند و بعد از آن چطور بپزند و چطور بخورند. بعد یاد میگیرند که میتوانند حیواناتی را خودشان پرورش بدهند یا گیاهانی را خودشان بکارند و غذایشان را تأمین کنند. این چیزها لازمه زندگی و زندهماندن انسان است که زندگی یادش میدهد، اما آن شب که خیابانها قفل بود به این فکر میکردم که آیا این که بدانم چه ساعتی از سر کار بزنم بیرون هم از همان چیزهای حیاتی بوده که زندگی یادم داده؟
نمیدانم شاید هروقت اینطوری پشتفرمان به چراغهای عقب ماشین جلوییام خیره میشوم دیوانه میشوم. باز هم عضلات پشت پایم از شدت کلاچ و ترمزکردن گرفتهاند و افتادهام به هذیانگویی. ماشینها به هم گره خوردهاند. خیابانها به هم گره خوردهاند. شهر گره خورده است. دوست دارم یقه شاعری که شهر را به بدن و خیابانها را به رگهایش تشبیه کرده بود بگیرم و بگویم حالا با این وضعیت ما با یک جنازه سکته کرده طرفیم؟!
باید بیشتر به خودم مسلط باشم! ترافیک پاک اعصابم را به هم ریخته است. این روزها فقط خیابانها نیستند که به هم گره میخورند و انگار همه چیز در این شهر به هم گره خورده است. صبح که از خانه میزنی بیرون باید ماسک را طوری روی صورتت محکم کنی که کمک کند تا شب زنده بمانی. داریم به فصلی از سال میرسیم که هوای آلوده شهرهای بزرگ هم به معضل کرونا اضافه میشود و مثل همیشه همهچیز به هم گره میخورد و مردم شهرنشین هر غروب میپیچند به این کلاف بلکه بتوانند چیزی از این گره کور را باز کنند.
همین الان که من دارم از میان کلاف سردرگم یک کلانشهر پیچیده در آلودگی هوا و کرونا و ترافیک با شما حرف میزنم، عشایر بختیاری دارند مهیای کوچ میشوند؛ عشایری که دیارشان وسط دشت است و تکیهگاهشان به محکمی کوه. نمیدانم در این
روزهای کرونایی عشایر کشورمان اصلا نیازی به
استفاده از ماسک و مواد ضدعفونی دارند یا نه، اما این را میدانم که حکما با کلاف آلودگی و ترافیک سروکله نمیزنند.