نگاهی انداختهایم به فیلمهای سیاسی هالیوود که سراغ موضوع مهم انتخابات ریاستجمهوری رفتهاند
صندوق رای در هالیوود
این فقط بیرون از پرده سینما نیست كه هنرمندان هالیوودی درباره انتخابات ریاستجمهوری بحث و صحبت میكنند و له یا علیه یكی از نامزدها وارد عمل میشوند. البته گزارشهای روزنامهای و رسانهای همیشه پر از اخبار و گفتوگوهایی است كه بازیگران مشهور و فیلمسازان مطرح درباره روسای جمهور یا نامزدهای این پست مطرح میكنند. برای مثال، این روزها كه دومین قسمت كمدی انتقادی و سیاسی «بورات» پخش اینترنتی و استریم داشته، بسیاری از سیاستمداران نسبت به مضمون آن واكنش نشان داده و دونالد ترامپ و ساشا، بازیگر و كارگردان فیلم ادعاهایی را علیه هم مطرح كردهاند. از یكسو، ترامپ میگوید این بازیگر را موجود بانمكی ندیده و از سوی دیگر، ساشا هم پاسخ میدهد كه به نظر او هم ترامپ اصلا آدم جالب و بانمكی نیست. شاید همین رویارویی دو طرف در عالم واقعیت است كه هالیوودنشینان را هر چند وقت یكبار، مشتاق تولید فیلمی با مضمون انتخابات ریاستجمهوری آمریكا میكند. این فیلمها اگر چه مضمونی واحد دارند، اما با زبانهای مختلف و در گونههای متفاوتی سر از پرده سینماها درمیآورند. از كمدیهای هزل و سیاه گرفته تا ملودرامهای اشكانگیز و درامهای تند اجتماعی و پرسشگر، هر یك از این فیلمها تلاش میكنند به گوشههای مهمی از این اتفاق مهم و سرنوشتساز و تاثیرگذار بپردازند.
تاریخ سینمای آمریكا از بدو پیدایش خود از سیاست دور نبوده و مستقیم و غیرمستقیم مسائل سیاسی را در دل داستانهایش تعریف كرده و در معرض دید و قضاوت تماشاگران گذاشته است. از «تولد یك ملت» تا امروز، نمیتوان منكر تاثیر سیاست بر سینما شد. البته هالیوود بیشتر برای عموم تماشاگران حكم سرگرمی و تفریح را دارد. تولیدكنندگان محصولات سینمایی، در وهله اول و قبل از هر چیز به دنبال سرگرم كردن بینندگان خود و راضی نگه داشتن آنها برای مدت دو ساعت هستند. با این وجود، بخش مهمی از هنرمندان سینما كه برای خودشان تعهدی نسبت به بیننده احساس میكنند، سعی میكنند در دل داستانهای سرگرمكنندهشان حرف دل آنها را هم بیان كنند. با آن كه بعد از این جنگ جهانی دوم و ظهور مك كارتیسم هالیوود را از وجود نیروهای مترقی خالی كرد و میدان را به دست سودجویان پول دوست داد، اما تلاش هنرمندان برای برگرداندن وضعیت به حالت سابق خود بالاخره نتیجه داد و هالیوود در دهه 70 میلادی با تولید فیلمهایی مقبول، دوباره جایگاه از دسترفتهاش را پس گرفت.
سینما؛ از سرگرمی به سیاست
برای هنرمندانی كه نمیخواستند فیلمهایشان (و صنعت سینما) سرگرمی صرف باشد، تولید فیلمهای با مضامین اجتماعی راه برونرفت از بنبست بود. در همین حال و هواست كه فیلمهای مرتبط با انتخابات ریاستجمهوری هم اهمیت زیادی برای هالیوود پیدا میكند. اگر اوایل دهه 70 میلادی تنها صدای اعتراض ستارهای مثل جین فوندا به سیاستهای ارتجاعی دولتها و رئیسجمهورهای وقت شنیده میشود، در سالهای بعد صدای اعتراضات بیشتر و بلندتری از هالیوود به گوش رسید و شمار معترضان افزایش زیادی یافت.
معمولا این فیلمهای داستانی هستند كه مورد توجه عموم قرار میگیرند، اما مستند «فارنهایت 11/9» مایكل مور را میتوان معروفتر از همكاران داستانیاش ارزیابی كرد. این مستند البته به بحث درباره پسآمدهای حادثه یازدهم سپتامبر میپردازد و موضع جورج بوش را در قبال این مساله و وضعیت تراژیكی كه با تصمیمهایش گرفت به وجود آورد، بررسی میكند. اما رویارویی فیلمساز با رئیسجمهور، آن را تبدیل به فیلمی در ارتباط با نحوه انتخابات ریاستجمهوری كشور كرد. این در حالی است كه فیلمهای مرتبط با انتخابات مضمون ریاستجمهوری سعی میكنند لحنی مستندگونه داشته باشند. در «مارس» (2011)، جورج كلونی در مقام فیلمساز شخصیت محوری داستانش را از بین یكی از فعالان كارزار انتخاباتی رئیسجمهور انتخاب میكند. این جوان ایدهآلیست (با بازی رایان گاسلینگ) در طول كارزارهای انتخاباتی متوجه مسائل كثیفی میشود كه در پشت پرده سیاست وجود دارد و كمتر كسی از مردم عادی از آنها باخبر است. این در حالی است كه مینیسریال «ویپ»، ماجراهایش را از دید خانم سناتوری (جولیا لوئیس درایفوس) نشان میدهد كه فكر میكند با كسب عنوان معاونت ریاستجمهوری، میتواند به كاخ سفید راه یافته و قدرت را در دست گیرد. برعكس درام جدی و تلخ كلونی، این مینیسریال داستانش را با زبانی كمدی و طنز بیان میكند.
شوخی با سیاست در دهه 70 میلادی
در «حضور»، هال اشبی، فیلمساز مؤلف دهه 70 میلادی، شوخی غریبی با پست ریاستجمهوری میكند و آن وقتی است كه یك باغبان معمولی (با بازی درخشان پیتر سلرز) را بهطور اشتباهی راهی كاخ سفید میكند تا زمام امور دولت را در دست گیرد. همین فیلمساز یك بار دیگر در كمدی انتقادی «شامپو»، شخصیت هوسران داستان فیلمش (وارن بیتی) را در زمانی درگیر مسائل كماهمیت و مبتذل روزانهاش میكند كه در بیرون از آرایشگاه او جنب و جوش غریبی در ارتباط با كارزارهای انتخابات ریاستجمهوری سال 1968 وجود دارد. این آرایشگر بهجای توجه به این كه چه كسی رئیسجمهور خواهد شد، فقط در فكر ایجاد دوستی با مشتریانی است كه برای اصلاح سر خود آمدهاند. برای او این مشتریان اهمیت بسیار بیشتر و بالاتری از این موضوع دارند كه چه كسی به صندلی ریاستجمهوری تكیه خواهد زد! استیون سودربرگ، فیلمساز كانادایی هم سالها بعد از فیلم موفق و معروف اشبی، از مضمون مشابهی در «تجربه دوست» استفاده میكند. در داستان فیلم او هم كه در روزهای پایانی رقابتهای انتخاباتی ریاستجمهوری سال 2008 رخ میدهد، دختر جوانی اهل منهتن با دوستش كه بنای ازدواج با او را دارد ملاقات میكند و با چالشهایی روبهرو میشود. در حالی كه در دنیای اطراف او همه مشغول بحث و جدل درباره نامزدهای انتخابات را دارند، تمام توجه و هوش و حواس این دختر این است كه آیا دوستش بالاخره به او پیشنهاد ازدواج میدهد یا نه.
بری لوینسون هم مثل اشبی، مضمون انتخابات را سوژه خوبی برای خود پیدا كرده بود كه دو فیلم در این ارتباط كارگردانی كرد. او در «دم جنبان سگ»، دو چهره تاثیرگذار سینمای مستقل آمریكا رابرت دنیرو و داستین هافمن را درگیر مسائل مربوط به یك انتخابات میكند. داستان این كمدی درام مدت كوتاهی قبل از انتخابات ریاستجمهوری رخ میدهد و یك تهیهكننده هالیوودی را نشان میدهد كه تلاش میكند تا به شیوهای هنری و هنرمندانه، رسوایی جنسی یكی از نامزدهای پست ریاستجمهوری را ماستمالی كند. لوینسون در «مرد سال» هم رابین ویلیامز را در قالب كمدینی نشان میدهد كه سودای رئیسجمهور شدن دارد و با ترتیب دادن یك برنامه طنز تلویزیونی تلاش میكند به این مقام دست پیدا كند. او برای رئیسجمهور شدن، حتی كار را به آنجا میكشاند كه در سیستم ماشین رأیدهی هم نفوذ كرده و آرا را به نفع خود تغییر دهد.
انتخاباتیهای شرححالگونه
بعضی وقتها هالیوود برای سراغگرفتن از انتخابات ریاستجمهوری، بهدنبال سوژههای واقعی رفته و خود تاریخ را شخم میزند. در این حالت، حاصل كار درامی اجتماعی و شرححالگونه است كه بخشی از تاریخی را به نمایش میگذارد كه واقعا در عالم واقعیت رخ داده است. جی روچ كه بیشتر برای كمدیهایش شناخته شدهاست، در فیلم تلویزیونی «تغییر بازی» بخشی از تاریخ را روایت و بازخوانی میكند. سارا پیلین، فرماندار آلاسكا در انتخابات ریاستجمهوری سال 2008، كمك زیادی به سناتور مك كین كرد و به همین دلیل مورد توجه رسانهها قرار گرفت. فیلم روچ زندگی سیاسی این خانم را با بازی جولین مور در معرض دید تماشاگران قرار میدهد.
راب راینر هم در اقدامی شبیه روچ، در درام شرححالگونه «ال بی جی» داستان تلاشهای لیندون بی جانسون برای رسیدن به كاخ سفید را به تصویر میكشد. این فعال جنبش مدنی كه نامش با نام جان اف كندی بهخاطر آورده میشود، از چهرههای سرشناس جنبش سیاهان آمریكا در دهه 60 میلادی است. جی روچ هم خودش را از داستان زندگی این فعال مدنی بینصیب نكرد و در فیلم تلویزیونی «تمام راه»، داستان زندگی جانسون را دنبال كرد. او در درام خود نشان میدهد كه چگونه این فعال سیاسی بعد از ترور جان اف كندی و خالی ماندن پست ریاستجمهوری، جانشین او شد و در یكسالی كه در كاخ سفید بود برای قانونی شدن حقوق مدنی سیاهان مبارزه كرد. برایان كرانستن كه بهخاطر مجموعه پربیننده «بركینگ بد/ زدن به سیم آخر» معروف است، در این فیلم بازی داشت.
انتخابات دست کمدینها
جالب است كه بسیاری از فیلمهایی كه در ارتباط با موضوع انتخابات ریاستجمهوری ساخته میشوند، از زبانی كمدی و طنز برای بیان داستان و حرفهایشان بهره میگیرند. پل درگارابدیان، تحلیلگر اقتصادی سینما در این رابطه میگوید: «این زبان از یكسو توان كشاندن تماشاچی به داخل سالن سینما را دارد و از سوی دیگر، مانع از آن میشود كه برای سازندگانش مشكلی ایجاد شود. تماشاچی سینما علاقه چندانی به پیگیری موضوعات مهم سیاسی در قالب یك داستان جدی و خشك را ندارد و مضمون كمدی، كمك میكند تا او راحتتر با ماجرا برخورد كرده و كنار بیاید. در عین حال، استفاده از زبان طنز راه فرار را برای سازندگان فیلمها هموار میكند. اگر فیلم آنها با اعتراضاتی روبهرو شود، جواب این است كه همه چیز شوخی بوده و قصد اصلی از ساخت این یا آن فیلم، سرگرم كردن تماشاچی بوده است.»
با این تحلیل، میتوان دلیل تولید این نوع كمدیهای تند سیاسی را فهمید و متوجه شد كه چرا فیلمسازی مثل مایك نیكولز هم ترجیح میدهد در «رنگهای اولیه» از زبان كمدی برای تعریف داستان فیلمش بهره ببرد. این در حالی است كه دو بازیگر اصلی فیلم جان تراولتا و اما تامپسون را بهسختی میتوان بازیگر نقشهای كمدی قلمداد كرد. جانمایه اصلی رنگهای اولیه همراهی مردی عادی و بیخبر از دنیای سیاست، با كمپین سیاسی و تبلیغاتی یك نامزد معمولی ریاستجمهوری است.
حالا اگر در میانه رقابتهای انتخاباتی، نامزد احراز پست ریاستجمهوری بمیرد چه اتفاقی میافتد؟! این موضوعی است كه كریس راك، كمدین سیاهپوست سینما در
«راس دولت» پرداخته است. در این كمدی سیاه، یك نامزد كرسی ریاستجمهوری در میانه كارزارهای داغ انتخاباتی ناگهان میمیرد. مرد جوانی كه اطلاع چندانی از سیاست و رقابتها ندارد، ناخواسته جای او را میگیرد و خودش را درگیر مسائلی عجیب و غریب میبیند. طبیعی است كه كریس راك ایفای نقش اصلی فیلمش را به كسی جز خودش نمیدهد!
یک سیاسی بازسازی شده
«كاندیدای منچوری» سالها قبل از فیلم كریس راك، همین موضوع را از زاویه دیگری بررسی كرده بود. این اثر كلاسیك كه توسط جان فرانكلین هایمر ساخته شد، داستان گروهی از سربازان جنگی را تعریف میكند كه ناپدید شده و بعد از شستوشوی مغزی با شرایطی جدید و متفاوت به خانههایشان برمیگردند. بهزودی معلوم میشود نامادری جاهطلب یك سناتور جوان، به دنبال آن است كه به شیوهای غیرقانونی ناپسریاش را به پست ریاستجمهوری برساند. این فیلم چند دهه بعد توسط جاناتان دمی دوبارهسازی شد. در نسخه اصلی فرانك سیناترا درخشید و در نسخه بازسازی شده مریل استریپ.
با توجه به جمیع جهات، آیا میتوان درامی مثل «ایرلندی» مارتین اسكورسیزی را در رده فیلمهایی دانست كه درباره انتخابات ریاستجمهوری است؟ در نگاه اول، پاسخ منفی است. اما برخی از منتقدان نظری عكس این نظر دارند و این درام گنگستری را نیز در این مجموعه قرار میدهند. داستان فیلم در ارتباط با مبارزات كارگری دهه 50 تا 70 میلادی است و شخصیت جنجالی جیمی هوفا را در راس ماجراهایش دارد. البته اشاراتی گذرا هم به موضوعی چون انتخابات میشود، اما با كدام منطق میتوان همكاری مشترك دو غول سینمای كلاسیك رابرت دنیرو و آل پاچینو را با صفت فیلمی در ارتباط با نوع انتخاب رئیسجمهور كشور قلمداد و معرفی كرد؟