پای حرفهای حامد مدرس که هم یک دوبلور توانمند است و هم یک معلم کارکشته
آرزو داشتم 18 ساله شوم
حتما قبول دارین که انیمیشنها و حتی فیلمهای سینمایی با صدای دوبلورهاست که جون میگیره و برامون جذابتر میشه. حامد مدرس از اون دست دوبلورهایی است که به آموزش نوجوونها در زمینه گویندگی توجه ویژه داره. گفتوگوی ما در فضای مجازی شکل گرفت برای همین دلمون نیومد لحن پاسخهاشون رو تغییر بدیم.
مازیار غفاری
مدرس کوچک
کودکی من برخلاف همسنوسالهای خودم اصلا اهل کوچهرفتن و فوتبالبازی به آن شکل نبودم. شاید تنها بهانه رفتن من به کوچه این بود که خواهر کوچکترم را دم در ببرم تا کمیسرش گرم شود. سرگرمیما بیشتر در خانه بود. مثلا چادر مادرم را مثل عبا روی تنم میانداختم و انگشترهای پدرم را دست میکردم و برای خواهرم عطیه روضه میخواندم و وعظ میکردم. یک صندلی قرمز داشتم از دوسالگی که تا الان هم نگهش داشتم و هنوز هم آن را دارم و خاطراتم را با آن به یاد میآورم. همان زمان مینشستم روی آن صندلی و ادای معلمها را درمیآوردم. کمکم به بازیگری علاقه پیدا کردم. یعنی همیشه خودم را جلوی یک دوربین تصور میکردم و میگفتم باید نقشم را خوب بازی کنم.
برادر بزرگم، امیرحسین، خیلی در شکلگرفتن علائق و رشد من در این مسیر تاثیر داشت. مخصوصا مرا به سینما میبرد و این علاقه به هنر تصویر و دوبله را از همان لطف او در دوران کودکی و نوجوانیام دارم.
چالشهایمعلم دهه هشتادیها بودن
دهه هشتادیها نسل جدیدی هستند که الان در سن نوجوانی به سر میبرند. مهمترین خصوصیت خیلیهایشان هم زندگی کردن در فضای مجازی است. به دلیل اقتضای سنشان، یعنی به واسطه تجربه کمتری که دارند، خیلی راحتتر اخبار و وقایع مختلف را در دنیای مجازی باور و همراهی میکنند. این روحیه تاثیرپذیری قویای است که این نسل دارد و به نظرم این موضوع باعث شکاف عمیقی بین تجربه واقعی در زندگیشان شده. عدم توانایی بعضی افراد این نسل در کنترل و تفکیک بین فضای حقیقی و مجازی و پیامدهای احتمالیاش در زندگی، بعضا باعث اختلالات متعدد جدی زیستیشان شده که این مساله طبعا نگرانی خانوادهها و بزرگترها را در پی دارد.
ارزشهای مورد قبول متولدین دهه 80 با ارزشهای پدر و مادر و معلمها و دیگر افراد جامعه معمولا همخوانی ندارد. آنها یاد گرفتن که آزادی داشته باشند. اتاق شخصی داشته باشند، به تکتک خواستههایشان اهمیت بدهند و وظیفه من و مای بزرگتر این است که به خاطر نوجوانمان، فرهنگ خودمان را بهروز کنیم و نه این که تغییر بدهیم تا بتوانیم تعامل سالمتر و تاثیرگذارتر و قابل پذیرشتری با این نسل عزیز داشته باشیم.
یکی دیگر از چالشهای مهم این نسل، دیدهشدن و شنیدهشدن است. اهمیت به نسلی که بنا به اقتضای جایگاهش نیازمند توجه از سمت ما و جامعه است. بدون تعارف، باید بدانیم این نسل با کسی تعارف ندارد و حرفش را صادقانه میزند و این صداقت کلام شاید به مذاق خیلیهامان خوش نیاید. اما باید بدانیم اینها خواستهها و درخواستها و نقدهایی است از سمت نسل خاص که بر ماست. پس گوش شنوایشان باشیم و همراهیشان کنیم تا احساس قدرت کنند و دلگرم باشند و بدانند که دخیلند و به حساب میآیند. این دوره، دوره شکوفایی است که اگر من و ما کموکاستی نسبت به ایشان داشته باشیم، قطعا باید منتظر تبعات بعدی و جدیاش در گذر زمان باشیم.
مثبت و منفی دهه هشتادیها
شاید مهمترین ویژگی دهه هشتادیها ساختارشکنی است. اکنون رسانهها، جامعهشناسان، سیاسیون و قشرهای مختلف جامعه نگاه و توجهشان جلب نسل جدید است که در دهه آینده قرار است نسل جوان و تاثیرگذار کشور را تشکیل دهند. دهه هشتادیها به دنبال تغییر در سبک زندگیشان هستند. به نظرم اینها در شگفتانگیزترین و هیجانانگیزترین سالهای زندگیشان به سر میبرند. از این سمت، وظیفه اصلی مدیران و سیاستگذاران فرهنگی و همینطور من معلم و من بزرگتر این است که با هیجانات و علاقهمندیهای این نسل، که قطعا با نسل من و امثال من متفاوت است، آشنا و آگاه باشیم. من شخصا به این نسل عزیز خوشبین و دلگرم هستم که غربال به دست از پس کاروان میآیند.
اما نگرانیهایی هم در این بین وجود دارد و آن این است که این نسل به دلیل عضویت در شبکههای اجتماعی، کمتر روزنامه و کتاب میخوانند و سرانه مطالعهشان بعضا پایین است. یعنی جایگاه مطالعه کتاب در این نسل تضعیف شده. در حال حاضر بیشتر وقت بچهها صرف مدرسه و بعد از آن کلاسهای آمادگی برای کنکور میشود. در نتیجه فرصت محدودی برای آنها باقی میماند که آن را نیز شبکههای مختلف اجتماعی میگیرد. نوشتن و خواندن آنها بیشتر به فضای مجازی محدود میشود. پیامهای کوتاه مینویسند و میخوانند. گرچه این موضوع به گونهای مهارت خواندن و نوشتن آنها را تقویت میکند، اما مهارتهایگفتوگوییشان را کاهش میدهد.
نه به تبعیض
صادقانه باید بگویم تا به حال تفاوتی بین شاگردانم قائل نشدم و همیشه سعیام بر تلاش، انگیزهبخشی، روحیهدهی و تشویقشان بوده و هست. همهشان را دوست دارم و در خدمتشان هستم و تمام تلاشم را خرج پیشرفت جمعی و گروهیشان میکنم. اگر احیانا شاگردی نسبت به دیگر همکلاسیها، به هر دلیلی عقب بیفتد، قطعا زمان بیشتری برایش صرف خواهم کرد تا بتواند همدوش دیگر رفقایش پیش برود. بچههای این نسل خاص هستند. شیرینند. جالبند. صادقند. حرف دل و زبانشان یکی است. گاه حرفهایی میزنند که از خنده رودهبر میشوم و بعد عمیقا به فکر فرو میروم و گاه حرفهایی از دغدغهها و دردهایشان میزنند که تا عمق جان درد میکشم و باز عمیقا به فکر فرومیروم.
این نسل، همچنان پاکند و معصوم. هرچه بر سرشان بیاید، چه خوب و چه بد، ما مسؤولیم. انسانها در زندگی دوبار تاتیتاتی میکنند؛ یکبار که طفلند و باید دستشان را بگیری تا تاتیتاتی و تمرین کنند و راهرفتن را بیاموزند. یکبار هم در نوجوانی باید دستشان را گرفت، چشم به چشمشان دوخت و گوش به گفتههایشان داد تا بتوانند راهرفتن در محیطی جدیتر و وسیعتر به نام زندگی و اجتماع را بیاموزند. بقیه راه به بعد هم تازیانهها و نوازشهایی که در پیش روست. میتوانم بگویم همه شاگردانم به نوعی من را به وجد میآورند. چون خاصیت این نسل است.
شیطنت یا بیاحترامی؟!
بین شاگردانم شیطنت تا دلتان بخواهد، از هر مدلی دیدهام که خیلی هم شیرین و بامزهاند و بعضا آموزنده. ولی بیاحترامی یادم نمیآید خدا را شکر. اگر هم بوده، سعی کردم نبینم و به رو نیاورم تا در زمان درست و با شیوه معقول و بجا، بتوانم در عین رفاقت، طرف را متوجه رفتارش کنم. شیوهها متفاوت است. نوجوان، از کودکی آمده و هنوز دارد به نوعی تربیت میشود. شاید بعضیها روششان این است که باید بیاحترامی کنند تا احترام گذاشتن را بیاموزند! مهم این است که بفهمیمشان، درکشان کنیم و همراهیشان کنیم تا بتوانیم تاثیرگذار باشیم و آموزههایمان رویشان جواب بدهد. من با تمام شاگردانم رفیقم.
واقعیت انیمیشنها
چیزی که ما در صداوسیما پخش میکنیم با اصل فیلمها و انیمیشنها تفاوت خاص و چندانی ندارند، مگر به لحاظ ناهمخوانی فرهنگی، سکانسهایی از کار حذف میشوند یا در حد تغییر دیالوگ است. گروه دوبلاژ ما پایبند به اصل قصه و شخصیتهاست.
گاهی اوقات به خاطر شیرینتر شدن کار، مطابق با قصه و روایت اثر، دیالوگهایی اضافه میکنیم تا فضا یا شخصیتها شیرینتر شوند و به دلیل تفاوت فرهنگی بین ما و کشور سازنده اثر، با این روش مخاطب ارتباط بهتر و آسانتری برقرار خواهد کرد. البته این کار حتما و قطعا فکرشده انجام میشود تا به داستان و شخصیتها لطمهای وارد نشود.
حس ناب دوبله
نمیتوانم بگویم خیلی انیمیشنباز هستم به معنای خاصش. ولی عنوانهای روز انیمیشن را دنبال میکنم. دوبله انیمیشن برایم بسیار جذاب و هیجانآور است. چون فرصت خلاقیت در انتخاب تیپ و صداهای مختلف و متفاوت، همینطور بازیسازی در آن بهشدت متنوع و زیاد است. کلا جانبخشی به کاراکترهایی که دوبله میشوند شگفتانگیز است و حس و حال وصفناشدنی دارد.
انیمیشنی که منقلبم کرد
خاطرم هست در سال ۸۶، انیمیشن سینماییای دوبله کردیم به اسم مدفن کرمهای شبتاب که بهشدت اثر تاثیرگذار و زیبایی است. این کار مضمونی ضد جنگ دارد و محصول کشور ژاپن در سال ۱۹۸۸ است. اثری است که نظر منتقدان را بهشدت جلب کرد و مورد تشویق و تحسین قرار گرفت. فضای تلخی دارد ولی بینظیر است و زیبا. من شخصیت اصلی پسر (سیتا) را دوبله کردم و بارها در مناسبتهای مختلف از شبکههای تلویزیون خودمان پخش شد. یادم میآید چندینبار در حین ضبط، به دلیل صحنههایاحساسی و تاثیرگذارش برای دقایقی کار را متوقف میکردیم. اینقدر که منقلب میشدیم!
البته در همه سالهایی که دوبله کردم و در کارهای مختلف، با این دست لحظات ناب زیاد مواجه شدم که مدفن کرمهای شبتاب، شاخص آنهاست.
شخصیتهایی شبیه خودمه
راستش شخصیتی رو که کاملا احساس مشترکی با آن داشته باشم به خاطر ندارم. شاید هم باشد، ولی حضور ذهن ندارم.
اما در بین کاراکترهایی که در این سالها گفتم، کاراکترهای سیتا (مدفن کرمهای شبتاب)، تولیو (دکتر پرندهشناس انیمیشن سینمایی ریو ۱و۲)، ساکا (سریال انیمیشن آواتار آخرین بادافزار)، کوین (سریال انیمیشن بنتن)، شاه آرتور (انیمیشن سینمایی شرک ۳)، فردی، آقای شهردار (رئیس مزرعه ۳) و ... ازجمله کاراکترهایی است که بهشدت دوستشان داشتم.
بیواسطه با نوجوانها
روراست و دلی دوست دارم به شما نوجوانها بگویم دلم گاهی برای شما میسوزد. شمایی که این همه مستعد و باهوش و توانمند هستید. شمایی که قطعا یکی از مدیران فرهنگی، اجتماعی یا سیاسی کشورمان خواهید بود. از شما میخواهم که لحظه لحظه زندگی خودتان را جدی بگیرید. من 40ساله با این همه تجربه معلمی برای شما نوجوانها میگویم که چشم روی هم گذاشتم و دیدم یکهو 20 سال از عمرم گذشت، از 20سالگی. من یک زمانی آرزویم این بود که به 18سالگی برسم و خیلی کارها را انجام بدهم. با خودم میگفتم مرض مردشدنم همین سن است چون بعد از آن میتوانم به دانشگاه بروم. یا مثلا گواهینامه بگیرم. رای بدهم و ... . حالا از آن زمان سالها گذشته و میفهمم اتفاقا همان روزها بودند که آینده مرا ساختند. پس شما هم قدر همین روزهای نوجوانی را بدانید. چون جوانی و بزرگسالی هم سر جای خودش از راه میرسد.
کودکی من برخلاف همسنوسالهای خودم اصلا اهل کوچهرفتن و فوتبالبازی به آن شکل نبودم. شاید تنها بهانه رفتن من به کوچه این بود که خواهر کوچکترم را دم در ببرم تا کمیسرش گرم شود. سرگرمیما بیشتر در خانه بود. مثلا چادر مادرم را مثل عبا روی تنم میانداختم و انگشترهای پدرم را دست میکردم و برای خواهرم عطیه روضه میخواندم و وعظ میکردم. یک صندلی قرمز داشتم از دوسالگی که تا الان هم نگهش داشتم و هنوز هم آن را دارم و خاطراتم را با آن به یاد میآورم. همان زمان مینشستم روی آن صندلی و ادای معلمها را درمیآوردم. کمکم به بازیگری علاقه پیدا کردم. یعنی همیشه خودم را جلوی یک دوربین تصور میکردم و میگفتم باید نقشم را خوب بازی کنم.
برادر بزرگم، امیرحسین، خیلی در شکلگرفتن علائق و رشد من در این مسیر تاثیر داشت. مخصوصا مرا به سینما میبرد و این علاقه به هنر تصویر و دوبله را از همان لطف او در دوران کودکی و نوجوانیام دارم.
چالشهایمعلم دهه هشتادیها بودن
دهه هشتادیها نسل جدیدی هستند که الان در سن نوجوانی به سر میبرند. مهمترین خصوصیت خیلیهایشان هم زندگی کردن در فضای مجازی است. به دلیل اقتضای سنشان، یعنی به واسطه تجربه کمتری که دارند، خیلی راحتتر اخبار و وقایع مختلف را در دنیای مجازی باور و همراهی میکنند. این روحیه تاثیرپذیری قویای است که این نسل دارد و به نظرم این موضوع باعث شکاف عمیقی بین تجربه واقعی در زندگیشان شده. عدم توانایی بعضی افراد این نسل در کنترل و تفکیک بین فضای حقیقی و مجازی و پیامدهای احتمالیاش در زندگی، بعضا باعث اختلالات متعدد جدی زیستیشان شده که این مساله طبعا نگرانی خانوادهها و بزرگترها را در پی دارد.
ارزشهای مورد قبول متولدین دهه 80 با ارزشهای پدر و مادر و معلمها و دیگر افراد جامعه معمولا همخوانی ندارد. آنها یاد گرفتن که آزادی داشته باشند. اتاق شخصی داشته باشند، به تکتک خواستههایشان اهمیت بدهند و وظیفه من و مای بزرگتر این است که به خاطر نوجوانمان، فرهنگ خودمان را بهروز کنیم و نه این که تغییر بدهیم تا بتوانیم تعامل سالمتر و تاثیرگذارتر و قابل پذیرشتری با این نسل عزیز داشته باشیم.
یکی دیگر از چالشهای مهم این نسل، دیدهشدن و شنیدهشدن است. اهمیت به نسلی که بنا به اقتضای جایگاهش نیازمند توجه از سمت ما و جامعه است. بدون تعارف، باید بدانیم این نسل با کسی تعارف ندارد و حرفش را صادقانه میزند و این صداقت کلام شاید به مذاق خیلیهامان خوش نیاید. اما باید بدانیم اینها خواستهها و درخواستها و نقدهایی است از سمت نسل خاص که بر ماست. پس گوش شنوایشان باشیم و همراهیشان کنیم تا احساس قدرت کنند و دلگرم باشند و بدانند که دخیلند و به حساب میآیند. این دوره، دوره شکوفایی است که اگر من و ما کموکاستی نسبت به ایشان داشته باشیم، قطعا باید منتظر تبعات بعدی و جدیاش در گذر زمان باشیم.
مثبت و منفی دهه هشتادیها
شاید مهمترین ویژگی دهه هشتادیها ساختارشکنی است. اکنون رسانهها، جامعهشناسان، سیاسیون و قشرهای مختلف جامعه نگاه و توجهشان جلب نسل جدید است که در دهه آینده قرار است نسل جوان و تاثیرگذار کشور را تشکیل دهند. دهه هشتادیها به دنبال تغییر در سبک زندگیشان هستند. به نظرم اینها در شگفتانگیزترین و هیجانانگیزترین سالهای زندگیشان به سر میبرند. از این سمت، وظیفه اصلی مدیران و سیاستگذاران فرهنگی و همینطور من معلم و من بزرگتر این است که با هیجانات و علاقهمندیهای این نسل، که قطعا با نسل من و امثال من متفاوت است، آشنا و آگاه باشیم. من شخصا به این نسل عزیز خوشبین و دلگرم هستم که غربال به دست از پس کاروان میآیند.
اما نگرانیهایی هم در این بین وجود دارد و آن این است که این نسل به دلیل عضویت در شبکههای اجتماعی، کمتر روزنامه و کتاب میخوانند و سرانه مطالعهشان بعضا پایین است. یعنی جایگاه مطالعه کتاب در این نسل تضعیف شده. در حال حاضر بیشتر وقت بچهها صرف مدرسه و بعد از آن کلاسهای آمادگی برای کنکور میشود. در نتیجه فرصت محدودی برای آنها باقی میماند که آن را نیز شبکههای مختلف اجتماعی میگیرد. نوشتن و خواندن آنها بیشتر به فضای مجازی محدود میشود. پیامهای کوتاه مینویسند و میخوانند. گرچه این موضوع به گونهای مهارت خواندن و نوشتن آنها را تقویت میکند، اما مهارتهایگفتوگوییشان را کاهش میدهد.
نه به تبعیض
صادقانه باید بگویم تا به حال تفاوتی بین شاگردانم قائل نشدم و همیشه سعیام بر تلاش، انگیزهبخشی، روحیهدهی و تشویقشان بوده و هست. همهشان را دوست دارم و در خدمتشان هستم و تمام تلاشم را خرج پیشرفت جمعی و گروهیشان میکنم. اگر احیانا شاگردی نسبت به دیگر همکلاسیها، به هر دلیلی عقب بیفتد، قطعا زمان بیشتری برایش صرف خواهم کرد تا بتواند همدوش دیگر رفقایش پیش برود. بچههای این نسل خاص هستند. شیرینند. جالبند. صادقند. حرف دل و زبانشان یکی است. گاه حرفهایی میزنند که از خنده رودهبر میشوم و بعد عمیقا به فکر فرو میروم و گاه حرفهایی از دغدغهها و دردهایشان میزنند که تا عمق جان درد میکشم و باز عمیقا به فکر فرومیروم.
این نسل، همچنان پاکند و معصوم. هرچه بر سرشان بیاید، چه خوب و چه بد، ما مسؤولیم. انسانها در زندگی دوبار تاتیتاتی میکنند؛ یکبار که طفلند و باید دستشان را بگیری تا تاتیتاتی و تمرین کنند و راهرفتن را بیاموزند. یکبار هم در نوجوانی باید دستشان را گرفت، چشم به چشمشان دوخت و گوش به گفتههایشان داد تا بتوانند راهرفتن در محیطی جدیتر و وسیعتر به نام زندگی و اجتماع را بیاموزند. بقیه راه به بعد هم تازیانهها و نوازشهایی که در پیش روست. میتوانم بگویم همه شاگردانم به نوعی من را به وجد میآورند. چون خاصیت این نسل است.
شیطنت یا بیاحترامی؟!
بین شاگردانم شیطنت تا دلتان بخواهد، از هر مدلی دیدهام که خیلی هم شیرین و بامزهاند و بعضا آموزنده. ولی بیاحترامی یادم نمیآید خدا را شکر. اگر هم بوده، سعی کردم نبینم و به رو نیاورم تا در زمان درست و با شیوه معقول و بجا، بتوانم در عین رفاقت، طرف را متوجه رفتارش کنم. شیوهها متفاوت است. نوجوان، از کودکی آمده و هنوز دارد به نوعی تربیت میشود. شاید بعضیها روششان این است که باید بیاحترامی کنند تا احترام گذاشتن را بیاموزند! مهم این است که بفهمیمشان، درکشان کنیم و همراهیشان کنیم تا بتوانیم تاثیرگذار باشیم و آموزههایمان رویشان جواب بدهد. من با تمام شاگردانم رفیقم.
واقعیت انیمیشنها
چیزی که ما در صداوسیما پخش میکنیم با اصل فیلمها و انیمیشنها تفاوت خاص و چندانی ندارند، مگر به لحاظ ناهمخوانی فرهنگی، سکانسهایی از کار حذف میشوند یا در حد تغییر دیالوگ است. گروه دوبلاژ ما پایبند به اصل قصه و شخصیتهاست.
گاهی اوقات به خاطر شیرینتر شدن کار، مطابق با قصه و روایت اثر، دیالوگهایی اضافه میکنیم تا فضا یا شخصیتها شیرینتر شوند و به دلیل تفاوت فرهنگی بین ما و کشور سازنده اثر، با این روش مخاطب ارتباط بهتر و آسانتری برقرار خواهد کرد. البته این کار حتما و قطعا فکرشده انجام میشود تا به داستان و شخصیتها لطمهای وارد نشود.
حس ناب دوبله
نمیتوانم بگویم خیلی انیمیشنباز هستم به معنای خاصش. ولی عنوانهای روز انیمیشن را دنبال میکنم. دوبله انیمیشن برایم بسیار جذاب و هیجانآور است. چون فرصت خلاقیت در انتخاب تیپ و صداهای مختلف و متفاوت، همینطور بازیسازی در آن بهشدت متنوع و زیاد است. کلا جانبخشی به کاراکترهایی که دوبله میشوند شگفتانگیز است و حس و حال وصفناشدنی دارد.
انیمیشنی که منقلبم کرد
خاطرم هست در سال ۸۶، انیمیشن سینماییای دوبله کردیم به اسم مدفن کرمهای شبتاب که بهشدت اثر تاثیرگذار و زیبایی است. این کار مضمونی ضد جنگ دارد و محصول کشور ژاپن در سال ۱۹۸۸ است. اثری است که نظر منتقدان را بهشدت جلب کرد و مورد تشویق و تحسین قرار گرفت. فضای تلخی دارد ولی بینظیر است و زیبا. من شخصیت اصلی پسر (سیتا) را دوبله کردم و بارها در مناسبتهای مختلف از شبکههای تلویزیون خودمان پخش شد. یادم میآید چندینبار در حین ضبط، به دلیل صحنههایاحساسی و تاثیرگذارش برای دقایقی کار را متوقف میکردیم. اینقدر که منقلب میشدیم!
البته در همه سالهایی که دوبله کردم و در کارهای مختلف، با این دست لحظات ناب زیاد مواجه شدم که مدفن کرمهای شبتاب، شاخص آنهاست.
شخصیتهایی شبیه خودمه
راستش شخصیتی رو که کاملا احساس مشترکی با آن داشته باشم به خاطر ندارم. شاید هم باشد، ولی حضور ذهن ندارم.
اما در بین کاراکترهایی که در این سالها گفتم، کاراکترهای سیتا (مدفن کرمهای شبتاب)، تولیو (دکتر پرندهشناس انیمیشن سینمایی ریو ۱و۲)، ساکا (سریال انیمیشن آواتار آخرین بادافزار)، کوین (سریال انیمیشن بنتن)، شاه آرتور (انیمیشن سینمایی شرک ۳)، فردی، آقای شهردار (رئیس مزرعه ۳) و ... ازجمله کاراکترهایی است که بهشدت دوستشان داشتم.
بیواسطه با نوجوانها
روراست و دلی دوست دارم به شما نوجوانها بگویم دلم گاهی برای شما میسوزد. شمایی که این همه مستعد و باهوش و توانمند هستید. شمایی که قطعا یکی از مدیران فرهنگی، اجتماعی یا سیاسی کشورمان خواهید بود. از شما میخواهم که لحظه لحظه زندگی خودتان را جدی بگیرید. من 40ساله با این همه تجربه معلمی برای شما نوجوانها میگویم که چشم روی هم گذاشتم و دیدم یکهو 20 سال از عمرم گذشت، از 20سالگی. من یک زمانی آرزویم این بود که به 18سالگی برسم و خیلی کارها را انجام بدهم. با خودم میگفتم مرض مردشدنم همین سن است چون بعد از آن میتوانم به دانشگاه بروم. یا مثلا گواهینامه بگیرم. رای بدهم و ... . حالا از آن زمان سالها گذشته و میفهمم اتفاقا همان روزها بودند که آینده مرا ساختند. پس شما هم قدر همین روزهای نوجوانی را بدانید. چون جوانی و بزرگسالی هم سر جای خودش از راه میرسد.