هدیه کریسمس برای او
علیرضا رأفتی روزنامهنگار
دفترمان یک خیابان با مغازه موسیو فاصله داشت. همان کنار دفتر هم چندتا آشپزخانه و رستوران بود اما ما همیشه یک خیابان پیادهروی را انتخاب میکردیم. نه به خاطر اینکه غذای موسیو فرق داشت یا بهتر از رستورانها و آشپزخانههای همان حوالی بود؛ اتفاقا موسیو این اواخر دیگر سنش هم بالا رفته بود و از آنجایی که وسواسش نمیگذاشت آشپز یا وردست برای خودش بیاورد و باید همیشه خودش ساندویچها را درست میکرد، دیگر ساندویچهایش کیفیت سابق را نداشت اما باز هم ما یک خیابان را پیاده میرفتیم چون خود موسیو برایمان مهم بود. یک آدمحسابی پا به سن گذاشته و دنیادیده که سرد و گرم روزگار را چشیده بود و برای جوانهایی که میشناختندش چانه گرمی هم داشت. با همه اینطور نبود. معمولا فقط موقع گفتن قیمت آن هم در حد یک کلمه حرف میزد. اما با کسانی که میشناخت و مشتری ثابتش بودند فرق میکرد. ما که میرفتیم، تا غذایمان را حاضر کند، برایمان از خاطرات و سفرها و عشق جوانیاش میگفت. با آن لهجه شیرین ارمنی و آبوتابی که به داستان میداد، حکایتها بیشتر از ساندویچهایش به آدم میچسبید.
یکبار لابهلای خاطرهها و داستان عشق ناکام جوانیاش، اسم یک غذا را آورد و گفت برای او هروقت این غذا را درست میکردم برق چشمهایش را موقع غذا خوردن میدیدم. اصلا از همانجا شد که من شدم آشپز و رستوران زدم. شیفته برق نگاهش موقع غذا خوردن شده بودم. البته از وقتی ناخواسته تنهایم گذاشت، دیگر هیچوقت آن غذا را درست نکردم. سالها در این رستوران با عشق غذا پختم که آن برق را در چشمان یکی از مشتریها ببینم لااقل. اما خبری نبود... موسیو آه میکشید و میگفت فقط میخواست من را آشپز کند!
راستش را بخواهید کار عاشقها در دنیا حساب و کتاب درستی ندارد. نمیشود برایشان الگوریتمی ریخت و گفت سرانجام همهشان یکجور میشود. انگار هرکدام داستان خود را دارند و پیشه و آینده خود. یکی تیشه برمیدارد و عاقبتش کوهکن میشود. یکی یک لا قبا برمیدارد و میشود سرگشته بیابانها. یکی هم عاقبش آشپز میشود و برای دوباره دیدن برق نگاهی، 40 سال رستورانداری میکند.
مغازه موسیو همیشه باز بود به جز چند روز برای کریسمس و سال نوی میلادی و چند روز برای ماه محرم و شهادت امام حسین (ع). اعتقاد و احترامی که به مسلمانها داشت عجیب بود. چندباری روش درست کردن چند غذای ارمنی که فقط اسمشان را شنیده بودیم از او پرسیدیم و او با جدیت گفت که این غذاها برای شما مسلمانها نیست! در دستور پختش چیزهایی دارد که شرع اسلام از خوردن آنها پرهیز داده است. یکجورهایی خودش هم برای سبک زندگی و شیوه غذا خوردن خودش به حلال اسلامی بیشتر تمایل داشت تا هر دستوری که توی کتابهای آشپزی نوشته شده.
اقلیتهای مذهبی در ایران انسانهای گرم و غریبیاند که فقط بعد از معاشرت و مصاحبت با آنان میشود به این موضوع پی برد. حالا در آستانه سال نوی میلادی تکاپوی این اقلیتها برای خرید درخت کریسمس و لوازم تزئینی آن، جریان گرمی به شهرها داده است. الان لابد موسیو هم دارد یک گوشهای از شهر برای سال نوی میلادی خرید میکند و برای «او»یش که نیست هم هدیه میخرد.
یکبار لابهلای خاطرهها و داستان عشق ناکام جوانیاش، اسم یک غذا را آورد و گفت برای او هروقت این غذا را درست میکردم برق چشمهایش را موقع غذا خوردن میدیدم. اصلا از همانجا شد که من شدم آشپز و رستوران زدم. شیفته برق نگاهش موقع غذا خوردن شده بودم. البته از وقتی ناخواسته تنهایم گذاشت، دیگر هیچوقت آن غذا را درست نکردم. سالها در این رستوران با عشق غذا پختم که آن برق را در چشمان یکی از مشتریها ببینم لااقل. اما خبری نبود... موسیو آه میکشید و میگفت فقط میخواست من را آشپز کند!
راستش را بخواهید کار عاشقها در دنیا حساب و کتاب درستی ندارد. نمیشود برایشان الگوریتمی ریخت و گفت سرانجام همهشان یکجور میشود. انگار هرکدام داستان خود را دارند و پیشه و آینده خود. یکی تیشه برمیدارد و عاقبتش کوهکن میشود. یکی یک لا قبا برمیدارد و میشود سرگشته بیابانها. یکی هم عاقبش آشپز میشود و برای دوباره دیدن برق نگاهی، 40 سال رستورانداری میکند.
مغازه موسیو همیشه باز بود به جز چند روز برای کریسمس و سال نوی میلادی و چند روز برای ماه محرم و شهادت امام حسین (ع). اعتقاد و احترامی که به مسلمانها داشت عجیب بود. چندباری روش درست کردن چند غذای ارمنی که فقط اسمشان را شنیده بودیم از او پرسیدیم و او با جدیت گفت که این غذاها برای شما مسلمانها نیست! در دستور پختش چیزهایی دارد که شرع اسلام از خوردن آنها پرهیز داده است. یکجورهایی خودش هم برای سبک زندگی و شیوه غذا خوردن خودش به حلال اسلامی بیشتر تمایل داشت تا هر دستوری که توی کتابهای آشپزی نوشته شده.
اقلیتهای مذهبی در ایران انسانهای گرم و غریبیاند که فقط بعد از معاشرت و مصاحبت با آنان میشود به این موضوع پی برد. حالا در آستانه سال نوی میلادی تکاپوی این اقلیتها برای خرید درخت کریسمس و لوازم تزئینی آن، جریان گرمی به شهرها داده است. الان لابد موسیو هم دارد یک گوشهای از شهر برای سال نوی میلادی خرید میکند و برای «او»یش که نیست هم هدیه میخرد.
تیتر خبرها