حالا چی بنویسم؟

حالا چی بنویسم؟

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

مادرها یک سوال همیشگی دارند آن هم این است: حالا چی درست کنم؟! صبح که از خواب بیدار می‌شوند این سوال را با خودشان و اطرافیان تکرار می‌کنند تا بالاخره چیزی برای ناهار حاضر کنند و بعد ناهار هم دوباره همین سوال را تا شب تکرار می‌کنند تا چیزی برای شام  هم سر سفره بگذارند.
ستون نویس‌ها و خبرنگاران رسانه‌های روزانه مثل روزنامه هم همین‌طورند. صبح که از خواب بیدار می‌شوند و راه می‌افتند به سمت دفتر تحریریه مدام با خودشان تکرار می‌کنند: حالا چی بنویسم؟ سایت‌های خبری را بالا و پایین می‌کنند. خبرهای جدید را می‌خوانند و خلاصه مدام دنبال سوژه‌اند که برای مخاطب‌شان تعریف کنند.
خبرهای روز را خوانده‌ بودم و چیز درشتی دستم را نگرفته بود. همین‌طور که داشتم زیر لب تکرار می‌کردم که حالا چی بنویسم، وارد مغازه شدم و خریدم را از روی قفسه برداشتم و گذاشتم روی پیشخوان. وقتی آقای فروشنده که آشنای قدیمی و خانوادگی‌مان است سلام کرد تازه به خودم آمدم که آنقدر درگیر سوژه برای نوشتن بودم که سلام نکردم.
سلام کردم و گفتم لطفا این خریدها را حساب کنید. همین‌طور که داشت اجناس مشتری پشت سری مرا می‌گرفت با دست اشاره کرد که چند لحظه صبر کن.
همه مشتری‌ها را که راه انداخت و خودم ماندم و خودش، پرسید: مهندس جان! شما خبرنگاری درسته؟ گفتم بله! صدایش را آهسته‌تر کرد و گفت: من یه سوال فنی می‌خوام ازت بپرسم... گفتم در خدمتم... با همان صدای آهسته گفت: شما که خبرنگاری فنی بلد نیستی که من وقتی می‌خوام حرف‌های رادیو را یادداشت کنم از بحث عقب نمانم؟
با بهت نگاهش کرده و به سوالش فکر می‌کردم که آرام سررسیدش را از زیر دخل درآورد و باز کرد. پر از جمله و کلمه و یادداشت بود. گفت: ببین. من همین طوری که مشتری راه می‌اندازم رادیو هم گوش می‌دهم و گاهی وقت‌ها مطلب مهمی توی رادیو می‌گویند که دوست دارم یادداشت کنم اما معمولا از گوینده عقب می‌مانم.
کمی سر خاراندم و گفتم: ببخشید! شما باید از خبرنگارهای قدیمی بپرسید. الان دیگه ما همه چی رو ضبط می‌کنیم!