لرد به کجا خیره شد  و به چه اندیشید؟

لرد به کجا خیره شد و به چه اندیشید؟

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

لرد همپلتون که از لردهای مشهور ناحیه فرتپورت اسکاتلند بود و خانه‌ای بزرگ و مجلل در آن ناحیه داشت که خدمه و نگهبانان و باغبانان زیادی در آن خدمت می‌کردند، روزی هنگام صرف غذا متوجه غیبت چند روزه ناظر کیفی مطبخ شد. از همین‌رو از خدمه خانه درباره وی سوال کرد. خدمه گفتند وی برای صرف ناهار به منزل مراجعت کرده است. لرد دستور داد به‌سرعت وی را احضار کنند. ناظر کیفی مطبخ پس از دقایقی حاضر شد و دست‌به‌سینه در محضر لرد ایستاد. لرد گفت: غذای این خانه با نظارت تو درست می‌شود، آن‌وقت تو خودت برای خوردن غذا به منزل مراجعت می‌کنی؟ ناظر کیفی گفت: جناب لرد، همان‌گونه که می‌دانید من تازه ازدواج کرده‌ام و همسرم تازه‌عروس است، برای همین ناهار را در کنار وی صرف می‌کنم. لرد گفت: از یک بشقاب غذا می‌خورید؟ ناظر کیفی گفت: بلی. لرد گفت: خیلی سوسول هستید. آیا همین که شام را کنار او صرف می‌کنی کافی نیست؟ ناظر کیفی جوابی نداد. لرد سپس افزود: از فردا اگر خودت سر ناهار حاضر نباشی اخراج خواهی شد. وی بار دیگر افزود: اما سوال اصلی‌ام این است که چرا کیفیت غذاهای این خانه هر روز پایین و پایین‌تر می‌آید؟ ناظر کیفی گفت: باید از سرآشپز سوال کنیم. وی سپس زنگ مخصوص سرآشپز را به صدا درآورد. پس از دقایقی سرآشپز سر میز حاضر شد و دست‌به‌سینه در محضر لرد و ناظر کیفی ایستاد. لرد گفت: احساس می‌کنم کیفیت غذاها روزبه‌روز پایین‌تر می‌آید. چرا؟ آشپز گفت: شما امروز چند کیلو بودید؟ لرد گفت: در بریتانیا واحد وزن پوند است. سرآشپز گفت: چند پوند؟ لرد گفت: 260 پوند. سرآشپز پرسید: دو هفته پیش چند پوند بودید؟ لرد گفت: 282 پوند. سرآشپز گفت: اگر غذاها کمافی‌السابق خوشمزه بود و شما بلانسبت مثل گاو می‌خوردید الان 300 پوند بودید، کما این‌که سه ماه پیش بودید. این کار من خدمت به سلامتی شماست. لرد که از دوراندیشی و بی‌تربیتی سرآشپز تعجب کرده بود از جا برخاست و دور اتاق قدم زد و دوباره سر جایش نشست و ناظر کیفی و سرآشپز را مرخص کرد و به افق خیره شد و شروع به اندیشیدن به آینده بریتانیا کرد.