کارشناسان شهرسازی از اشتباههایی میگویند که به آلودگی آسمان شهرهای کشور دامن زده است
شهرهای بدون آسمان
«هوای آلوده» توصیف درستی از وضعیت هوای تهران نیست، تصاویر منتشر شده از وضعیت این شهر بیشتر شبیه اتاق گازی است به وسعت پایتخت. تعارفات پیشین هم در گفتههای مسؤولان کنار رفته، دلایل آلودگی هوای تهران که پیش از این تردد خودروها و وجود موتورسیکلتها و عبور کامیونها عنوان میشد حالا به آشکاری استفاده از سوخت مازوت عنوان میشود. رئیس سازمان محیطزیست گفته، چون جایی برای انبار کردن مازوت نداریم آن را میسوزانیم، به تعبیری ریه شهروندان پایتخت شده است محل دپوی تازه سوخت روی دست مانده. شهر هم توان این همه آلودگی را دیگر ندارد. حالا سالهای سال است که فراموش کردهایم شهرسازی علم است و قاعده دارد. آنچه سکونت مردمان را تعیین میکند منابع آن منطقه است و حالا سالهاست که برای تهران منبعی نمانده که جمعیتش روزبهروز بیشتر میشود، تراکم بالاتر میرود، خیابانها و بزرگراهها تنگتر میشوند و جایی برای نفس کشیدن باقی نمیماند که اگر هم بماند شهرسازانی هستند که به اشتباه جلوی این تنفس باقی مانده را به سودای چند ریال بیشتر میگیرند. حالا پس از سالها کارشناسان این حوزه میگویند ساختمانسازی در غرب تهران از عجیبترین اشتباههای شهرسازی است و یکی از دلایل مهم آلودگی هوای تهران را همین اشتباه محاسباتی میدانند. نه که در دیگر حوزههای شهرسازی اشتباه نداشتیم و همچنان نداریم، جایی که باید فضای سبز بسازیم نمیسازیم، چرا که صرفه اقتصادی ندارد و به جایش برجها را بالا میبریم که صرفه دارد! آمارهای سال گذشته گواهی میدهد تنها در فاصله شش سال، 525 برج، باغهای تهران را بلعیده است آن هم به صورت کاملا قانونی؛ چرا که اگر هم قانونی وجود دارد برای پیشگیری از این اتفاق بهراحتی قابل دور زدن است. نکته اینجاست که میدانیم معماری و طراحی شهر در بروز مشکلات زیستمحیطی مانند آلودگی هوا چه تاثیری دارد و برای آن هم قانون وضع کردهایم، اما هیچگاه نظارتی بر حسن اجرای آن نداشتیم و با مصلحتاندیشی دست ناکارشناسانی را برای گسترش بیرویه و اشتباه شهرسازی باز گذاشتیم.
نقش تزئینی محیطزیست در قانون
مؤلفههای مؤثر در آلودگیهای زیستمحیطی شهری مشخص است. سؤال بدیهی این است که چرا اجرا نمیشود؟ در این زمینه آیا قانونی برای تخلفات احتمالی وجود دارد؟ و اگر وجود دارد، چرا اجرا نمیشود؟
ماده 21 «قانون هوای پاک»، وزارت راه و شهرسازی را موظف میکند تا هنگام تهیه طرحهای جامع و تفصیلی شهرکها و شهرهای جدید و طرحهای هادی روستایی یا توسعه این مناطق، به نحوی برنامهریزی کنند که فصل جداگانهای از مطالعات طرح به بررسی مسائل زیستمحیطی اختصاص یابد. اما مهرداد مالعزیزی با قطعیت به جامجم میگوید این قوانین وجهی تزئینی دارد. او ادامه میدهد: « به جسارت عرض میکنم که اساسا ملاحظات محیطزیستی در برنامههای بالادست تشریفاتی است.» برای اثبات تشریفاتی بودن قوانین و ملاحظات محیطزیستی در برنامههای بالادست باید به مسکوت ماندن طرح آمایش سرزمین اشاره کنیم. طرحی که نزدیک به چهار دهه از تصویب آن میگذرد و طی همه این سالها ارادهای برای اجرای آن نیست. طرحی که به گفته این کارشناس شهرسازی «کلان اندیش» است. مالعزیزی میگوید: «هر سرزمین و اقلیمی برای خودش یک ظرفیتی از نظر جمعیتپذیری میطلبد. این ظرفیت مبتنی بر منابع است. یعنی مبتنی بر کشت و آب آشامیدنی است، مبتنی بر عرصههای قابل ساخت و ساز است وقتی این برنامهها اجرا نمیشود نمیتوانیم انتظاری جز وضعیت کنونی را داشته باشیم.» بر اساس همان طرحها شهر تهران حتی تا 20سال آینده نباید جمعیتی بیشتر از پنجمیلیون نفر داشتهباشد اما حالا 12میلیون جمعیت بر سر این شهر آوار شدهاند. همین است که این کارشناس شهرسازی میگوید: «وقتی این بارگذاری جمعیت به شدت افزایش پیدا میکند دیگر ملاحظات محیطزیستی یعنی تشریفات.»
4 تکه نان برای 400 نفر
درحالی چند دهه از بیتوجهی به طرح آمایش سرزمین میگذرد که بدانیم نتیجه آشکار آن تمرکززایی است؛ همان مولفهای که به باور کارشناسان تاثیر مهمی در آلودگیهوای تهران دارد. راهکار این تمرکززایی هم مصداق همان از چاله به چاه است. آنطور که مالعزیزی میگوید برای حل این مشکل تصمیمی گرفتهشدهاست که فاجعه پیش رو را شدیدتر میکند. او میافزاید: «راهکار تمرکززدایی از تهران هم به فاجعه منجر میشود، تشکیل شهرکهای اقماری اطراف پایتخت همچون هشتگرد و پرند و پردیس هم بدون در نظر گرفتن این ظرفیتپذیری شکل گرفتهاست، به این مفهوم که منابع آبی شهری مثل پرند و هشتگرد فاجعه است.» برای فهم اتفاقی که به عنوان راهکار شکل گرفته او مثالی جالب میزند. به گفته این کارشناس شهرسازی، در سفرهای که چهارتکه نان وجود دارد باید چهار نفر بنشینند؛ اما کاری که صورت گرفته حالا 400 نفر را پای سفره نشاندهاست.
مدیریت حزبمحور به جای شهروند محور
حرفهای کارشناسان حوزه شهرسازی نشان از حجم شگفتی از بیتدبیریها در این حوزه دارد که ناباورانه است. تصمیماتی که باید برای محافظت از شهروندان در برابر معضلاتی همچون آلودگی هوا اجرا میشد و هیچوقت نشد. الهام امینی معتقد است شهروندان به نوعی در زندگی شهری حق انتخابی ندارند. به باور او، حتی در صورت انتخاب یک سبک زندگی که میتواند منجر به کاهش آلودگی هوا شود، زیرساختی وجود ندارد. او به ما میگوید: « در بحث کیفیت ارتباطات نیاز به زیرساختها وجود دارد، به این مفهوم که انتخاب شما برای تردد با دوچرخه وقتی توجیهی دارد که زیرساخت این کار توسط مدیران محلی یا فرامحلی ایجاد شدهباشد. در سطحی کلانتر همان قضیه وضعیت ناوگان حمل و نقل عمومی است، به این مفهوم که ما برای حل آلودگی هوا مدام شهروندان را تشویق به استفاده از ناوگان حمل و نقل عمومی میکنیم اما کوچکترین توجهی به تجهیز و نوسازی آن نداریم. نگاه مدیران شهری هم سرشار از بیتوجهی به این مولفههاست. تاکید شهردار پیشین بر ساخت بزرگراههای دو طبقه و اتوبانهای پیاپی مثال آشکار چنین نگاهی است.» اما چرا ما نتوانستیم فضاهای سازگار با محیط زیست و مطلوب شهروند را ایجاد کنیم که باعث رضایتمندی شهروندان از زندگی در آن شهر باشد؟ پاسخ الهام امینی به ما این است؛ «چون که مدیریت در این سرزمین بیش از آن که مبنایی علمی داشته باشد سلیقهای است. مدیریت شهری در این سرزمین بیشتر یک مدیریت جناحی و حزبی و سیاستمحور است تا شهروند محور.»
سوداگران شهرها و شهروندان قربانی
از مهرداد مال عزیزی میپرسیم. چرا با وجود قوانین بیشمار در زمینه شهرسازی و حتی فهم آشکار تاثیرات شهرسازی در آلودگی هوا چرا قوانین اجرا نمیشود؟ آن هم در حالی که میدانیم ما الگوهای مهندسی فوقالعادهای در تاریخ مهندسی این سرزمین داشتیم. حتی در روستاها وقتی جمعیت افزایش پیدا میکرد جای روستا را تغییر نمیدادند بلکه جمعیت مازاد میرفت و در عرصه دیگری مستقر میشد و باعث شکل گرفتن روستای علیا و سفلی میشد. این مهاجرت به عرصههای دیگر روستا به درستی مبتنی بر منابع بود؛ اما عجیب است که از فهم چنین مسالهای برای شهرسازی عاجزیم. حرف این است که وقتی چنین فهمی وجود دارد چرا اجرایی نمیشود؟ مهرداد مال عزیزی میگوید: « به دلیل سوداگریها. همه طرحهای ما بوی سوداگری میدهد. کمیسیون ماده 100 یعنی چه؟ یعنی سوداگری. یعنی وقتی نمیتوانید مشکلی را حل کنید پول بدهید و آن را حل کنید.» به گفته او الگوی کشورهای دانمارک و هلند به عنوان کشورهای پیشرو در برنامهریزی شهری و شهرسازی تماما از شهرسازی باستانی ایرانی گرفته شدهاست. یکی از این الگوها مبحث جالبی با عنوان «عرصهگشایی» است. بحثی که مدتهاست در عرصه شهرسازی ما به همان دلایل سوداگری فراموش شدهاست. این کارشناس شهری میگوید: « هنوز مدیری نیامده که جرات عرصهگشایی داشته باشد همه آمدهاند تودهگذاری كردهاند، چراكه این تودهگذاری تا دلتان بخواهد سوداگری دارد. عرصهگشایی یعنی زدودن این آلودگی، یعنی همان خودپالایشی كه تراكم بالا مانع آن شده است. یعنی عریض شدن خیابانها و معابر، یعنی ساخت میدانهایی همچون نقشجهان اصفهان. وقتی عرصهها
باز میشوند آدمها راحتتر میتوانند زندگی كنند، حالشان بهتر میشود و میزان ترددها كاهش پیدا میكند و نیازی به این همه اتوبانهایی كه روی هم سوار شدهاند نخواهد بود.»