در سالگرد شهادت حاجقاسم، پویشهای مردمی بسیاری برای بزرگداشت سردار شکل گرفت
مردمدارترین سردار
عدهای به یادش روضه خانگی برگزار میکنند، گروهی از زنانخانهدار، دست به میل شدهاند و به یاد مهربانیاش برای گرم کردن کودکان کار از سرمای زمستان شال و کلاه میبافند. عدهای از پزشکان نیز به یاد پهلوانیاش دست نیازمندان را میگیرند و رایگان معاینهشان میکنند. در این بین بعضیها نیز پویش راه انداختهاند تا گرهی از کار محرومان جامعه باز کنند. حفظ یاد و خاطره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به یک روز و سالگرد شهادتش محدود نمیشود. در گزارش پیشرو برخی از این فعالیتهای مردمی را مرور کردهایم.
نور کمرمق ظهر زمستانی از لای پنجره خودش را مهمان کردهاست به اتاق کوچک. باریکه نور دراز کشیده روی فرش. فرش رنگ و رو رفته، تلویزیون کوچک قدیمی، بخاری نفتی و یک کمد کوتاه تنها وسایلی هستند که در تاریکی نشستهاند درون اتاق. به یکباره نور جریان پیدا میکند. همه صلوات میفرستند. رادیوی لب طاقچه، شروع میکند به آهنگ خواندن؛ صدای خوش «ای دل دلکم» در اتاق 20 متری میپیچد. کنار رادیو میتوان چراغ نفتی روشن، ساعت چوبی و قرآن را دید. لبخند عمیق دختر بچه چهارپنج ساله که پشت چادر مادرش پنهان شده اما از همه دیدنیتر است. برق چشمهای دختر، صورتش را روشن کردهاست. اینجا روستای قلعهنو، جایی نزدیک به پایتخت است. جایی که آب، برق و گاز بسیاری از خانههای آنجا بهخاطر بدهی قطع شدهاست. حالا اما با پویش «به خاطر سردار» زندگی در 70 خانه این روستا جریان پیدا کردهاست؛ پویشی که از مشهد شروع شدهاست و حالا نه در مشهد و در روستای قلعهنو، که در همه شهرهای کشور به صورت سراسری اجرا میشود و هدف آن، دستگیری از محرومانی است که به نان شب خود محتاجند و حتی توان پرداخت اولین نیازهای اولیه زندگی را هم ندارند. پویشی که با نام سردار سلیمانی گره خوردهاست و بسیاری از مردم هم به یاد او به پویش پیوستهاند.
روضه خانگی سردار
دور تا دور دیوار سنگفرش شده را با عکسهایش پوشاندهاند. توی عکس، مهربان نگاه میکند. چند خانم با فاصله، چادر به سر نشستهاند دور تا دور سالن مستطیلشکل بزرگ و آرام ذکر میگویند و قرآن را ختم میکنند. چند دقیقه بعد یکی از خانمها شعری میخواند، صدایش محزون و غمبار است. اشک مینشیند در خانه چشمها. نوحه اوج میگیرد و بعد اشک خود را رها میکند از اسارت چشمها و سبکبال به پایین میافتد. اینجا یکی از حسینیههای شهر تهران است؛ حسینیهای در محله دروازه شمیران. خانمهای هیات فائزون فرهنگ و رسانه دور هم جمع شدند و به یاد سردار سلیمانی و ایام فاطمیه روضه خانگی گرفتهاند. همه اعضای گروه از خبرنگاران و نویسندههای خانم هستند. به قول خودشان، اولین هیات عزاداری خانمهای رسانه و نویسنده را تشکیل دادند و روضه کوچک و خانگی که در آن به یاد سردار و شهدای مدافع حرم 30 بار قرآن را ختم کردند. روضه که تمام میشود، چای و باقالی پخته بساط پذیرایی ساده و بیادعای روضه میشود. گوشه سالن کوچک، عکس سردارسلیمانی را گذاشتهاند روی میز و روی عکس نوشته شدهاست «قاسمیون». یکی از خانمها کمی از چایش مینوشد و میگوید: «پوستر مناسبی از سردار پیدا نکردیم و پوستری که پارسال روزنامه جامجم منتشر کردهبود، تنها پوستر مناسب بود.» خانمهای رسانهای حالا دارند برنامهریزی میکنند برای روضه خانگی ماه بعد؛ روضهای که به یاد سردار سلیمانی برگزار خواهدشد.
زورخانه دلها
سر خم میکنیم و به احترام وارد میشویم به زورخانه؛ اول از همه، سنگفرش روشن گود و میلهای بزرگ و کوچک زورخانه به استقبال میآید. روی میلها نقش شمسه زدهاند، آبی و مشکی. نقش تمثال امام علی(ع) در بالاترین نقطه دیوار نصب شدهاست. دیوار با عکسهای سیاهوسفید و رنگی، پهلوانان زورخانه پرشدهاست، جوانها و پیرهایی که با بازوهای برآمده و گردنهای افراشته با گوشه چشم زل زدهاند به روبهرو. همردیفش عکسهای پهلوانان اما عکسهای جوانهایی هم دیده میشود، عکسهایی بالباس رزم و تفنگ، جوانها در عکس، پیروزمندانه و خندان نگاه میکنند. زیر عکسها پرچمهای سیاه آویزان کردهاند. بعد اما زنها و مردهایی که دور تا دور گود ماسک زده نشستهاند، توجهها را جلب میکند. جمعیت بافاصله، آرام و ساکت نشستهاند روی نیمکت به انتظار. قرار نیست پهلوانان زورخانه داخل گود بروند، میل بگیرند یا شنا بروند. زنگ مرشد به صدا درمیآید و پهلوانان مینشینند در اتاق کوچک و باریکی، پشت میز و پهلوانی شروع میکنند. زنگ پهلوانی امروز زورخانه سردار دلهای شهر کاشان، ویزیت رایگان نیازمندان شهر به یاد سردار سلیمانی است. پهلوانان امروز نه تنکه (شلوار مخصوص زورخانه) که روپوش سفید پوشیدهاند. بالای سر پهلوانان، عکسهای شهدای مدافع حرم زورخانه و عکسی از سردار سلیمانی دیده میشود. پیرزنی رنجور مینشیند روی نیمکت رو به روی پزشک جوان، پیرزن از درد پاهایش میگوید از اینکه چند روزی پایش خورده به پله و چون نمیتوانسته به دکتر مراجعه نکردهاست. پزشک جوان، آرام پیرزن را معاینه میکند و بعد قلم را میسراند روی دفترچه پیرزن و بعد از قفسه پشت سرش، قرصی میدهد به پیرزن. مرشد حالا ضرب گرفتهاست، لبخند پهلوانان و مدافعان حرم را در عکسها میتوان دید.
کمک مؤمنانه سردار
تا چشم کار میکند، بستههای سفید، قرمز و کیسه برنج گذاشتهاند. سالن بزرگ ورزشگاه سرپوشیده پر شده است. روی همه بستهها عکسش را چسباندهاند؛ عکس سردار سلیمانی را. هزاران لبخند روی بستهها نقش بستهاست. این لبخند اما ادامه پیدا میکند تا در خانه آهنی و رنگ و رو رفته. در سیاهی شب هم میتوان برق چشمها، نگاه مهربان و لبخند مهربان صاحب عکس را دید. درباز میشود و نور میدود بیرون. دست پیری دراز میشود و بسته کمک معیشتی را میگیرد. بسته و کیسه برنج میرود درون آشپزخانه کوچک داخل حیاط. اجاقگاز روشن میشود، قابلمه میرود روی اجاق وزندگی برمیگردد به اجاق گازی که مدتهاست خاموش مانده. چند ساعت بعد، سفره پهن میشود و غذای گرم مینشیند وسط سفره، حالا بعد از مدتها میتوان صدای قاشق و چنگال و صدای شادی اعضای خانواده را از این خانه کوچک شنید. عکس روی بسته هدیه معیشتی از شادی خانواده میخندد. این داستان خانه دورافتادهای در حاشیه یک شهر و شهرستان نیست. این صدای شادی و برگشت زندگی به خانههای خیلی از شهرهاست. به خانههای کل کشور به ایران. صدای شادی هزار خانواده شهرستان بندرلنگه که با کمک نیروی دریایی سپاه این شهرستان شنیده میشود. در ساری و رشت 2000 خانواده پای سفره نشستند. بابلیها هم به دست 5600 خانواده محروم، بسته معیشتی رساندهاند. در خراسان رضوی اما 120 هزار بسته غذای گرم و بهداشتی، تقدیم خانوادههای نیازمند شد. لبخند صاحب عکس اما روی همه این بستهها به چشم میخورد.
ایستگاه مهربانی
چارچوب فلزی را با پارچههای سیاه پوشاندهاند. آهنگ عزا به گوش میرسد. مرد جوانی لیوانهای یکبارمصرف را پر میکند با چای و دود از کله لیوان بلند میشود. دختر و پسر جوانی، دو تا لیوان برمیدارند. کمی آنطرفتر پسر نوجوانی، ماسک و پوستر سردار سلیمانی پخش میکند. دختر و پسر جوان لیوان به دست بهطرف پسر نوجوان میروند و ماسک و پوستر میگیرند. دختر جوان زل میزند به چشمهای خندان پوستر، لبخند را میتوان از پشت ماسک روی لب دختر جوان دید. آنطرف در دیوارنوشت میدان ولیعصر، پسربچه کوچکی مدال قهرمانی میدهد به سردار سلیمانی. خودروها آرام عبور میکنند در ترافیک شبانه، پشت خیلی از خودروها، پوستر سردار سلیمانی به چشم میخورد. خودروها رد میشوند از میدان ونک، از چهارراه ولیعصر، از میدان امامحسین (ع)؛ وجه شباهت بهجز ترافیک سنگین و خودروهای تزئینشده با پوستر سردارسلیمانی، وجود ایستگاههای صلواتی است؛ ایستگاههایی مزین به پارچه سیاه، نام حضرتفاطمه (س) و نیز پوسترهای فرمانده سپاه قدس پاسداران است. ایستگاههای صلواتی، در شهرهای مشهد، تبریز، اصفهان، آبادان، یزد، اراک و همدان هم برپا شدهاست؛ ایستگاههایی که بیشتر از همه، ماسک و پوسترهای سردار سلیمانی را توزیع میکنند.
روضه خانگی سردار
دور تا دور دیوار سنگفرش شده را با عکسهایش پوشاندهاند. توی عکس، مهربان نگاه میکند. چند خانم با فاصله، چادر به سر نشستهاند دور تا دور سالن مستطیلشکل بزرگ و آرام ذکر میگویند و قرآن را ختم میکنند. چند دقیقه بعد یکی از خانمها شعری میخواند، صدایش محزون و غمبار است. اشک مینشیند در خانه چشمها. نوحه اوج میگیرد و بعد اشک خود را رها میکند از اسارت چشمها و سبکبال به پایین میافتد. اینجا یکی از حسینیههای شهر تهران است؛ حسینیهای در محله دروازه شمیران. خانمهای هیات فائزون فرهنگ و رسانه دور هم جمع شدند و به یاد سردار سلیمانی و ایام فاطمیه روضه خانگی گرفتهاند. همه اعضای گروه از خبرنگاران و نویسندههای خانم هستند. به قول خودشان، اولین هیات عزاداری خانمهای رسانه و نویسنده را تشکیل دادند و روضه کوچک و خانگی که در آن به یاد سردار و شهدای مدافع حرم 30 بار قرآن را ختم کردند. روضه که تمام میشود، چای و باقالی پخته بساط پذیرایی ساده و بیادعای روضه میشود. گوشه سالن کوچک، عکس سردارسلیمانی را گذاشتهاند روی میز و روی عکس نوشته شدهاست «قاسمیون». یکی از خانمها کمی از چایش مینوشد و میگوید: «پوستر مناسبی از سردار پیدا نکردیم و پوستری که پارسال روزنامه جامجم منتشر کردهبود، تنها پوستر مناسب بود.» خانمهای رسانهای حالا دارند برنامهریزی میکنند برای روضه خانگی ماه بعد؛ روضهای که به یاد سردار سلیمانی برگزار خواهدشد.
زورخانه دلها
سر خم میکنیم و به احترام وارد میشویم به زورخانه؛ اول از همه، سنگفرش روشن گود و میلهای بزرگ و کوچک زورخانه به استقبال میآید. روی میلها نقش شمسه زدهاند، آبی و مشکی. نقش تمثال امام علی(ع) در بالاترین نقطه دیوار نصب شدهاست. دیوار با عکسهای سیاهوسفید و رنگی، پهلوانان زورخانه پرشدهاست، جوانها و پیرهایی که با بازوهای برآمده و گردنهای افراشته با گوشه چشم زل زدهاند به روبهرو. همردیفش عکسهای پهلوانان اما عکسهای جوانهایی هم دیده میشود، عکسهایی بالباس رزم و تفنگ، جوانها در عکس، پیروزمندانه و خندان نگاه میکنند. زیر عکسها پرچمهای سیاه آویزان کردهاند. بعد اما زنها و مردهایی که دور تا دور گود ماسک زده نشستهاند، توجهها را جلب میکند. جمعیت بافاصله، آرام و ساکت نشستهاند روی نیمکت به انتظار. قرار نیست پهلوانان زورخانه داخل گود بروند، میل بگیرند یا شنا بروند. زنگ مرشد به صدا درمیآید و پهلوانان مینشینند در اتاق کوچک و باریکی، پشت میز و پهلوانی شروع میکنند. زنگ پهلوانی امروز زورخانه سردار دلهای شهر کاشان، ویزیت رایگان نیازمندان شهر به یاد سردار سلیمانی است. پهلوانان امروز نه تنکه (شلوار مخصوص زورخانه) که روپوش سفید پوشیدهاند. بالای سر پهلوانان، عکسهای شهدای مدافع حرم زورخانه و عکسی از سردار سلیمانی دیده میشود. پیرزنی رنجور مینشیند روی نیمکت رو به روی پزشک جوان، پیرزن از درد پاهایش میگوید از اینکه چند روزی پایش خورده به پله و چون نمیتوانسته به دکتر مراجعه نکردهاست. پزشک جوان، آرام پیرزن را معاینه میکند و بعد قلم را میسراند روی دفترچه پیرزن و بعد از قفسه پشت سرش، قرصی میدهد به پیرزن. مرشد حالا ضرب گرفتهاست، لبخند پهلوانان و مدافعان حرم را در عکسها میتوان دید.
کمک مؤمنانه سردار
تا چشم کار میکند، بستههای سفید، قرمز و کیسه برنج گذاشتهاند. سالن بزرگ ورزشگاه سرپوشیده پر شده است. روی همه بستهها عکسش را چسباندهاند؛ عکس سردار سلیمانی را. هزاران لبخند روی بستهها نقش بستهاست. این لبخند اما ادامه پیدا میکند تا در خانه آهنی و رنگ و رو رفته. در سیاهی شب هم میتوان برق چشمها، نگاه مهربان و لبخند مهربان صاحب عکس را دید. درباز میشود و نور میدود بیرون. دست پیری دراز میشود و بسته کمک معیشتی را میگیرد. بسته و کیسه برنج میرود درون آشپزخانه کوچک داخل حیاط. اجاقگاز روشن میشود، قابلمه میرود روی اجاق وزندگی برمیگردد به اجاق گازی که مدتهاست خاموش مانده. چند ساعت بعد، سفره پهن میشود و غذای گرم مینشیند وسط سفره، حالا بعد از مدتها میتوان صدای قاشق و چنگال و صدای شادی اعضای خانواده را از این خانه کوچک شنید. عکس روی بسته هدیه معیشتی از شادی خانواده میخندد. این داستان خانه دورافتادهای در حاشیه یک شهر و شهرستان نیست. این صدای شادی و برگشت زندگی به خانههای خیلی از شهرهاست. به خانههای کل کشور به ایران. صدای شادی هزار خانواده شهرستان بندرلنگه که با کمک نیروی دریایی سپاه این شهرستان شنیده میشود. در ساری و رشت 2000 خانواده پای سفره نشستند. بابلیها هم به دست 5600 خانواده محروم، بسته معیشتی رساندهاند. در خراسان رضوی اما 120 هزار بسته غذای گرم و بهداشتی، تقدیم خانوادههای نیازمند شد. لبخند صاحب عکس اما روی همه این بستهها به چشم میخورد.
ایستگاه مهربانی
چارچوب فلزی را با پارچههای سیاه پوشاندهاند. آهنگ عزا به گوش میرسد. مرد جوانی لیوانهای یکبارمصرف را پر میکند با چای و دود از کله لیوان بلند میشود. دختر و پسر جوانی، دو تا لیوان برمیدارند. کمی آنطرفتر پسر نوجوانی، ماسک و پوستر سردار سلیمانی پخش میکند. دختر و پسر جوان لیوان به دست بهطرف پسر نوجوان میروند و ماسک و پوستر میگیرند. دختر جوان زل میزند به چشمهای خندان پوستر، لبخند را میتوان از پشت ماسک روی لب دختر جوان دید. آنطرف در دیوارنوشت میدان ولیعصر، پسربچه کوچکی مدال قهرمانی میدهد به سردار سلیمانی. خودروها آرام عبور میکنند در ترافیک شبانه، پشت خیلی از خودروها، پوستر سردار سلیمانی به چشم میخورد. خودروها رد میشوند از میدان ونک، از چهارراه ولیعصر، از میدان امامحسین (ع)؛ وجه شباهت بهجز ترافیک سنگین و خودروهای تزئینشده با پوستر سردارسلیمانی، وجود ایستگاههای صلواتی است؛ ایستگاههایی مزین به پارچه سیاه، نام حضرتفاطمه (س) و نیز پوسترهای فرمانده سپاه قدس پاسداران است. ایستگاههای صلواتی، در شهرهای مشهد، تبریز، اصفهان، آبادان، یزد، اراک و همدان هم برپا شدهاست؛ ایستگاههایی که بیشتر از همه، ماسک و پوسترهای سردار سلیمانی را توزیع میکنند.