شال گردن هدیه سردار

شال گردن هدیه سردار


 روی میز بزرگ، پر از شال‌گردن و کلاه بافتنی سیاه، طوسی و قهوه‌ای است. آن طرف یک کارتن پر از کامواست. سر که می‌چرخانیم، خانم‌های جوان و میانسال، می‌نشینند در قاب چشم‌ها. دور‌تا‌دور نشسته‌اند و با هم می‌خوانند: «یکی زیر، یکی رو» آهنگ صدایشان فضای مسجد بزرگ را پر کرده‌است. چند پسر بچه کوچک بازی می‌کنند با کلاف کاموایی.
اینجا یکی از مساجد شهر مشهد است و ده،‌دوازده نفر از خانم‌های محله در حال بافتن شال‌گردن و کلاه هستند. تند و سریع، میل‌های بافتنی و کامواها را می‌چرخانند؛ میل‌های بافتنی و کامواها، می‌رقصند در هوا و تنیده می‌شوند در هم. میل‌های بافتنی به هم می‌خورند و صدا می‌دهند. کلاه‌ها و شال‌گردن‌ها، بعد از بافته‌شدن، می‌روند درون نایلونی و عکس سردار سلیمانی را بغل می‌گیرند.
مقصد بسته‌های بافتنی، محله‌های حاشیه شهر مشهد است. جایی که خانه‌ها قدیمی و کاهگلی‌اند. سوز سرد زمستانی شلاق خشک و خشنش را می‌کوبد به صورت و بدن. نفس هم در این سرما، یخ می‌زند. پسرها و دخترهای کوچک و نوجوان، در کوچه بازی می‌کنند، پسرها می‌دوند به دنبال توپی پلاستیکی و کم باد. توپ بی‌رمق و آرام، با هر شوت، بی‌هدف می‌رود به این طرف و آن طرف. پسرها با هیجان می‌دوند به دنبال توپ و دوباره از نو، می‌زنند زیر شکم توپ تا شاید تندتر حرکت کند. توپ اما آرام به راهش ادامه می‌دهد. دختری کوچک،ها می‌کند در دست‌هایش و بعد عروسک کهنه‌اش را حرکت می‌دهد به سمت دوستش و صدا نازک می‌کند برای بازی.
 نقطه مشترک بچه‌های این کوچه، لباس‌های نازک‌شان است. هیچ کدام‌شان، سر و گردنشان را نپوشانده‌اند، هیچ کدام‌شان، ژاکت و کاپشن گرمی به تن ندارند. بعد اما این تصویر سرد و یخ زده، گرم می‌شود با کلاه‌ها و شال‌گردن‌ها. حالا دخترها و پسرها، سر و صورتشان را پوشانده‌اند با کلاه‌ها و شال‌های بافتنی نو. لبخند می‌نشیند، لب‌ها و صورتشان گل می‌اندازد از خوشی. یک پسربچه آرام عکس خندان سردار را بغل می‌کند و می‌دود به سمت خانه تا هدیه سردار را به مادرش نشان دهد.
 تصویر می‌رود به یکی از چهارراه‌های شهر مشهد، پشت چراغ قرمز و می‌ماند روی دست‌های یخ زده دختر کوچکی که گل نرگس می‌فروشد. دخترک ضربه می‌زند به شیشه خودروها و آرام، با صدای یخ کرده می‌گوید: «گل می‌خری؟» نگاه خالی از پشت شیشه ، تنها جواب به سوال اوست. بعد اما، یک نفر دست دراز می‌کند و به او یک بسته گرم هدیه می‌دهد، یک شال و کلاه صورتی. دخترک یک شاخه گل نرگس هدیه می‌دهد به دست‌های مهربان. سردار سلیمانی از پشت دسته‌گل می‌خندد.