نسخه Pdf

من زیر آوارم

من زیر آوارم

عطیه آزادی طلب / تهران

از صبح که مرا داخل این قبر تنگ و تاریک گذاشته اند صدا‌های عجیب و زیادی توی سرم می‌پیچد ... کسی دارد قرآن می‌خواند که خدا خیرش بدهد .کسانی هم بلند  بلند گریه می‌کنند و پر از حسرت با من نبودن هستند که خب فایده ای ندارد چون من زنده نمی شوم.اما خب کاری از دستم برنمی آید که آرام ترشان کنم.
اما خبرهای دیگری هم آن بالا هست!  بله من بوی این گل هایی که از صبح روی قبرم پر پر کردید را خیلی دوست دارم و حس خوبی دارد ولی یک میلیون پول زبان بسته را چرا برای یک تاج گل- که تا وقتی خودم زنده بودم می‌دیدیم بعد از تمام شدن ختم مستقیم توی سطل آشغال می‌رود- خرج کردید ؟ وقتی زنده بودم از این پول‌ها خبری نبود! خداخیرتان بدهد لااقل همین پول تاج گل و بنر‌های سرتا سری و مراسم سوم وهفتم را خرج کنید  کسی برایم نماز بخواند و روزه ای بگیرد. از صبح که اینجا هستم منتظرم ..همه می‌آیند و می‌روند ولی چیزی به من نمی رسد.
تازه الان می‌فهمم پسر خاله ام که فوت شد وآن شکلی برایش تالار گرفتند و غذا‌های رنگارنگ جلوی ما گذاشتند به هیچ دردش نخورده...در واقع فقط از آن دنیا حرص خورده...
همین طور که مدام این افکار دور سرم می‌پیچد یاد این شعر می‌افتم:
بعد مرگم شده بود آمدم مجلس ترحیم خودم/  یک نفر گفت : چه انسان شریفی بودم/ دیگری گفت فلک گلچین است/یک نفر هم می‌گفت: من و او وه چه صمیمی بودیم / و عجیب است مرا / او سه سال است که با من قهر است 
یک نفر ظرف گلابی آورد/ و کتاب قرآن / که بخوانند کتاب / و ثوابش برسانند به من/گرچه بر داشت رفیق / لای آن باز نکرد /  ثوابی که نیامد بر من ...