نسخه Pdf

ادبیات کلاسیک و قندان مجید رحیمی

ادبیات کلاسیک و قندان مجید رحیمی


همین همسایه شمالی. همین‌ها که تا یکی دو قرن قبل چشم طمع به خاک ما هم داشتند. بله... بله... روس‌ها را عرض می‌کنیم! سوای تاریخ اعصاب خرد کردن تاریخی اما به گمان من بخش مهمی از ادبیات کلاسیک بشری مرهون همین روس‌هاست. شاید اگر این نسل سرمازده و ادبیات‌شان نبود یک چیزی کم بود از دانش بشری! حتی مرور اسامی نویسندگان بزرگی که از این جماعت ساکن در برف و یخ بیرون آمده هم هَتَک مخاطب را پتک می‌کند و بالعکس!
حالا من هم زیادی منبر نروم ولی به بهانه پرونده کوچک بر‌و‌بچه‌های قفسه این سوال قدیمی دوباره هوار شد روی سرم که چطور می‌شود که یکهو این خاک پهناور در عرض یکی دو قرن اینقدر آدم دست به قلم تحویل بشریت می‌دهد؛ از همین لئو تولستوی بگیرید تا دیگرانی مانند جناب فئودور داستایوسکی و گوگول و عالی‌جناف چخوف و جناب مستطاب میخائیل شولوخف! تابلو بود که به این آخری ارادت زیادی دارم؟! به این سوال فکر کنید اگر دغدغه ادبیات دارید. فکر کنید و اگر چیزی به ذهن‌تان رسید برای ما بفرستید تا دیگران را هم با تجربه شما شریک کنیم. لازم است دوباره نشانی ایمیل حضرت‍‌مان را ذکر کنیم؟! خب به این شرح:  mhsadeq1414@gmail.com
به نظرم یکی از مهم‌ترین پاسخ‌هایش را باید تاریخ یکی دو قرن اخیر این کشور دانست. روس‌ها در یکی دو قرن اخیر تجربیات زیادی را از سر گذرانده‌اند آنقدر که بگویی نگویی پدرشان در آمده. از دوران روسیه تزاری و اوضاع آن زمان بگیرید تا بعدش و جنگ جهانی اول و شلتاق انداختن بلشویک‌ها و جنگ‌های داخلی و بعدش هم اتحاد جماهیر شوروی و رفتن توی شکم آلمان نازی در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد و در نهایت هم فروپاشی این جماهیرِ به زور سنجاق شده به هم! چگالی تجربیات تاریخی روس‌ها در 200سال اخیر به شدت بالاست. یحتمل همین چگالی تجربیات هم باشد که از ادبیات این جماعت سرد چهره و چشم آبی زده بیرون.
مشابه همین وضعیت قروم قاط را در فرانسه دو سه قرن اخیر هم می‌بینید. بخش مهمی از ادبیات کلاسیک اروپا مرهون این فرانسوی‌های مغرور است و در راس‌شان هم که عالیجناب ویکتور هوگو و شاهکار جاودانش بینوایان که اگر کتابش را نخوانده باشید حتما کارتونش را دیده‌اید. چگالی عظیم تجربیات تاریخی «باید» خودش را در ادبیات نشان دهد. وقتی چگالیِ تجربیات یک ملت در تاریخ بالا باشد و ادبیاتش آن را به رخ نکشیده باشد پس یک اشکالی هست! حالا و ایران و تجربیات تاریخی 150 سال اخیرش را بگذارید وسط. چرا این تجربیات از ادبیات بیرون نزده؟! اشکال از مردم است یا روشنفکران و نویسندگان؟! هفته بعد بیشتر سخن خواهم گفت. اجمالا تا مجید رحیمی، صفحه‌‎آرای نازنین قفسه‌بند از حجم بالای تعداد کلمات ستون شاکی نشده و قندان سمت‌مان پرت نکرده خدانگهدار!