وضعیت روانی نوجوانان و جوانان پایش شود

ریشه‌یابی جنایت در گفت‌وگو با آرش حقیقت فرد، جرم‌شناس

وضعیت روانی نوجوانان و جوانان پایش شود


پرونده آرمان عبدالعالی با تمام افت و خیزهایی که در این هشت سال داشت، سرانجام با اعدام او برای همیشه بسته شد، اگرچه هنوز هم مشخص نیست با جسد غزاله چه کرده‌بود. ماجرای او به‌ویژه در ماه‌های اخیر به شدت مورد توجه مردم و اهالی همیشه بیدار فضای‌مجازی قرارگرفت و هرکدام از پنجره نگاه خود به آن پرداختند. موضوعی که در این بین مغفول ماند، آسیب‌شناسی دقیق این پرونده و انگیزه قتل بود که قابل تعمیم به جوانان و نوجوانان جامعه است. در مورد این موضوع با دکتر آرش حقیقت‌فرد، جرم‌شناس‌گفت‌وگوکردیم که می‌خوانید.
 آقای دکتر، چرا دوستی میان غزاله و آرمان رنگ خون به خود گرفت؟ می‌توان ادعا کرد آسیب‌های ناشی از دوستی میان دختر و پسر باعث شده تا چنین جنایتی رخ دهد؟
بله، شاید بتوان‌گفت یکی از عوامل وقوع چنین قتل‌هایی، وجود روابط نامتعارف بین نوجوانان باشد اما در واقع این خود معلول است و علت اصلی، نبود اعتماد بین نوجوانان و خانواده‌ها و مهارت نداشتن نوجوانان در انتخاب دوست مناسب است. دختران و پسران حتی برای انتخاب دوست از میان همجنس خود باید سراغ دوستانی بروند که از حداقل مهارت‌های زندگی برخوردار بوده و در موقعیت‌هایی مثل استرس و عصبانیت مرتکب رفتارهای نابهنجار و غیرقابل جبران نشود. در مورد غزاله و آرمان البته موضوع فراتر از این دو نفر بوده و به نظر می‌رسد مسؤولیت‌پذیری، توجه به ارزش‌های اساسی زندگی و احترام به اراده آزاد طرف مقابل در دوستی‌های نسل جدیدکمرنگ است.
 والدین چه نقشی دارند؟
مهم‌ترین نقش در چنین پرونده‌هایی، اتفاقا با والدین است و نه نوجوانان. اگر والدین نقش حمایتی وکنترلی را به خوبی ایفاکنند، نباید شاهد چنین قتل‌هایی باشیم. منظورمان از نقش حمایتی یعنی جلب اعتماد نوجوان، اطلاع‌داشتن از روابط دوستانه او، صلاحیت اخلاقی، رفتاری و سلامت‌روانی دوستان وی و در نهایت، نقش‌کنترلی از نظر پیشگیری از بروز موقعیت‌های خطرناک و دارای احتمال بالای وقوع جرم است.
 چرا  برخی دختران و پسران به سمت برقراری چنین دوست‌هایی می‌روند؟
مشخص است، چون زنجیره اعتماد بین خانواده‌ها و نوجوانان درکشور ما به خوبی برقرار نشده‌است. در واقع فاصله بین نسل‌ها و درونی نشدن ارزش‌های متعارف اجتماع باعث شده مخفیکاری و مشورت نگرفتن از خانواده‌ها در مورد انتخاب دوست در بیشتر روابط دوستانه مشاهده شود و متاسفانه در مواردی به وقوع آسیب‌های دیگر و چنین فجایعی منجر شود.
 چرا  جامعه با این شدت تحت‌الشعاع این موضوع قرارگرفت و به آن توجه نشان داد؟
مهم‌ترین علت اهمیت این پرونده برای جامعه، سن آرمان هنگام ارتکاب قتل و دوستی میان آن دو بوده‌است. پرونده‌ شاهرخ و سمیه نیز به همین دلایل بسیار جنجالی شد. در واقع این نوع قتل‌ها، زنگ خطر جدی برای کمرنگ شدن ارزش‌های اجتماعی و انسانی و مهارت نداشتن نوجوانان برای روبه‌رو شدن با عرصه‌های مهم زندگی را به صدا در می‌آورد.
 آیا می‌توان ادعا کرد سن ارتکاب جرم کاهش پیدا کرده‌است؟
پژوهش آماری گسترده‌ای در سال‌های اخیر در خصوص سن ارتکاب به قتل انجام نشده، بنابراین نمی‌توان چنین ادعایی را با قاطعیت مطرح‌کرد. معمولا در تمام سال‌ها و عرصه‌های زمانی، ارتکاب قتل توسط نوجوانان کم سن و سال سابقه داشته‌است اما به طور کلی سن ارتکاب جرایم مختلف نه تنها در کشور ما بلکه در تمام جهان کاهش یافته و همین امر باعث شده کشورهایی مانند انگلستان سن شروع مسؤولیت کیفری را پس از 13 سال به 11 سال کاهش دهد. البته قتل هر انسانی فارغ از گناهکار بودن یا نبودن بسیار ناراحت‌کننده است و تا حد ممکن باید از آن اجتناب شود اما باید در نظر داشت در تمام سیستم‌های عدالت کیفری در جهان، مجازات جرم قتل عمد شدیدترین مجازات ممکن است و در 90 درصد کشورهای جهان با مجازات حبس ابد یا اعدام مواجه می‌شود. نکته مهم اینجاست که ساختار قوانین کشور در سال‌های اخیر اصلاح شده و در بیش از 90 درصد موارد، افرادی‌که در سنین بین 15 تا 18 سال مرتکب جرایم مهم حتی قتل می‌شوند، به‌طور معمول به قصاص محکوم نشده و صدور حکم قصاص مختص به مواردی است که به لحاظ حقوق کیفری و از نظر قضات زیر 18 سال به خوبی متوجه عمل خود بوده و به لحاظ روانی از مسؤولیت کیفری کامل برخوردار باشد. به همین دلیل تا زمانی‌که قوانین کیفری مجازات قصاص را در چنین مواردی قابل اجرا بداند، نمی‌توان خانواده بزه‌دیده و خواستار قصاص را مقصر تلقی کرد؛ به ویژه در این پرونده که به نظر می‌ر‌سید خانواده قربانی تنها به دنبال ابهام‌زدایی و اطلاع از سرنوشت قطعی فرزند خود است و شاید کنترل بهتر برخی هیجانات اجتماعی می‌توانست نتیجه بهتری به دنبال داشته‌باشد.
 چرا وقتی جنایتی رخ می‌دهد، گروهی به حمایت از خانواده قاتل و مقتول می‌پردازند؟
متاسفانه در سال‌های اخیر،جامعه به شدت درگیر رفتارهای بیمارگونه و غیرمنطقی‌که در اصطلاح جرم‌شناسی به آن اعتیاد به دوقطبی‌سازی گفته می‌شود، شده‌است. این دو قطبی‌سازی ممکن است شامل طرفداران دو تیم یا دو بازیکن فوتبال تا دوقطبی‌های سیاسی، مذهبی و فرهنگی جنسیتی و امثال آن که پدیده‌ای بسیار خطرناک و ویرانگر در هر جامعه است، باشد. متاسفانه جامعه ما در این مسیر به کشورهایی نظیر آمریکا شبیه شده‌است. جریان دوقطبی‌سازی کاذب در هر مقوله‌ای از جمله پرونده قتل مذکور هم وارد شده‌است. انگیزه‌های شهرت‌طلبی تبلیغاتی، جلب توجه و ورود برخی چهره‌های شاخص جامعه ناشی از انگیزه‌های پنهان تبلیغاتی و در نهایت مالی است و به این تنش‌زایی و دو قطبی‌سازی‌های‌کاذب دامن زده‌است.
 بسیاری تصور می‌کنند جنایت مختص نقاط جنوبی شهر است اما حالا دو خانواده مرفه درگیر این موضوع هستند. نظر شما چیست؟
شاید این تصور اشتباه باشد که جرایم خشن اغلب در محلات فقیر رخ می‌دهد، در حالی‌که مطالعات متعدد جرم‌شناسی درکشورهای مختلف جهان از جمله ایران و انگلستان و آمریکا چنین رابطه‌ای را نشان می‌دهد. اتفاقا به نظر می‌رسد قتل‌های توام با خشونت ناگهانی و قتل‌های ناشی از تخلیه ناگهانی هیجانات و عصبانیت‌ها در جوامع شهری مدرن بیشتر مشاهده می‌شود، در حالی‌که خشونت‌های مزمن و طولانی‌مدت‌که بعضی از آن نیز به قتل منجر می‌شود، در محله‌های کم‌برخوردار بیشتر رخ می‌دهد.
 چه کنیم تا شاهد این‌گونه جنایت‌ها نباشیم؟
اقدامات بسیاری باید در عرصه پایش و بهبود وضعیت روانی جامعه به ویژه قشر نوجوان و جوان انجام شود. ابتدا خطر بزرگ افزایش بی‌اعتمادی بین نسل‌ها و به ویژه فرزندان و والدین باید جدی‌گرفته شده و به پدر و مادرها در رسانه‌های جمعی مثل صدا و سیما و به فرزندان در مدارس و دانشگاه‌ها برای افزایش سطح تعامل و دوستی آموزش داده‌شود. دوم، ارتقای سطح مهارت‌های رفتاری من جمله کنترل خشم، قدرت تصمیم‌گیری در لحظات بحرانی و مدیریت اختلاف و نزاع با دیگران در نوجوانان کم‌سن و سال‌تر جدی‌گرفته شود؛ زیرا این دوستی‌ها تعاملات اجتماعی و حتی روابط عمیق با جنس مخالف به سرعت در حال پایین آمدن بوده و نهادهای فرهنگی و آموزشی نیز فارغ از مثبت یا منفی بودن این تحول باید خود را با این پدیده مهم تطبیق دهند، سوم، اهمیت پایش روانی افراد جامعه و شناسایی و خنثی‌کردن اختلالات بالقوه روانی‌که ممکن است بستر ارتکاب چنین فضای ایران فراهم کنند بسیار زیاد بوده و بسیاری از جنایاتی‌که منجر به اعدام مرتکب می‌شود، با غربالگری و درمان بیماری‌های روانی به موقع افراد جامعه، قابل پیشگیری است.
 وظیفه رسانه چیست؟
رسانه‌ها چهار وظیفه مهم دارند. کاهش سطح التهابات جامعه، تلاش برای مهار قضاوت‌های عجولانه و وقوع موج‌های تحریک‌آمیز که در اغلب موارد نه تنها کمکی به محکوم نکرده، بلکه او را در معرض خطر بیشتری قرار می‌دهد. دوم، اطلاع‌رسانی تحلیلی و موشکافی چنین پرونده‌هایی به منظور برانگیختن حساسیت افراد و خانواده‌ها برای پیشگیری از موارد مشابه. سوم، عدم مداخله در فرآیند قضایی، رعایت چارچوب‌های اطلاع‌رسانی به ویژه در مورد خانواده قربانی و پیشگیری از قضاوت‌های ناعالانه در مورد آنها. درنهایت، اطلاع‌رسانی در مورد مهارت‌های رفتاری و اخلاقی‌که فقدان‌شان در بروز چنین فجایعی تاثیرگذار است.