لبخوانی فیلمهای رابطه و پرنده کوچک خوشبختی بعد از سیواندی سال
هان! ناشنوایان فریاد میزنند
سوژه و موضوع دو فیلم اول سینمایی پوران درخشنده، ناشنوایان و مسائل و مشکلات آنها بود و از این نظر او تا اینجا تنها فیلمساز سینمای ایران و شاید جهان باشد که به شکل پیاپی دو فیلم بلند و داستانی خود را به ناشنوایان اختصاص میدهد. رویکرد درخشنده در هر دو فیلم، تشویق به درک و همراهی با ناشنوایان و مقابله با بدفهمی و حس ترحم و دلسوزی جامعه نسبت به این افراد است.
درخشنده برای باورپذیری هر دو فیلم و باوجود فضای ملودرام قصه، نقشهای اصلی را به دو بازیگر نوجوان و کودک واقعا ناشنوا سپرد که آنها را از مدارس ناشنوایان (مجتمعهای آموزشی باغچهبان) انتخاب کرده بود. علیرضا رضائیان، موقع ساخت فیلم رابطه در سال 65، نوجوانی چهارده پانزدهساله بود و درخشنده حدود یکسال با او تمرین کرد تا برای بازی جلوی دوربین و مقابل بازیگران بزرگی چون خسرو شکیبایی و پرویز پورحسینی آمادگی داشتهباشد.
تصویری که از او در تیتراژ اول فیلم میبینیم، تا حدودی برآیندی از وضعیت این شخصیت در قصه است. رضائیان به نقش ناصر، پشت شیشهای مهگرفته، با دستهایش تقلا میکند و وقتی این رابطه (با افراد فرضی اینسوی شیشه) شکل نمیگیرد، با قدرت و فشار بیشتر باعث شکستن شیشه میشود.
اولین زبان اشاره را در فیلم، پرویز پورحسینی به کار میبرد و برای اینکه ناصر را متوجه صدای بلند ضبط صوتش موقع تمرین کند، با وجود خستگی کار و عصبانیت نسبی از وضعیت موجود، خشمش را کنترل میکند و با مهری پدرانه و با دست و حالت صورت و شمردهحرفزدن، به ناصر میفهماند که تمرین او نباید باعث اذیت دیگران شود.
باوجود همدردی مادر و همراهی اینچنینی پدر و البته گلایههای خواهر، آن کسی که اعتمادبهنفس ناصر را بسیار تقویت میکند و برای برقراری رابطه درست با دیگران به او انگیزه و روحیه میدهد، معلم مدرسه ناشنوایان است. خسرو شکیبایی چند سال پیش از درخشش در هامون، بازی درست و به اندازه و تاثیرگذاری دارد و از همان نمای اول حضورش در کلاس درس، درک و اجرای درست خود از متن و موقعیت و شخصیت را نشان میدهد. شمردهحرفزدنش برای لبخوانی دانشآموز ناشنوا و تلفظ کلمه «فقدان» را بهیاد بیاورید که چگونه از زبان اشاره و دست و صورتش برای آموزش و انتقال مفهوم آن استفاده میکند. شکیبایی چند سال بعد، این چالش ارتباطی را به نوع دیگری در بازیاش تجربه میکند و در یکبار برای همیشه، نقش شخصی با مشکل لکنت زبان را بهعهده میگیرد.
درسهایی که معلم در کلاس ادبیات برای خجالت نکشیدن، مقابله با تمسخر دیگران و برطرف کردن ضعف نفس و تقویت اعتماد بهنفس مطرح میکند، اگر اجرای درستی نداشت، میتوانست یک فیلم سینمایی داستانی را تبدیل به فیلمی آموزشی کند، اما این بازی خوب شکیبایی است که باوجود رویکرد آموزشی این سکانس و صحنههای مشابه، جذابیت سینمایی اثر را هم نگه میدارد. رضائیان چند سال پیش در مصاحبهای تلویزیونی، گفته بود همدلی و همراهی شکیبایی در زمان فیلمبرداری و تشویقهایش برای حرف زدن او به قدری بود که حتی اثرش را در زندگی واقعی هم گذاشت.
اگرچه ساخت این فیلمها به سهم خود، میتواند بهعنوان ادای دین درخشنده به جبار باغچهبان، بنیانگذار نخستین مدرسه ناشنوایان ایران هم تعبیر شود اما این احترام و یادآوری بهصورت مصداقی هم در فیلم رابطه وجود دارد و در سکانسهایی از مدرسه، هم عکس باغچهبان را در پسزمینه معلم (شکیبایی) و بعدا خود ناصر میبینیم و هم یک بار دوربین هر دوی آنها را کنار مجمسه و سردیس باغچهبان در قاب به ما نشان میدهد. همچنین باید به آن سکانسی اشاره کرد که ناصر در رویای خودش، مشغول تشکر از معلم و خانواده است و پشت سرش قاب عکسی از باغچهبان بهچشم میخورد.
پرنده کوچک خوشبختی (1366)، ملودرام خوشرنگ و لعابتری است و مهر آن رابطه معلمی و شاگردی و مردانه در فیلم رابطه، اینجا جای خود را به عواطف زنانه میدهد و فراتر از مباحث آموزشی و درسی، تبدیل به عشق مادر- فرزندی میشود. باوجود فضای ملتهبتر و متشنجتر نسبت به رابطه که کار به خودکشی (نافرجام) دختربچه ناشنوا هم میرسد، کماکان فیلمساز از رویکرد اصلاح رفتار نامناسب با ناشنوایان غافل نیست و در حد بضاعت یک فیلم سینمایی آن را روایت و به مخاطب منتقل میکند.
اولین کسی که در پرنده کوچک خوشبختی، به زبان اشاره حرف میزند، آزیتا لاچینی بازیگر نقش مدیر مدرسه است. او اگرچه نقش چندان کلیدی و تعیینکنندهای در قصه ندارد، اما با حرکات دست و صورت، مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیت فیلم، خانم شفیق (هما روستا) را بهعنوان معلم جدید مدرسه، به دختران ناشنوا معرفی میکند که نقش مهمی درباره تغییر و تحول ملیحه (عطیه معصومی) و آرامش او دارد.
هرچند رویکرد کلی درخشنده از بینبردن نگاه ترحم برانگیز و دلسوزانه جامعه است اما خود این دو فیلم فضای ملودرام و کموبیش اشکانگیزی دارند که بهویژه موسیقی آنها ساخته کامبیز روشنروان و شیوه برخی بازیها به حزنانگیزیشان دامن میزند، مثل آنجا که مادر (پوراندخت مهیمن) در فیلم رابطه، نقاشی ناصر (از خودش با گوشهایی سیاه و دهانی در قفس) را در آغوش میکشد و موسیقی هم برای تاثر بیشتر صحنه، دریغ و کمفروشی نمیکند و یا آنجا که یک نگاه ساده خانم شفیق به ملیحه نشسته روی تاب در پرنده کوچک خوشبختی با دخالت موسیقی، غمبار جلوه میکند.
یکی از نکتههایی که درباره هر دو فیلم مطرح شد، بحث بیتوجهی به مخاطبان ناشنوا بود. با اینکه این فیلمها با موضوع ناشنوایان ساخته شده بود، اما برای اکران و نمایش چندان این گروه را لحاظ نکرده بودند و مخاطبان ناشنوا بهدلیل نبود زیرنویس فارسی یا رابط، نمیتوانستند بهطور کامل در جریان قصه و بهویژه دیالوگها قرار بگیرند و از این نظر فیلم انگار بیشتر مناسب مخاطبان شنوا بود. هرچند در یکیدو سکانس از رابطه، مثل صحبت ناصر و همکلاسیاش، دیالوگها با زیرنویس همراه میشود، اما بهتر بود برای کل فیلم از زیرنویس استفاده شود.
باوجود برخی نقد و نظرها، کار درخشنده و دغدغه او در پرداختن به مسائل ناشنوایان - بهویژه اشاره به آسیبهای بیشتری که کودکان و نوجوانان را تهدید میکند- همچنان و همیشه بهیادماندنی و ارزشمند است، حتی باوجود اینکه بعدها برخی فیلمسازان، فارغ از گرایش ملودرام و رویکردهای آموزشی، ناشنوایان را در فضاهای رئالیستی و اجتماعی و قصههای دیگر هم دیدند و شخصیتهایی نظیر محمود (محسن تنابنده) در ندارها یا محترم (پانتهآ بهرام) در هیچ یا الهام (هانیه توسلی) و سعید (محسن کیایی) در بیصدا حلزون خلق کردند. حتی باوجود ساخت فیلمی درست و درخشان مثل CODA (محصول 2021 آمریکا) درباره مسائل و مشکلات دختری جوان و شنوا با خانواده ناشنوایش که بدون نگاه دلسوزانه و ترحمی، روایتی همدلیبرانگیز، شوخوشنگ
و امیدوارانه دارد.
درخشنده برای باورپذیری هر دو فیلم و باوجود فضای ملودرام قصه، نقشهای اصلی را به دو بازیگر نوجوان و کودک واقعا ناشنوا سپرد که آنها را از مدارس ناشنوایان (مجتمعهای آموزشی باغچهبان) انتخاب کرده بود. علیرضا رضائیان، موقع ساخت فیلم رابطه در سال 65، نوجوانی چهارده پانزدهساله بود و درخشنده حدود یکسال با او تمرین کرد تا برای بازی جلوی دوربین و مقابل بازیگران بزرگی چون خسرو شکیبایی و پرویز پورحسینی آمادگی داشتهباشد.
تصویری که از او در تیتراژ اول فیلم میبینیم، تا حدودی برآیندی از وضعیت این شخصیت در قصه است. رضائیان به نقش ناصر، پشت شیشهای مهگرفته، با دستهایش تقلا میکند و وقتی این رابطه (با افراد فرضی اینسوی شیشه) شکل نمیگیرد، با قدرت و فشار بیشتر باعث شکستن شیشه میشود.
اولین زبان اشاره را در فیلم، پرویز پورحسینی به کار میبرد و برای اینکه ناصر را متوجه صدای بلند ضبط صوتش موقع تمرین کند، با وجود خستگی کار و عصبانیت نسبی از وضعیت موجود، خشمش را کنترل میکند و با مهری پدرانه و با دست و حالت صورت و شمردهحرفزدن، به ناصر میفهماند که تمرین او نباید باعث اذیت دیگران شود.
باوجود همدردی مادر و همراهی اینچنینی پدر و البته گلایههای خواهر، آن کسی که اعتمادبهنفس ناصر را بسیار تقویت میکند و برای برقراری رابطه درست با دیگران به او انگیزه و روحیه میدهد، معلم مدرسه ناشنوایان است. خسرو شکیبایی چند سال پیش از درخشش در هامون، بازی درست و به اندازه و تاثیرگذاری دارد و از همان نمای اول حضورش در کلاس درس، درک و اجرای درست خود از متن و موقعیت و شخصیت را نشان میدهد. شمردهحرفزدنش برای لبخوانی دانشآموز ناشنوا و تلفظ کلمه «فقدان» را بهیاد بیاورید که چگونه از زبان اشاره و دست و صورتش برای آموزش و انتقال مفهوم آن استفاده میکند. شکیبایی چند سال بعد، این چالش ارتباطی را به نوع دیگری در بازیاش تجربه میکند و در یکبار برای همیشه، نقش شخصی با مشکل لکنت زبان را بهعهده میگیرد.
درسهایی که معلم در کلاس ادبیات برای خجالت نکشیدن، مقابله با تمسخر دیگران و برطرف کردن ضعف نفس و تقویت اعتماد بهنفس مطرح میکند، اگر اجرای درستی نداشت، میتوانست یک فیلم سینمایی داستانی را تبدیل به فیلمی آموزشی کند، اما این بازی خوب شکیبایی است که باوجود رویکرد آموزشی این سکانس و صحنههای مشابه، جذابیت سینمایی اثر را هم نگه میدارد. رضائیان چند سال پیش در مصاحبهای تلویزیونی، گفته بود همدلی و همراهی شکیبایی در زمان فیلمبرداری و تشویقهایش برای حرف زدن او به قدری بود که حتی اثرش را در زندگی واقعی هم گذاشت.
اگرچه ساخت این فیلمها به سهم خود، میتواند بهعنوان ادای دین درخشنده به جبار باغچهبان، بنیانگذار نخستین مدرسه ناشنوایان ایران هم تعبیر شود اما این احترام و یادآوری بهصورت مصداقی هم در فیلم رابطه وجود دارد و در سکانسهایی از مدرسه، هم عکس باغچهبان را در پسزمینه معلم (شکیبایی) و بعدا خود ناصر میبینیم و هم یک بار دوربین هر دوی آنها را کنار مجمسه و سردیس باغچهبان در قاب به ما نشان میدهد. همچنین باید به آن سکانسی اشاره کرد که ناصر در رویای خودش، مشغول تشکر از معلم و خانواده است و پشت سرش قاب عکسی از باغچهبان بهچشم میخورد.
پرنده کوچک خوشبختی (1366)، ملودرام خوشرنگ و لعابتری است و مهر آن رابطه معلمی و شاگردی و مردانه در فیلم رابطه، اینجا جای خود را به عواطف زنانه میدهد و فراتر از مباحث آموزشی و درسی، تبدیل به عشق مادر- فرزندی میشود. باوجود فضای ملتهبتر و متشنجتر نسبت به رابطه که کار به خودکشی (نافرجام) دختربچه ناشنوا هم میرسد، کماکان فیلمساز از رویکرد اصلاح رفتار نامناسب با ناشنوایان غافل نیست و در حد بضاعت یک فیلم سینمایی آن را روایت و به مخاطب منتقل میکند.
اولین کسی که در پرنده کوچک خوشبختی، به زبان اشاره حرف میزند، آزیتا لاچینی بازیگر نقش مدیر مدرسه است. او اگرچه نقش چندان کلیدی و تعیینکنندهای در قصه ندارد، اما با حرکات دست و صورت، مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیت فیلم، خانم شفیق (هما روستا) را بهعنوان معلم جدید مدرسه، به دختران ناشنوا معرفی میکند که نقش مهمی درباره تغییر و تحول ملیحه (عطیه معصومی) و آرامش او دارد.
هرچند رویکرد کلی درخشنده از بینبردن نگاه ترحم برانگیز و دلسوزانه جامعه است اما خود این دو فیلم فضای ملودرام و کموبیش اشکانگیزی دارند که بهویژه موسیقی آنها ساخته کامبیز روشنروان و شیوه برخی بازیها به حزنانگیزیشان دامن میزند، مثل آنجا که مادر (پوراندخت مهیمن) در فیلم رابطه، نقاشی ناصر (از خودش با گوشهایی سیاه و دهانی در قفس) را در آغوش میکشد و موسیقی هم برای تاثر بیشتر صحنه، دریغ و کمفروشی نمیکند و یا آنجا که یک نگاه ساده خانم شفیق به ملیحه نشسته روی تاب در پرنده کوچک خوشبختی با دخالت موسیقی، غمبار جلوه میکند.
یکی از نکتههایی که درباره هر دو فیلم مطرح شد، بحث بیتوجهی به مخاطبان ناشنوا بود. با اینکه این فیلمها با موضوع ناشنوایان ساخته شده بود، اما برای اکران و نمایش چندان این گروه را لحاظ نکرده بودند و مخاطبان ناشنوا بهدلیل نبود زیرنویس فارسی یا رابط، نمیتوانستند بهطور کامل در جریان قصه و بهویژه دیالوگها قرار بگیرند و از این نظر فیلم انگار بیشتر مناسب مخاطبان شنوا بود. هرچند در یکیدو سکانس از رابطه، مثل صحبت ناصر و همکلاسیاش، دیالوگها با زیرنویس همراه میشود، اما بهتر بود برای کل فیلم از زیرنویس استفاده شود.
باوجود برخی نقد و نظرها، کار درخشنده و دغدغه او در پرداختن به مسائل ناشنوایان - بهویژه اشاره به آسیبهای بیشتری که کودکان و نوجوانان را تهدید میکند- همچنان و همیشه بهیادماندنی و ارزشمند است، حتی باوجود اینکه بعدها برخی فیلمسازان، فارغ از گرایش ملودرام و رویکردهای آموزشی، ناشنوایان را در فضاهای رئالیستی و اجتماعی و قصههای دیگر هم دیدند و شخصیتهایی نظیر محمود (محسن تنابنده) در ندارها یا محترم (پانتهآ بهرام) در هیچ یا الهام (هانیه توسلی) و سعید (محسن کیایی) در بیصدا حلزون خلق کردند. حتی باوجود ساخت فیلمی درست و درخشان مثل CODA (محصول 2021 آمریکا) درباره مسائل و مشکلات دختری جوان و شنوا با خانواده ناشنوایش که بدون نگاه دلسوزانه و ترحمی، روایتی همدلیبرانگیز، شوخوشنگ
و امیدوارانه دارد.
تیتر خبرها