جنایت به خاطر تیپ شوهر
ماجرا برمیگردد به چند سال قبل، زمانی كه در یكی از شهرستانها بازپرس جنایی بودم. مقتول روی موتورسیكلت و در حال رانندگی به قتل رسیده بود. با اعلام این خبر خود را به محل رساندیم. جسد متعلق به مردی حدودا 40 ساله بود كه تیر مستقیم به قفسه سینهاش برخورد كرده و وارد قلب شده بود. قربانی فقط با شلیك یك گلوله درحالی كه سوار بر موتورسیكلتش در حال حركت بود به قتل رسیده و این نشان میداد عامل تیراندازی مهارت زیادی در این باره داشته است. از آنجا كه مدارك شناسایی همراه قربانی بود و از طرفی او در محله سكونتش به قتل رسیده بود، هویتش خیلی زود مشخص شد. مقتول شاهرخ نام داشت.
نخستین مظنون
از خانواده مقتول خواستم برای تحقیقات به دادسرا بیایند. طولی نكشید كه زن جوانی وارد شعبه شد و خودش را مهری و همسر مقتول معرفی كرد. لباسها و وضع ظاهری مهری، خیلی با همسرش متفاوت بود. او زن جوانی بود كه طبق مد روز لباسهایش را انتخاب میكرد و اصلا به همسرش از نظر ظاهری نمیخورد. مهری گریه و زاری میكرد، اما رفتارش به نظرم تصنعی بود و از مرگ همسرش آنچنان كه باید ناراحت نبود.
زن جوان ابتدا مدعی بود كه نمیداند چه كسی همسرش را به قتل رسانده، اما بعد از مكثی كوتاه گفت: فكر كنم بدانم چه كسی او را به قتل رسانده است. شاهرخ با یكی از اقوامش به نام بابك اختلاف داشت و چند بار با او بحثش شده بود. همین بحث و درگیری باعث شده بود آنها با هم اختلاف پیدا كنند و انگیزهای برای جنایت داشته باشد.
ادعای بیگناهی
به دنبال اظهارات زن جوان، بابك بازداشت شد و در بازرسی از خانه اش كلت كمری و اسلحه ژ3 كشف شد. بابك در حالی منكر جنایت بود كه ادعا میكرد در زمان قتل جای دیگری بوده است. باتوجه به اظهارات مرد جوان این موضوع را مورد بررسی قرار دادیم و مشخص شد كه بابك در زمان جنایت جای دیگری بوده و برای این ادعا شاهد هم داشت.
تفاوت زوج جوان
این شاخه از تحقیقات با بن بست مواجه شد. از سویی، در حالی كه بررسیهایمان درباره با این جنایت ادامه داشت، ناگهان چیزی ذهنم را مشغول كرد. چرا باید بین زوج جوان این همه تفاوت از نظر ظاهر و پوشیدن لباس باشد. با این سرنخ احتمال نقش داشتن مهری در قتل همسرش مطرح شد.
در تحقیقات از همسایههای مقتول مشخص شد زوج جوان باهم اختلاف داشته و چند بار درخواست طلاق دادهاند، اما زن جوان مدعی بود با همسرش مشكلی ندارد.
آشنایی اشتباهی
زن جوان به صورت نامحسوس زیر نظر گرفته شد و از طرفی در بررسیها مشخص شد با مرد جوانی به نام آرش دیده شده است. تحقیقات برای به دست آوردن ردی از آرش آغاز و
در نهایت مرد جوان بازداشت شد. زمانی كه آرش وارد شعبه شد با جوانی خوشتیپ و ورزشكار مواجه شدم، مرد جوان ابتدا منكر جنایت و حتی آشنایی با مهری بود، اما زمانی كه با مدارك جنایی مواجه شد راز جنایت را اعتراف كرد و گفت: «قتل را من انجام دادهام؛ نمیخواستم به دوستم خیانت كنم، اما این دوستی زندگیام را تباه كرد. شاهرخ پسر خوب و سر به زیری بود، خیلی ساده بود و در خط تجملات نبود. به جای او من خیلی به تیپ و ظاهرم میرسیدم و سعی میكردم مطابق مد روز عمل كنم و لباس بپوشم. مدتی قبل برای كاری به خانه شاهرخ رفتم واز همسر شاهرخ خوشم آمد.»
او ادامه داد: «این علاقه باعث شد به بهانههای مختلف به خانه شاهرخ بروم و مهری را ببینم. درنهایت هم ابراز علاقه كردم، مهری هم در این مدت به من علاقهمند شد. از نظر خودمان، ما خیلی به هم میآمدیم و میتوانستیم زندگی خوبی داشته باشیم، اما او شوهر داشت و هیچ كدام از ما اهل خیانت نبودیم. از طرفی مهری چند بار تلاش می کرد از همسرش جدا شود، اما شاهرخ مخالفت می کرد. نمیدانستیم چه كاری باید انجام دهیم تا این كه یك روز مهری پیشنهادقتل او را داد.»
تهدیدهای زن جوان
آرش گفت: « اوایل به این موضوع خیلی فكر كردم و ابعاد مختلف قضیه را سنجیدم. كشتن كار من نبود، اما مهری گفته بود اگر شاهرخ را نكشم، دیگر به تلفنهایم جواب نمیدهد. میگفت اگر مقتول یا اقوامم از این ماجرا با خبر شوند، آبرویش میرود.
با آنكه ارتباط ما تلفنی بود، اما او مدام میترسید كسی از این ماجرا با خبر شود. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که تنها راهحل، مرگ شاهرخ است. از مهری پرسیدم به چه روشی او را به قتل برسانم كه او گفت روش قتل را خودت انتخاب كن.
به نظر خودم تیراندازی بهترین راه بود، اسلحهای تهیه كردم و با آن مدتی تمرین كردم. از طرفی ساعت رفت و آمد شاهرخ به خانه را از مهری پرسیدم و روز حادثه سوار بر موتورم شدم و در مسیر حركت او قرار گرفتم. شاهرخ هم بی خبر از همه جا سوار بر موتورسیكلتش به طرفم آمد و با دیدن او یك تیر شلیك كردم و از محل متواری شدم.»
طراح قتل
با اعتراف آرش سراغ مهری رفتیم، زن جوان بازهم منكر قتل بود اما زمانی كه متوجه شد آرش واقعیت را برملا كرده به ناچار لب به اعتراف گشود: «این ازدواج از اول هم درست نبود. شاهرخ با من خیلی فرق داشت، طرز فكرش، نگاهش به زندگی، تیپش، خلاصه در همه چیزش با من فرق داشت و همین موضوع اذیتم میكرد. چند بار به او گفتم از هم جدا شویم، اما او مخالفت كرد. میگفت به خاطر بچهها صبر كن تا كمی بزرگتر شوند، اما همه اینها بهانه بود. حتی چند باری درخواست طلاق دادم اما او طلاق بده نبود. شاهرخ مرا دوست داشت و من هیچ علاقهای به این زندگی نداشتم. زندگی سرد و بیروحی بود و من به اجبار آن را تحمل میكردم كه با آرش آشنا شدم. آرش همان فردی بود كه من در زندگی دنبالش بودم و چون میدانستم شوهرم راضی به جدایی نیست، به آرش گفتم شاهرخ را به قتل برسانیم.» دو متهم كمتر از 10 روز پس از جنایت، بازداشت شده و به بازسازی صحنه قتل پرداختند. مهری به اتهام معاونت در قتل و آرش به اتهام مباشرت در جنایت روانه زندان شدند.
نخستین مظنون
از خانواده مقتول خواستم برای تحقیقات به دادسرا بیایند. طولی نكشید كه زن جوانی وارد شعبه شد و خودش را مهری و همسر مقتول معرفی كرد. لباسها و وضع ظاهری مهری، خیلی با همسرش متفاوت بود. او زن جوانی بود كه طبق مد روز لباسهایش را انتخاب میكرد و اصلا به همسرش از نظر ظاهری نمیخورد. مهری گریه و زاری میكرد، اما رفتارش به نظرم تصنعی بود و از مرگ همسرش آنچنان كه باید ناراحت نبود.
زن جوان ابتدا مدعی بود كه نمیداند چه كسی همسرش را به قتل رسانده، اما بعد از مكثی كوتاه گفت: فكر كنم بدانم چه كسی او را به قتل رسانده است. شاهرخ با یكی از اقوامش به نام بابك اختلاف داشت و چند بار با او بحثش شده بود. همین بحث و درگیری باعث شده بود آنها با هم اختلاف پیدا كنند و انگیزهای برای جنایت داشته باشد.
ادعای بیگناهی
به دنبال اظهارات زن جوان، بابك بازداشت شد و در بازرسی از خانه اش كلت كمری و اسلحه ژ3 كشف شد. بابك در حالی منكر جنایت بود كه ادعا میكرد در زمان قتل جای دیگری بوده است. باتوجه به اظهارات مرد جوان این موضوع را مورد بررسی قرار دادیم و مشخص شد كه بابك در زمان جنایت جای دیگری بوده و برای این ادعا شاهد هم داشت.
تفاوت زوج جوان
این شاخه از تحقیقات با بن بست مواجه شد. از سویی، در حالی كه بررسیهایمان درباره با این جنایت ادامه داشت، ناگهان چیزی ذهنم را مشغول كرد. چرا باید بین زوج جوان این همه تفاوت از نظر ظاهر و پوشیدن لباس باشد. با این سرنخ احتمال نقش داشتن مهری در قتل همسرش مطرح شد.
در تحقیقات از همسایههای مقتول مشخص شد زوج جوان باهم اختلاف داشته و چند بار درخواست طلاق دادهاند، اما زن جوان مدعی بود با همسرش مشكلی ندارد.
آشنایی اشتباهی
زن جوان به صورت نامحسوس زیر نظر گرفته شد و از طرفی در بررسیها مشخص شد با مرد جوانی به نام آرش دیده شده است. تحقیقات برای به دست آوردن ردی از آرش آغاز و
در نهایت مرد جوان بازداشت شد. زمانی كه آرش وارد شعبه شد با جوانی خوشتیپ و ورزشكار مواجه شدم، مرد جوان ابتدا منكر جنایت و حتی آشنایی با مهری بود، اما زمانی كه با مدارك جنایی مواجه شد راز جنایت را اعتراف كرد و گفت: «قتل را من انجام دادهام؛ نمیخواستم به دوستم خیانت كنم، اما این دوستی زندگیام را تباه كرد. شاهرخ پسر خوب و سر به زیری بود، خیلی ساده بود و در خط تجملات نبود. به جای او من خیلی به تیپ و ظاهرم میرسیدم و سعی میكردم مطابق مد روز عمل كنم و لباس بپوشم. مدتی قبل برای كاری به خانه شاهرخ رفتم واز همسر شاهرخ خوشم آمد.»
او ادامه داد: «این علاقه باعث شد به بهانههای مختلف به خانه شاهرخ بروم و مهری را ببینم. درنهایت هم ابراز علاقه كردم، مهری هم در این مدت به من علاقهمند شد. از نظر خودمان، ما خیلی به هم میآمدیم و میتوانستیم زندگی خوبی داشته باشیم، اما او شوهر داشت و هیچ كدام از ما اهل خیانت نبودیم. از طرفی مهری چند بار تلاش می کرد از همسرش جدا شود، اما شاهرخ مخالفت می کرد. نمیدانستیم چه كاری باید انجام دهیم تا این كه یك روز مهری پیشنهادقتل او را داد.»
تهدیدهای زن جوان
آرش گفت: « اوایل به این موضوع خیلی فكر كردم و ابعاد مختلف قضیه را سنجیدم. كشتن كار من نبود، اما مهری گفته بود اگر شاهرخ را نكشم، دیگر به تلفنهایم جواب نمیدهد. میگفت اگر مقتول یا اقوامم از این ماجرا با خبر شوند، آبرویش میرود.
با آنكه ارتباط ما تلفنی بود، اما او مدام میترسید كسی از این ماجرا با خبر شود. بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که تنها راهحل، مرگ شاهرخ است. از مهری پرسیدم به چه روشی او را به قتل برسانم كه او گفت روش قتل را خودت انتخاب كن.
به نظر خودم تیراندازی بهترین راه بود، اسلحهای تهیه كردم و با آن مدتی تمرین كردم. از طرفی ساعت رفت و آمد شاهرخ به خانه را از مهری پرسیدم و روز حادثه سوار بر موتورم شدم و در مسیر حركت او قرار گرفتم. شاهرخ هم بی خبر از همه جا سوار بر موتورسیكلتش به طرفم آمد و با دیدن او یك تیر شلیك كردم و از محل متواری شدم.»
طراح قتل
با اعتراف آرش سراغ مهری رفتیم، زن جوان بازهم منكر قتل بود اما زمانی كه متوجه شد آرش واقعیت را برملا كرده به ناچار لب به اعتراف گشود: «این ازدواج از اول هم درست نبود. شاهرخ با من خیلی فرق داشت، طرز فكرش، نگاهش به زندگی، تیپش، خلاصه در همه چیزش با من فرق داشت و همین موضوع اذیتم میكرد. چند بار به او گفتم از هم جدا شویم، اما او مخالفت كرد. میگفت به خاطر بچهها صبر كن تا كمی بزرگتر شوند، اما همه اینها بهانه بود. حتی چند باری درخواست طلاق دادم اما او طلاق بده نبود. شاهرخ مرا دوست داشت و من هیچ علاقهای به این زندگی نداشتم. زندگی سرد و بیروحی بود و من به اجبار آن را تحمل میكردم كه با آرش آشنا شدم. آرش همان فردی بود كه من در زندگی دنبالش بودم و چون میدانستم شوهرم راضی به جدایی نیست، به آرش گفتم شاهرخ را به قتل برسانیم.» دو متهم كمتر از 10 روز پس از جنایت، بازداشت شده و به بازسازی صحنه قتل پرداختند. مهری به اتهام معاونت در قتل و آرش به اتهام مباشرت در جنایت روانه زندان شدند.