معمای پلیسی
راز سر به مهر
افسر کلانتری در گزارش بررسی اولیه صحنه گفت: فردی که خودکشی کرده، زن جوانی به نام شیواست که با همسرش در این خانه زندگی میکردند. امروز با دوستش قرار داشته که او پس از رسیدن به اینجا متوجه باز بودن در شده و وارد خانه میشود. بعد هم جسد را دیده و با صدای کمکخواهی او، همسایهها متوجه ماجرا شده و موضوع را به پلیس خبر دادند.
شیوا سابقه خودکشی دارد؟
نه. همسرش که میگوید زن شادابی بوده و بهتازگی ارثیهای میلیاردی به او رسیده و برای اینکه با آن سرمایهگذاری کند، کلی برنامه داشته.
با شوهرش اختلاف داشت؟
نه. رابطهشان خوب بود.
افسر کلانتری سپس به زن جوانی که امدادگران در گوشه حیاط به دستش سرمی وصل کرده و در حال رسیدگی به وضعیت او بودند، اشاره کرد و ادامه داد: این خانم لادن، دوست زن صاحبخانه است. او اولین بار جسد را پیدا کرده و همسایهها را خبر کرده بود.
کارآگاه قبل از تحقیق از همسر و دوست شیوا تصمیم گرفت گشتی در خانه بزند، شاید سرنخی از ماجرا پیدا کند. جسد زن جوان در وسط پذیرایی افتاده بود و اسلحه کلتی در دستش بود. رد خون روی پیشانیاش نشان میداد، گلوله به آنجا اصابت کرده است.
وسایل خانه منظم بود و آثاری از بههم ریختگی در آن دیده نمیشد. شوهر شیوا در گوشه سالن بیتابی میکرد و پزشک در حال معاینه جسد بود. در سینک ظرفشویی در آشپزخانه فیلتر سیگاری بود که تا نصفه کشیده شده بود. روی آن رژ قرمز رنگی وجود داشت.
کارآگاه، سراغ پزشک رفت. او در حال جمع کردن وسایلش بود که گفت: گلوله از فاصله نزدیک به پیشانی این زن شلیک شده و مرگ او را رقم زده است. مدت زیادی از مرگش نگذشته است. فردا گزارش کامل کالبدشکافی جسد را برایت میفرستم.
سرگرد سپس به تحقیق از همسر شیوا پرداخت تا بتواند پرونده را تکمیل کند و به دادسرا بفرستد.
همسرتان چرا خودکشی کرد؟
نمیدانم. باورش برای خودم هم سخت است. او زنی پرانرژی و سرزندهای بود و انگیزهای برای خودکشی نداشت. بهتازگی پولی به او به ارث رسیده بود که برای سرمایهگذاری با آن کلی برنامه داشت. صبح وقتی به محل کارم میرفتم، مثل همیشه پرانرژی بود و میگفت با دوستش قرار خرید دارد.
چه ساعتی از خانه خارج شدید؟
۷صبح.
در این مدت کجا بودید؟
من مدیر یک شرکت هستم و نگهبان و منشی من میتوانند شهادت بدهند چه ساعتی وارد و چه ساعتی خارج شدم. شما فکر میکنید من قاتل همسرم هستم؟
شاید، بعد از مرگ همسرتان ارثیه بزرگ به شما میرسید.
بهتر است اول افراد را بشناسید، بعد درباره آنها قضاوت کنید.
همسرتان سیگار میکشید؟
برعکس از دود متنفر بود.
لادن در حالی که سرمی به دستش وصل بود در گوشه حیاط نشسته بود. سرگرد به او نزدیک شد و بعد از معرفی خودش خواست آنچه اتفاق افتاده را توضیح دهد.
من امروز با شیوا قرار داشتم تا به خرید برویم. ما از بچگی با هم دوست بودیم و به نوعی محرم راز همدیگر بودیم. در خانه باز بود و چند بار صدایش کردم اما جوابی نداد. وارد خانه شدم و با دیدن جسد او که خودکشی کرده بود، وحشت کردم و همسایهها از سر و صدای من متوجه ماجرا شده و پلیس را خبر کردند.
شما سیگار میکشید؟
بله. چطور؟
سیگار داخل سینک برای شماست؟
بله. وقتی جسد را دیدم وحشت کرده بودم. سیگاری کشیدم تا کمی آرام شوم اما نتوانستم. بیرون آمدم و همسایهها را خبر کردم و بعد بیهوش شدم.
کارآگاه یک بار دیگر آنچه در خانه دیده بود را با صحبتهای لادن و شوهر شیوا بررسی کرد و با بازپرس تماس گرفت. بعد از قطع کردن تلفن، سراغ لادن رفت و او را بازداشت کرد.
انگیزه قتل چه بود؟
لادن صبح روز بعد روبهروی سرگرد نشست. دستبندی دستانش را به هم گره زده بود. کارآگاه دستبند را باز کرد و برگه بازجویی و خودکاری را روبهروی او قرار داد. «معتاد بودم و این موضوع را از همه مخفی کرده بودم. در این سالها شیوا خیلی به من کمک میکرد و هر وقت پول میخواستم، نه نمیگفت. یک هفته قبل از جنایت متوجه اعتیادم شد و تهدید کرد اگر ترک نکنم موضوع را به همه میگوید. نمیتوانستم ترک کنم. از طرفی پولی که به من داده بود قابل پرداخت نبود. تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که او را بکشم تا موضوع برای همیشه سر به مهر باقی بماند. بعد از این جنایت عذاب وجدان گرفته بودم اما دیر شده بود. کاش به جای کشتن او فرار میکردم. اینطوری دوستم زنده میماند.»
پاسخ معمای پلیسی جسدی در چمدان
نکتهای که شک کارآگاه را در پی داشت، نوع خودکشی زن بود. اگر فردی قصد داشته باشد با سلاح خودکشی کند، گلوله را به سر و صورت شلیک میکند. شلیک به شکم نشان از قتل زن جوان و حرکت او به سمت در حکایت از آن داشت که او قصد داشته خود را نجات دهد، اما بعد از چند قدم دیگر نتوانسته قدم بردارد و جان باخته است.
در مسابقه معمای پلیسی هفته گذشته ۱۳۹۴ نفر شرکت کردند که از این تعداد ۸۴۵ نفر پاسخ صحیح دادهاند. از میان افرادی که پاسخ صحیح داده بودند، رضا میرزایی از سبزوار و اشکان قانعی از تهران به قید قرعه برنده شدند.
نه. همسرش که میگوید زن شادابی بوده و بهتازگی ارثیهای میلیاردی به او رسیده و برای اینکه با آن سرمایهگذاری کند، کلی برنامه داشته.
با شوهرش اختلاف داشت؟
نه. رابطهشان خوب بود.
افسر کلانتری سپس به زن جوانی که امدادگران در گوشه حیاط به دستش سرمی وصل کرده و در حال رسیدگی به وضعیت او بودند، اشاره کرد و ادامه داد: این خانم لادن، دوست زن صاحبخانه است. او اولین بار جسد را پیدا کرده و همسایهها را خبر کرده بود.
کارآگاه قبل از تحقیق از همسر و دوست شیوا تصمیم گرفت گشتی در خانه بزند، شاید سرنخی از ماجرا پیدا کند. جسد زن جوان در وسط پذیرایی افتاده بود و اسلحه کلتی در دستش بود. رد خون روی پیشانیاش نشان میداد، گلوله به آنجا اصابت کرده است.
وسایل خانه منظم بود و آثاری از بههم ریختگی در آن دیده نمیشد. شوهر شیوا در گوشه سالن بیتابی میکرد و پزشک در حال معاینه جسد بود. در سینک ظرفشویی در آشپزخانه فیلتر سیگاری بود که تا نصفه کشیده شده بود. روی آن رژ قرمز رنگی وجود داشت.
کارآگاه، سراغ پزشک رفت. او در حال جمع کردن وسایلش بود که گفت: گلوله از فاصله نزدیک به پیشانی این زن شلیک شده و مرگ او را رقم زده است. مدت زیادی از مرگش نگذشته است. فردا گزارش کامل کالبدشکافی جسد را برایت میفرستم.
سرگرد سپس به تحقیق از همسر شیوا پرداخت تا بتواند پرونده را تکمیل کند و به دادسرا بفرستد.
همسرتان چرا خودکشی کرد؟
نمیدانم. باورش برای خودم هم سخت است. او زنی پرانرژی و سرزندهای بود و انگیزهای برای خودکشی نداشت. بهتازگی پولی به او به ارث رسیده بود که برای سرمایهگذاری با آن کلی برنامه داشت. صبح وقتی به محل کارم میرفتم، مثل همیشه پرانرژی بود و میگفت با دوستش قرار خرید دارد.
چه ساعتی از خانه خارج شدید؟
۷صبح.
در این مدت کجا بودید؟
من مدیر یک شرکت هستم و نگهبان و منشی من میتوانند شهادت بدهند چه ساعتی وارد و چه ساعتی خارج شدم. شما فکر میکنید من قاتل همسرم هستم؟
شاید، بعد از مرگ همسرتان ارثیه بزرگ به شما میرسید.
بهتر است اول افراد را بشناسید، بعد درباره آنها قضاوت کنید.
همسرتان سیگار میکشید؟
برعکس از دود متنفر بود.
لادن در حالی که سرمی به دستش وصل بود در گوشه حیاط نشسته بود. سرگرد به او نزدیک شد و بعد از معرفی خودش خواست آنچه اتفاق افتاده را توضیح دهد.
من امروز با شیوا قرار داشتم تا به خرید برویم. ما از بچگی با هم دوست بودیم و به نوعی محرم راز همدیگر بودیم. در خانه باز بود و چند بار صدایش کردم اما جوابی نداد. وارد خانه شدم و با دیدن جسد او که خودکشی کرده بود، وحشت کردم و همسایهها از سر و صدای من متوجه ماجرا شده و پلیس را خبر کردند.
شما سیگار میکشید؟
بله. چطور؟
سیگار داخل سینک برای شماست؟
بله. وقتی جسد را دیدم وحشت کرده بودم. سیگاری کشیدم تا کمی آرام شوم اما نتوانستم. بیرون آمدم و همسایهها را خبر کردم و بعد بیهوش شدم.
کارآگاه یک بار دیگر آنچه در خانه دیده بود را با صحبتهای لادن و شوهر شیوا بررسی کرد و با بازپرس تماس گرفت. بعد از قطع کردن تلفن، سراغ لادن رفت و او را بازداشت کرد.
انگیزه قتل چه بود؟
لادن صبح روز بعد روبهروی سرگرد نشست. دستبندی دستانش را به هم گره زده بود. کارآگاه دستبند را باز کرد و برگه بازجویی و خودکاری را روبهروی او قرار داد. «معتاد بودم و این موضوع را از همه مخفی کرده بودم. در این سالها شیوا خیلی به من کمک میکرد و هر وقت پول میخواستم، نه نمیگفت. یک هفته قبل از جنایت متوجه اعتیادم شد و تهدید کرد اگر ترک نکنم موضوع را به همه میگوید. نمیتوانستم ترک کنم. از طرفی پولی که به من داده بود قابل پرداخت نبود. تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که او را بکشم تا موضوع برای همیشه سر به مهر باقی بماند. بعد از این جنایت عذاب وجدان گرفته بودم اما دیر شده بود. کاش به جای کشتن او فرار میکردم. اینطوری دوستم زنده میماند.»
پاسخ معمای پلیسی جسدی در چمدان
نکتهای که شک کارآگاه را در پی داشت، نوع خودکشی زن بود. اگر فردی قصد داشته باشد با سلاح خودکشی کند، گلوله را به سر و صورت شلیک میکند. شلیک به شکم نشان از قتل زن جوان و حرکت او به سمت در حکایت از آن داشت که او قصد داشته خود را نجات دهد، اما بعد از چند قدم دیگر نتوانسته قدم بردارد و جان باخته است.
در مسابقه معمای پلیسی هفته گذشته ۱۳۹۴ نفر شرکت کردند که از این تعداد ۸۴۵ نفر پاسخ صحیح دادهاند. از میان افرادی که پاسخ صحیح داده بودند، رضا میرزایی از سبزوار و اشکان قانعی از تهران به قید قرعه برنده شدند.