در این بخش اخبار حوادث قدیمی با همان روایت دوباره مرور میشود که این هفته خبر قتل زنی به دست رقیبش که در سال 1346 در روزنامه کیهان چاپ شده بود را بازخوانی کردهایم.
انتقام یک زن
زن جوانی را کشتند، جسدش را در یک کیسه مخفی کردند و آن را در یک قهوهخانه مخروبه انداختند.
به پاسگاه ژاندارمری بهار اطلاع داده شد که جسد زنی در قهوهخانه مخروبه آب باریک، کنار دیوار افتاده است. ستوان اکبری، رئیس پاسگاه جریان این حادثه را به دادسرا اطلاع داد. ماموران وقتی به محل حادثه رفتند، مشاهده کردند زن جوانی را کشتهاند که یک دستمال زردرنگ ابریشمی نیز محکم به دور گردن مقتول پیچیده شده بود. جواز دفن صادر شد و جریان تحت رسیدگی قرار گرفت.
روز بعد، مردی به اسم علی به کلانتری 2 همدان مراجعه کرد و گفت: 36 ساعت است که همسرم ناپدید شده و اثری از او بهدست نیامده است. علی، عکس همسرش را به افسرنگهبان نشان داد. این عکس با عکسی که از صورت جسد زن برداشته شده بود، تطبیق داده شد و معلوم گردید صاحب جسد همان رقیه، همسر گمشده علی است.
ماموران کلانتری بعد از اینکه خانه مقتول را بازرسی کردند، متوجه پیدا شدن یک رشته نخ شدند که با نخ کیسهای که در جسد بود، مطابقت داشت. با پیدا شدن این نخ، ماموران به ساکنان خانه مظنون شدند. بعد از بازجویی از کلفت خانه، مشخص شد علی دو ماه قبل زنش را طلاق داده و با رقیه ازدواج کرده است. بههمین دلیل همسر اول علی، یعنی پروین در مظان اتهام قرار گرفت و به کلانتری احضار شد.
کبری، کلفت خانه، بالاخره لب به سخن گشود و گفت: «من با خانم قبلی خانه یعنی پروینخانم تبانی کردم تا بتوانیم رقیه را سر به نیست کنیم. پریروز پروینخانم مخفیانه وارد طویله شد و خود را در کاهدان انتهای طویله مخفی کرد. بعد من به رقیهخانم گفتم یک مار در طویله است. بیا با هم آن را بکشیم. رقیه همین که وارد طویله شد، پروین از مخفیگاهش بیرون آمد و دستمال ابریشمی زردرنگی را که تهیه کرده بود، به گردن رقیه بست و یک سرش را من گرفتم و سر دیگرش را او گرفت و آنقدر کشیدیم تا خفه شد. آنگاه جسد رقیه را در کیسهای پیچیده و با کمک یکی از همسایگان به نام فاطمه، آن را به کنار جاده بردیم تا هادی از راه برسد. هادی مردی بود که از قبل با او هماهنگ کرده بودیم تا ما را به جایی ببرد تا بتوانیم جسد را پنهان کنیم. »
بعد از اعترافات کبری، پروین که تازه به کلانتری رسیده بود، به قتل اعتراف کرد و گفت: «من، رقیه را کشتم و قاتل او هستم. چون میخواستم از این زن انتقام بگیرم.»
روز بعد، مردی به اسم علی به کلانتری 2 همدان مراجعه کرد و گفت: 36 ساعت است که همسرم ناپدید شده و اثری از او بهدست نیامده است. علی، عکس همسرش را به افسرنگهبان نشان داد. این عکس با عکسی که از صورت جسد زن برداشته شده بود، تطبیق داده شد و معلوم گردید صاحب جسد همان رقیه، همسر گمشده علی است.
ماموران کلانتری بعد از اینکه خانه مقتول را بازرسی کردند، متوجه پیدا شدن یک رشته نخ شدند که با نخ کیسهای که در جسد بود، مطابقت داشت. با پیدا شدن این نخ، ماموران به ساکنان خانه مظنون شدند. بعد از بازجویی از کلفت خانه، مشخص شد علی دو ماه قبل زنش را طلاق داده و با رقیه ازدواج کرده است. بههمین دلیل همسر اول علی، یعنی پروین در مظان اتهام قرار گرفت و به کلانتری احضار شد.
کبری، کلفت خانه، بالاخره لب به سخن گشود و گفت: «من با خانم قبلی خانه یعنی پروینخانم تبانی کردم تا بتوانیم رقیه را سر به نیست کنیم. پریروز پروینخانم مخفیانه وارد طویله شد و خود را در کاهدان انتهای طویله مخفی کرد. بعد من به رقیهخانم گفتم یک مار در طویله است. بیا با هم آن را بکشیم. رقیه همین که وارد طویله شد، پروین از مخفیگاهش بیرون آمد و دستمال ابریشمی زردرنگی را که تهیه کرده بود، به گردن رقیه بست و یک سرش را من گرفتم و سر دیگرش را او گرفت و آنقدر کشیدیم تا خفه شد. آنگاه جسد رقیه را در کیسهای پیچیده و با کمک یکی از همسایگان به نام فاطمه، آن را به کنار جاده بردیم تا هادی از راه برسد. هادی مردی بود که از قبل با او هماهنگ کرده بودیم تا ما را به جایی ببرد تا بتوانیم جسد را پنهان کنیم. »
بعد از اعترافات کبری، پروین که تازه به کلانتری رسیده بود، به قتل اعتراف کرد و گفت: «من، رقیه را کشتم و قاتل او هستم. چون میخواستم از این زن انتقام بگیرم.»