ترسیم روزگار و زندگی طلبههای جوان
کتاب عمامهداران دربرگیرنده عکسهای بهزاد جائز از حوزه علمیه قائم چیذر است که در سال۱۳۹۵ موسسه فرهنگی ــ پژوهشی چاپ و نشر نظر اقدام به انتشار آن نمود.
در انتهای متنی که به قلم بهزاد جائز پیرامون کتاب درج شده، چنین آمده است: «عمامهداران کتابی است در ترسیم روزگار و زندگی طلبههای جوان که پس از طی مسیری نسبتا طولانی و جدی، موفق به دریافت عمامه میشوند. مرحلهای که جایگاه اجتماعی آنها تغییر و نگاهها به آنان معنا و تعریف جدیدی پیدا میکند. بسیاری همچنان طلبه میمانند و فضای درس را ادامه میدهند و بسیاری راههای دیگری را در فضای اجتماعی تجربه میکنند.»
همچنین عکاس در بخش دیگری از این مطلب انگیزه خود را از انتخاب این موضوع و چگونگی انجام آن چنین بیان میکند: «در دبستانی، نزدیک به حوزه علمیه قائم چیذر، درس خواندم؛ آنقدر نزدیک که هر روز از جلوی در آن رد میشدم. بعدها مدرسه ما را خراب کردند ولی از کلاس ما چند نفر وارد حوزه شدند، عدهای که من بهکلی از آنها بیخبر بودم تا اینکه ترم آخر دانشگاه شد و آنها را کنار در حوزه با عبا و عمامه دیدم ! از دیدنشان بعد از این همه سال خوشحال بودم اما بعد از چند دقیقه گپزدن احساس کردم تقریبا هیچ حرفی ندارم که با آنها بزنم. از خودم پرسیدم چه شد که دوستانم به حوزه رفتند و چه شد بین ما که در مدرسه گلکوچک بازی میکردیم این همه فاصله افتاده است؟ از همان دیدار نخست انگیزه عکاسی از طلاب در ذهنم پیدا شد ولی شک و نگرانیهای زیادی بابت انتخاب این موضوع داشتم، ابتدا هیچ تصویری نسبت به حوزه و روش عکاسی از آن نداشتم؛ شبیه مسافری بودم در یک شهر غریب. در آنجا با جامعه کوچک و بستهای روبهرو شدم که تقریبا از همه جای ایران در آن بودند. آنها ادبیاتی مخصوص به خود داشتند که برای من کلا ناشناخته بود. علاوهبر سختی درک زبان آنها، مشکل همکلامی و شروع کار عکاسی نیز بود. کمکم داشتم پشیمان میشدم که یاد حرف بهمن جلالی افتادم که میگفت: بهجای اینکه بگی الان هیچ چیزی به فکرم نمیرسه که کار کنم، شروع کن به راهرفتن، اطرافت رو خوب تماشا کن و سعی کن خودت رو در جریان زندگی آدمهای اطرافت قرار بدی اون موقعست که میبینی موضوعی پیدا کردهای و میفهمی کجای این داستان هستی.
برای همین تصمیم گرفتم عکاسی را از حجرههایشان شروع کنم و در تمام این سالها همین کار را کردم، بعد به کلاسهای درس رسیدم و غذاخوری و کتابخانه و... . از سال ۱۳۸۰ چیدمان عکسها را براساس این عادت کاری انتخاب کردم و... .» این کتاب در قطع خشتی توسط چاپ و نشر نظر به چاپ رسیده است.
همچنین عکاس در بخش دیگری از این مطلب انگیزه خود را از انتخاب این موضوع و چگونگی انجام آن چنین بیان میکند: «در دبستانی، نزدیک به حوزه علمیه قائم چیذر، درس خواندم؛ آنقدر نزدیک که هر روز از جلوی در آن رد میشدم. بعدها مدرسه ما را خراب کردند ولی از کلاس ما چند نفر وارد حوزه شدند، عدهای که من بهکلی از آنها بیخبر بودم تا اینکه ترم آخر دانشگاه شد و آنها را کنار در حوزه با عبا و عمامه دیدم ! از دیدنشان بعد از این همه سال خوشحال بودم اما بعد از چند دقیقه گپزدن احساس کردم تقریبا هیچ حرفی ندارم که با آنها بزنم. از خودم پرسیدم چه شد که دوستانم به حوزه رفتند و چه شد بین ما که در مدرسه گلکوچک بازی میکردیم این همه فاصله افتاده است؟ از همان دیدار نخست انگیزه عکاسی از طلاب در ذهنم پیدا شد ولی شک و نگرانیهای زیادی بابت انتخاب این موضوع داشتم، ابتدا هیچ تصویری نسبت به حوزه و روش عکاسی از آن نداشتم؛ شبیه مسافری بودم در یک شهر غریب. در آنجا با جامعه کوچک و بستهای روبهرو شدم که تقریبا از همه جای ایران در آن بودند. آنها ادبیاتی مخصوص به خود داشتند که برای من کلا ناشناخته بود. علاوهبر سختی درک زبان آنها، مشکل همکلامی و شروع کار عکاسی نیز بود. کمکم داشتم پشیمان میشدم که یاد حرف بهمن جلالی افتادم که میگفت: بهجای اینکه بگی الان هیچ چیزی به فکرم نمیرسه که کار کنم، شروع کن به راهرفتن، اطرافت رو خوب تماشا کن و سعی کن خودت رو در جریان زندگی آدمهای اطرافت قرار بدی اون موقعست که میبینی موضوعی پیدا کردهای و میفهمی کجای این داستان هستی.
برای همین تصمیم گرفتم عکاسی را از حجرههایشان شروع کنم و در تمام این سالها همین کار را کردم، بعد به کلاسهای درس رسیدم و غذاخوری و کتابخانه و... . از سال ۱۳۸۰ چیدمان عکسها را براساس این عادت کاری انتخاب کردم و... .» این کتاب در قطع خشتی توسط چاپ و نشر نظر به چاپ رسیده است.