نسخه Pdf

جنگجوی آرزوها

درباره دختری که برای رسیدن به آرزوهایش می‌جنگد

جنگجوی آرزوها

شاید این روزها آن قدر از این جملات بجنگ تا موفق شوی، از آرزوهایت دست نکش، فلان بنز و بهمان مدل ماشین در آینده توست و از این دست حرف‌ها شنیده‌باشید که دیگر تیتر مصاحبه ما با قهرمان آسیا به چشم‌تان نیاید! اما ما اینجاییم تا بگوییم اگر حرف‌ها در حد حرف باقی بماند بد است؛ باید عمل هم چاشنی آن کلمات شود تا به سرمنزل خوبی برسند. مثل زهرا علیزاده که این روزها محقق شدن‌ آرزوهایش را می‌بیند و اهدافش را زندگی می‌کند. اهدافی که تقریبا از سه سالگی برایش تلاش کرده و حالا در 18سالگی‌اش، ثمر دادنش را به تماشا نشسته‌است. در این صفحه از دختری می‌خوانیم که به هیچ یک از آرزوهایش جواب رد نداده‌است.

شیرین مثل عسل
عضو تیم ملی کاراته ایران است و می‌گوید از سه سالگی وارد رشته ژیمناستیک شده‌است و بعد هم پی ورزش کاراته را گرفته و از همان روزها هم در مسابقات خوش درخشیده‌است. در 9سالگی با هزینه شخصی به مالزی می‌رود و کم کم مدال طلا گرفتن‌هایش از همان‌جا شروع می‌شود و مقام‌ پشت مقام‌ می‌آید. خارجی و داخلی، فرقی نمی‌کند؛ به کارنامه کارهایش که نگاه می‌کنیم، کمتر بزنگاه‌هایی پیش می‌آید که زهرا، مدال طلا را به چنگ نیاورده‌باشد. دو سال پی در پی در تیم ملی نوجوانان ایران هم بوده که متاسفانه به دلیل کمبود بودجه به مسابقات آسیایی اعزام نشده‌است. بعد هم که سر و کله کرونا پیدا می‌شود و زهرا وارد تیم امید می‌شود و در اولین سال حضورش، رنکینگ یک کشور را به دست می‌آورد و در انتخابی نفر اول می‌شود و پایش به ازبکستان می‌رسد و نایب قهرمانی آسیا را به دست می‌آورد و به اینجایی می‌رسد که با او صحبت می‌کنیم.

دوردست‌ها 
انگار سختی با مشت‌ها و انگشت‌های دستش عجین شده؛ چون رسیدن به هدف را جز با تلاش و سختی قبول ندارد و همه‌ توصیه‌اش به ما هم همین است. او شرایط سخت را مانع رسیدن به آرزوهایش نمی‌داند و قبول دارد قهرمان‌ها آدم‌های سخت تلاشگری هستند و خودش را هم جزو همین دسته از آدم‌ها می‌داند که طعم شکست را خیلی وقت‌ها چشیده و ناعدالتی‌ها را از پیش چشم گذرانده‌است اما باز هم پای آرزوهایش مانده و جهان را پیش چشمش تیره و تار نکرده‌است. چندباره تلاش کرده و به جایگاه فعلی‌اش رسیده‌است و این روزها به قهرمانی جهان شدنش فکر می‌کند. یکی از خواسته‌های دلش این است که ورزش کاراته دوباره به المپیک برگردد تا بتواند پرچم کشورش را روی سکوی آن به اهتزاز دربیاورد.

در مسیر
کسی که هدفی دارد، زمین و زمان هم نمی‌تواند مانع او به رسیدن اهدافش شود؛ زهرا هم از همین دسته بوده و شواهد زیادی برای این ادعایش دارد. یکی از مواردی که زهرای علیزاده را آزار داده، مسأله‌ درس خواندنش بوده‌است؛ او با توجه به سفرهای متعدد و تمرینات زیادش، کمتر فرصتی برای درس خواندن داشته و آن مقدار که باید و شاید، سر درس و مشق نبوده و انتظار مراعات بیشتری از طرف مدرسه‌اش داشته تا با خیالی راحت‌تر برای کشورش و سربلندی‌اش تلاش کند. از گلایه‌ ورزشکارها گرفته تا کمبود امکانات در باشگاه‌ها، دغدغه‌هایی است که زهرا علیزاده به آن اشاره می‌کند و امیدوار است همه آنها برطرف شود تا با آسودگی بیشتری به تلاش برای آینده ادامه بدهند. 

اندراحوالات نوجوانی
زهرا می‌گوید که سنین نوجوانی، از آن دوره‌هایی ا‌ست که آدم کمتر احساس مسئولیت می‌کند و به تدریج که بزرگ‌تر می‌شود، مسئولیتش بیشتر می‌شود و هدفش را جدی‌تر دنبال می‌کند. هدفمند بودن را مربوط به دوران جوانی می‌داند و این طور که از حرف‌های او می‌فهمم؛ مثل این‌که قرار است تصمیم‌های مهم‌تر زندگی‌اش را به سال‌های بعدتر موکول کند. او می‌گوید مادرش از سه سالگی از فواید ورزش برای او می‌گفته و رویای قهرمانی را در دل او زنده نگه می‌داشته و همیشه گوشش از حرف‌های پر از حس خوب مادرش پر بوده و هست. لازمه‌ رسیدن به هدفش هم حرفه‌ای بودن و تلاش همه‌جانبه بوده که با یک نگاه کلی، می‌فهمیم زهرا خوب از پس اینها برآمده‌است. 

جان‌سخت
از تاول پاهایش می‌گوید و از شب‌هایی که نتوانسته به راحتی صبح کند و از شدت درد، خواب به چشم‌هایش نیامده‌است. از رژیم‌های غذایی سفت و سختش می‌گوید و پرهیزاتی که باید انجام بدهد و از کوتاه کردن موهایش به خاطر کم شدن 200 گرم در روز وزن‌کشی می‌گوید. حتی به خاطر قهرمانی‌هایش امتحان‌های نهایی مدرسه‌اش را از دست می‌دهد و به قولی، آن درس‌ها را می‎‌افتد. مسابقات او در سال کنکورش برگزار شده و چون فرصتی برای درس خواندن نداشته، کنکور را از دست داده‌است. او مادرش را همه جوره پشت و پناه خودش می‌داند و می‌گوید در همه‌ این لحظه‌ها همراهش بوده‌است. زهرا یک برادر شش‌ساله هم دارد که او هم سختی‌هایش را به چشم دیده‌است. 

حرف آخر
او مادرش را اصلی‌ترین حامی خود می‌داند و در روزهایی که سوگوار درگذشت پدرش بوده؛ مادرش را بیشتر از پیش پشتیبان خود می‌بیند. او زندگی‌اش را شبیه فیلمی می‌داند که مادرش آن را کارگردانی کرده و می‌گوید قهرمانی‌اش را هم مدیون اوست. او دست روی زانوهایش می‌گذارد و دوباره بلند می‌شود و قوی‌تر از قبل به عرصه‌ مسابقات برمی‌گردد و در همان سال هم نفر اول کشور می‌شود. او به خودش قول داده تا جایی که می‌تواند زحمات مادرش را جبران کند؛ هرچند به گفته خودش این حجم از زحمات مادرش، اصلا قابل جبران نیست؛ اما تمام تلاشش را خواهد کرد تا گرد ناامیدی را روی چهره‌ خانواده‌اش نبیند. زهرا از همه‌ کسانی که تا اینجای مسیر او را همراهی کرده‌اند تشکر می‌کند و ما هم از متشکریم که پرچم کشورمان را هر روز بیشتر از دیروز بالا می‌برد. خدا پشت و پناهش باشد.

عطیه ضرابی
ضمیمه کلیک
تیتر خبرها