نسخه Pdf

مراقب باشید  «تمدن» نخورید

پشت پرده رمان «دنیای قشنگ نو» چه خبر است؟

مراقب باشید «تمدن» نخورید

حسام آبنوس

 «دنیای قشنگ نو» یا با توجه به ترجمه‌ای كه شهید سیدمرتضی آوینی برای این كتاب به كار می‌برد «دنیای متهور نو» عنوان رمانی است از نویسنده انگلیسی آلدوس هاكسلی كه سال ۱۹۳۲ منتشر شده و تصویرگر جهان در سال‌های ۲۴۰۰ میلادی است، سال‌هایی كه نویسنده از آن با عنوان «بعد از فورد» یاد می‌كند. فورد در اینجا منظور «هنری فورد» كارآفرین و مخترع آمریكایی است كه مالك كارخانه خودروسازی فورد بوده است. او مخترع خط تولید صنعتی است كه نخستین بار با هدف تولید خودروی ارزان‌قیمت خط تولید را به كار گرفت. او نه‌تنها انقلابی در صنعت اروپا و آمریكا ایجاد كرد، بلكه چنان تأثیری بر اقتصاد و جوامع قرن بیستم ایجاد كرد كه آن را فوردیسم نامیدند. به همین خاطر هاكسلی تاریخ دنیایی كه متصور شده را «بعد از فورد» در نظر گرفته و با طنز جالبی عبارت «یا فورد» را در زبان شخصیت‌های داستانش قرار داده تا اشاره كند چه كسی خدای این دنیای جدید است!
به بهانه سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی مروری بر این رمان كه آوینی مقاله مفصلی با عنوان «بشر در انتظار فردایی دیگر» نوشته (منتشر شده در كتاب فردایی دیگر. نشر واحه) و ارجاعات بسیاری به این كتاب داده، داشته‌ایم. رمانی كه همان‌طور كه اشاره شد تصویرگر انسان در روزگار «عصر جدید» است. روزگاری كه خدا در آن «همیشه غایب» است و طوری ترویج می‌شود كه این «خدای صدها سال پیش» است و با «تمدن» مخالف است تمدنی كه مساوی است با «ماشینیزم، طب علمی و خوشبختی همگانی» و نسبتی با انسان ندارد.
در صفحات ابتدایی تصویر دنیای جدید را خواننده به تماشا می‌نشیند و همه‌چیز بر وفق مراد گردانندگان این عالم جدید است تا آنجا كه یك عنصر نامطلوب كه «وحشی» خوانده می‌شود وارد دنیا متمدن و صنعتی می‌شود. از آنجاست كه چالش‌های گردانندگان و بازرسان آغاز می‌شود. در این دنیا اصالت با مصرف بیشتر است و هرچیزی كه بخواهد مصرف را كاهش دهد نامطلوب تلقی می‌شود؛ «آنها با آنچه روان‌شناسان معمولا نفرت «غریزی» از كتاب و گل می‌گویند، بار می‌آیند... بچه‌ها در تمام عمر از شر كتابخوانی و گیاه‌شناسی در امان می‌مانند... نباید اجازه داد افراد طبقه پایین وقت جامعه را با كتاب تلف كنند و این‌كه همیشه این خطر وجود دارد كه مطالعه‌كردن بعضی از انعكاس‌هایشان را به‌نحو نامطلوبی نامشروط كند... اگر بچه‌ها را وادار می‌كنیم كه با دیدن گل سرخ جیغ بكشند، به‌دلایل سیاست كاملا اقتصادی است. در گذشته نه‌چندان دور گاماها، دلتاها و حتی اپسیلون‌ها طوری شرطی می‌شدند كه گل‌ها را دوست بدارند؛ گل‌ها را به‌طور اخص و طبیعت وحشی را به طور اعم. هدف این بود كه ترغیب بشوند در هر فرصت مناسب به اطراف و اكناف مملكت بروند و به این ترتیب وادار بشوند وسایل حمل و نقل را مصرف كنند. پامچال‌ها و مناظر یك عیب عمده دارند: این‌كه بیهوده‌اند. عشق به طبیعت كه نمی‌تواند هیچ كارخانه‌ای را بگرداند. باری، غرض این بود كه عشق به طبیعت در میان طبقات پایین منسوخ شود؛ عشق به طبیعت منسوخ شود، اما نه تمایل به مصرف وسایل حمل و نقل. چون بالاخره باید مرتبا به گوشه و كنار میهن می‌رفتند، ولو این‌كه از آن نفرت داشته باشند. مشكل، یافتن دلیلی برای به مصرف رساندن وسایل حمل و نقل بود كه از نظر اقتصادی موجه‌تر از صرف علاقه به پامچال و منظره باشد.» می‌بینیم هرچیزی كه «مصرف بیشتر» و به دنبال آن «اقتصاد» را به خطر بیندازد «بیهوده» خوانده می‌شود و باید جلوی آن گرفته شود و هرچیزی ولو بیهوده و نفرت‌انگیز اگر به مصرف دامن بزند «موجه» جلوه داده می‌شود. «هیچ‌وقت تعمیر لباس كار درستی شمرده نمی‌شد. وقتی سوراخ شدند بندازشون دور و نوی آن را بخر. تعمیر كردن یك كار ضد اجتماعی است.» مشاهده می‌كنید كه مصرف فقط اصالت دارد و تعمیر و نگهداری رفتاری ضداجتماعی معرفی شده است و چقدر این نمایه مصرف‌گرا برای ما آشنا و ملموس است.
در دنیای متمدن صنعتی هرچیزی زمانی ارزش دارد كه كاركرد داشته باشد. در این دنیا مناسبات بر همین اساس چیده شده و افراد یا همان بردگان این جامعه - كه نمی‌توان برای آنها لفظ «انسان» به كار برد -تنها زمانی ارزشمند محسوب می‌شوند كه كاركرد درست و مدنظر اربابان را داشته و برده خوبی باشند. «دلیلی ندارد حكومت‌های نوتوتالیتر شبیه گذشته باشند. حكومت چماق و جوخه اعدام، حكومت گرسنگی مصنوعی و حبس دسته‌جمعی و اخراج دسته‌جمعی، گذشته از این‌كه غیرانسانی است به هزار دلیل كارآمد نیست و در دوران فناوری پیشرفته، كارآمد نبودن ذنب لایغفر است. حكومت توتالیتر به راستی كارآمد حكومتی است كه در آن هیات قدرقدرت رؤسای سیاسی و فوج مدیران اجرایی ایشان اختیاردار جماعت بردگانی باشند كه جبر و زور بر آنها ضرورتی ندارد، چرا كه عاشق بردگی خویش‌اند. وظیفه واداشتن آنها به‌دوست‌داشتن بردگی وظیفه‌ای است كه در حكومت‌های توتالیتر كنونی به وزارتخانه‌های تبلیغ و سردبیران روزنامه‌ها و معلمان مدارس سپرده‌اند.» در عصری كه بشر پیشرفت‌های بسیاری كرده، اما بی‌انصافی است كه گروهی از این مواهب تكنولوژیك بهره‌مند باشند و باید همواره كار كنند تا غذای جوامع فراهم شود. «بی‌انصافی محض است كه كارگرها را با استراحت بیش از حد مریض كنیم. در مورد كشاورزی هم همین‌طور است. ما اگر دلمان بخواهد می‌توانیم هر ذره غذا را به‌طور مصنوعی بسازیم. ولی این كار را نمی‌كنیم. ترجیح می‌دهیم كه یك سوم جمعیت را روی زمین مشغول نگه داریم. به‌خاطر خودشان؛ چون تامین كردن غذا از زمین بیشتر از كارخانه طول می‌كشد. از این گذشته باید به ثبات فكر كنیم. ما دلمان نمی‌خواهد چیزی را تغییر بدهیم. هر تغییر تهدیدی است نسبت به ثبات.» تنها موضوع ارزشمند در این دنیا ثبات است، بسیاری گفته‌اند كه قرن 21 قرن پایان انقلاب‌هاست و ما در این كتاب از زبان یكی از بازرسان عالی‌رتبه می‌خوانیم كه «هر تغییر تهدیدی است نسبت به ثبات.»
تعلق نسبت به موضوعاتی كه در انسان ذاتی است در دنیای نو از بین رفته و نه‌تنها اثری از آن نیست، بلكه امری شرم‌آور و مهوع نشان داده شده است. عشق به مادر، همسر، علاقه به فرزند و میهن از جمله گناهان نابخشودنی در جهان جدید است. «ما توده‌ها را طوری شرطی می‌كنیم كه از میهن متنفر باشند، ولی همزمان طوری شرطی‌شان می‌كنیم كه به تمام مسابقات قهرمانی میهنی عشق بورزند. در عین حال به‌صرافت این موضوع هستیم كه تمام مسابقات میهنی استفاده از وسایل ساخته و پرداخته را ایجاب می‌كند. پس به‌موازات مصرف وسایل حمل و نقل، كالاهای صنعتی را هم به مصرف می‌رسانند.» وقتی «وحشی» در سوگ مادرش ناله می‌كند همه تعجب می‌كنند و زبان به شماتت او می‌گشایند؛ زیرا انسان در این دنیا ارزش ندارد، «انگار فرد ارزش این همه ‌های و هو را دارد! انگار مرگ چیز وحشتناكی است!»
بردگان دنیای جدید، متمدن و صنعتی‌شده در اوج تنهایی هستند، ولی احساس تنهایی نمی‌كنند. ماده مخدری به نام «سوما» به صورت روزانه و به‌وفور در دسترس است تا افراد فراموش كنند و خوش باشند. در جایی وقتی به وحشی توصیه می‌شود «سوما» مصرف كند، پاسخ می‌دهد: «ترجیح می‌دهم خودم باشم، خودم باشم و دمغ باشم بهتره تا این‌كه كسی دیگه باشم و خوش باشم.» حتی از این نیز فراتر می‌رود و سوما را «مسیحیت بدون اشك و آه» معرفی می‌كند و در دنیای متمدن صنعتی دین را مساوی با افیون می‌نامد. «ولی مردم، امروزه اصلا تنها نیستند. ما آنها را وادار می‌كنیم كه از تنهایی بیزار باشند و زندگی‌شان را طوری ترتیب می‌دهیم كه تقریبا محال است گرفتار تنهایی شوند.»
انسان در دنیای متمدن با مفهومی به نام خلوت روبه‌رو نیست و این تصویر را ما امروز در حضور شبكه‌های اجتماعی به وضوح تجربه می‌كنیم كه با اشتراك گذاشتن تمام اوقات خود خلوتی برای خویش باقی نگذاشته‌ایم. «شخصیت وحشی در شهر متمدن لندن، از این جهت ناراحت بود كه هرگز نمی‌توانست از فعالیت‌های اجتماعی مفری برای خود پیدا كند، هیچ‌وقت قادر نبود بدون دغدغه با خود خلوت كند.»
زمانی كه این تمدن می‌تواند محقق شود در این كتاب این‌طور توصیف شده: «تمدن صنعتی موقعی امكان دارد كه ترك‌نفسی در كار نباشد. پیروی از امیال نفسانی در حدی كه حفظ‌الصحه و اقتصاد اقتضا می‌كند، در غیر این صورت چرخ‌ها از حركت بازمی‌مانند.» پیروی كامل از نفس اماره موقع و موضعی است كه تمدن امكان وقوع پیدا می‌كند و در چنین جهانی عباراتی نظیر «عفت» نه‌تنها معنایی ندارد بلكه مخل نظم موجود است و در نبود گناهانی كه پایه آنها بر كسب لذت بیشتر است توسعه پایدار كه تمدن نتیجه آن است امكان پیدا نمی‌كند: «عفت یعنی شور و هیجان، عفت یعنی مرض عصبی. و شور و هیجان و مرض عصبی یعنی عدم ثبات. عدم ثبات یعنی اضمحلال تمدن. تمدن پایدار بدون وجود خیلی از گناه‌های لذتناك امكان ندارد.»
رمان «دنیای قشنگ نو» و مقاله سیدمرتضی آوینی بر این كتاب را باید خواند تا بهتر با نظر وی آشنا شد. این كتاب با تمدنی كه در آن انسان‌ها ارزشی ندارند مخالف است و آن را آلوده‌كننده انسان معرفی می‌كند: «تمدن خوردم. تمدن مسمومم كرد؛ آلوده شدم. خطاكاری خودم را خوردم.» این جملات كه در بخش پایانی كتاب آمده تصویر انسان رانده شده از درگاه الهی كه به‌خاطر خوردن میوه ممنوعه، مطرود واقع شده را یادآوری می‌كند. 
ضمیمه چار دیواری