برای «درخت خون» به قلم مهدی جواهریان
باز هم ایده عشق و مرگ
از همان زمانی که اندیشیدن درباره زبان آغاز شد، فرضیهای شکل گرفت که طبق آن میتوان بین زبانها، ورای تفاوتهای آشکار، ساختار مشترکی یافت.
پژوهشها در زمینه این دستور زبان جهانی در طول20 قرن ادامه یافت و گاهی بسیار و گاهی کم و بیش موفقیتآمیز بود. رویکرد نظریهپردازان چنین است که دستور زبان تنها در صورتی میتواند به علم تبدیل شود که برای همه آدمیان، یک دستور زبان وجود داشته باشد. دکتر قدمعلی سرامی (مولانا پژوه)
در یکی از درس گفتارهای خود به تناقض درونی زبان اشاره دارد. ایشان بزرگترین ابزاری را که انسان برای بیان ما فیالضمیر خود در اختیار دارد، زبان میداند حال آن که این ابزار تا حدی میان آدمیان ارتباط برقرار میکند و گاهی موجبات عدم تفاهم میان آنها را فراهم میآورد. در حقیقت زبان کارکردی متناقض دارد؛ از سویی ما را به هم پیوند میدهد و از سوی دیگر از هم میگسلد. مولانا نخستین اندیشمندی است که به روشنی بر این عیب زبان انگشت نهاده و بارها تفرقهانگیزی آن را خاطرنشان کرده است.
داستان بلند «درخت خون» به قلم مهدی جواهریان، روایت مرد نقاشی است پریشان و سرگشته. هنر وهنرمندی که رو به زوال است و معترض به وضعیت و موقعیت خود. اعتراضی از جنس فهمیده نشدن از جنس پذیرفته نشدن. داستان بلند درخت خون در سه فصل از سه دوره با سه زاویه دید متفاوت روایت میشود. بخش نخست، با زاویه دید اول شخص، بخش دوم تشریح زندگی نقاش با زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن راوی و بخش پایانی با زاویه دید دوم شخص روایت میشود و راوی مدام خود را مورد خطاب قرار میدهد. زبان کهن، نثر آهنگین و وجود آرایههای ادبی در این داستان بلند، مخاطب را به گونهای مجذوب میکند که گاهی ممکن است فرصت کشف داستان از دست برود. ایده همان عشق است و مرگ. همان مفاهیم تکرار شونده که این بار در «درخت خون» با ظاهری کلاسیک پرداخت میشوند اما تفکری بدیع را نسبت به هنر و هنرمند در ذهن خواننده پرورش میدهند. بستر زمانی داستان دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار است و در خلال داستان اصلی شرح زندگی مردم عادی، مسائل اجتماعی و سیاسی و مناسبات دربار گنجانده شده است. این داستان بلند توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
سعیده اسداللهی - منتقد ادبی
در یکی از درس گفتارهای خود به تناقض درونی زبان اشاره دارد. ایشان بزرگترین ابزاری را که انسان برای بیان ما فیالضمیر خود در اختیار دارد، زبان میداند حال آن که این ابزار تا حدی میان آدمیان ارتباط برقرار میکند و گاهی موجبات عدم تفاهم میان آنها را فراهم میآورد. در حقیقت زبان کارکردی متناقض دارد؛ از سویی ما را به هم پیوند میدهد و از سوی دیگر از هم میگسلد. مولانا نخستین اندیشمندی است که به روشنی بر این عیب زبان انگشت نهاده و بارها تفرقهانگیزی آن را خاطرنشان کرده است.
داستان بلند «درخت خون» به قلم مهدی جواهریان، روایت مرد نقاشی است پریشان و سرگشته. هنر وهنرمندی که رو به زوال است و معترض به وضعیت و موقعیت خود. اعتراضی از جنس فهمیده نشدن از جنس پذیرفته نشدن. داستان بلند درخت خون در سه فصل از سه دوره با سه زاویه دید متفاوت روایت میشود. بخش نخست، با زاویه دید اول شخص، بخش دوم تشریح زندگی نقاش با زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن راوی و بخش پایانی با زاویه دید دوم شخص روایت میشود و راوی مدام خود را مورد خطاب قرار میدهد. زبان کهن، نثر آهنگین و وجود آرایههای ادبی در این داستان بلند، مخاطب را به گونهای مجذوب میکند که گاهی ممکن است فرصت کشف داستان از دست برود. ایده همان عشق است و مرگ. همان مفاهیم تکرار شونده که این بار در «درخت خون» با ظاهری کلاسیک پرداخت میشوند اما تفکری بدیع را نسبت به هنر و هنرمند در ذهن خواننده پرورش میدهند. بستر زمانی داستان دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار است و در خلال داستان اصلی شرح زندگی مردم عادی، مسائل اجتماعی و سیاسی و مناسبات دربار گنجانده شده است. این داستان بلند توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
سعیده اسداللهی - منتقد ادبی