فلافل، بنزین و باقی قضایا
گفتم: آقا رسول یه فلافل با قارچ و پنیر لطفا! ابرو در هم كشید كه: ولك ای مسخره بازیاچیه سر فلافل آوردین. فلافل حرمت داره چیهای بلاها سرش میارین نه! خوبه مو بیام برم رشت تو باقلاقاتقشون سس انبه بریزم؟ نه خوبه؟ این توهینا چیا به فلافل میكنین؟ فلافل یه خرده فرهنگن!! تا وقتی مو زنده یوم نمیذارم ای جسارتا تو ای گذر به فلافل بشه.
فلافل میبا طعن ناب نخود بدن همی!! كلی خارجیا بلیت میخرن میان بیروت كه فلافل بخورن از سوسیس و كالباس و قارچ و پنیر خسته شدن نه! میان به اصالت فلافل برگردن.
او وقت همین بغل گوشمون هموطنای غیورمون ای جسارتا به فلافل میكنن و دریغ كه یه آبودانی ككش نمیگزه.
میخواستم بحث رو عوض كنم.
از گفته م پشیمومن شده بودم.
نگفته همینطور كه به توهینكنندگان به حقیقت فلافل بد و بیراه میگفت یك پنج قرصه تپل برایم پیچید.
گاز اول را زدم و خودش فهمید نوشابه هم باید بدهد. یك نوشابه از یخچال در آورد و تاپسسسسس نوشابه را واكرد.
دهانم كه از لقمه اول خالی شد، گفتم: آقا رسول شهر شلوغ شده مردم ریختن توخیابونا از پشت یخچال آمد كنارم صندلی را سر داد عقب و نشست كنارم گفت: والا مردم حق دارن مهندس. بنزین لیتری سه تومن میفهمی یعنی چی؟ یعنی مو از ایجا با پراید لگنم بخوام بروم آبودان باید پونصدهزارتومن پول بنزین بدوم فقط. مو مگه از ای لونه مرغ ته این گذر چقد درمیارم كه دوتومن بدوم صاب مغازه. دوتومن نون و خیارشور و نخود و روغن و گوجه ترشی انبه بدوم. مو هوازی ام مهندس ؟ زن و بچه م فوتوسنتز میكنن؟ به خدا مو بیس سالم بود. اول میگاشون اومدن. پونزده تا گاومیشامون تو شط داشتن نشخوار میكردن یهو موشك ول دادن و همه شون ناكار شدن. پسرعاموم جاسمم رفت. لاشه گاومشیار رو شط برد ریخت تو دریا.
نعش پسرعاموم گم شد.
مهندس ای خاك به خدا كه به مو و همه خوزستانیا خیلی بدهكاره. چندتا جوونای نازنین رفتن تو خلیج فارس. خدا بهتر عالمه خوراك ماهیا شدن. یا تو دریا ته نشینشدن؟ مو میگوم اینا رفتن ذخیرهای خاك بشن رفتن هزار سال دیگه نفت بشن.
به خود سدعباس قسم ای راهش نی.
مو و امثال مو كه ویلای لب دریا و سفر كویت و عطر شیخ نمیخوایم. مو خیلی هنر كنم جهیزیه سلیمه رو جمع كنم. مادرشو یه مشهد ببروم. این پرایدو رو بكنوم سمند. با دمم گردو میشكنوم. گفتم: آقا رسول پمپ بنزین سوزوندن و بانك آتیش زدن گفت: نهههای راهش نی خو. نامردیه بزنی كار و كسب برارت رو هوا كنی كه چه بشه!! یكی بیاد همین لونه مرغ مو ره كبریت بكشه زیرش و از همی كه داروم هم بیوفتوم؟ ای مردونگیه؟ حالا مو شكر خدا سرم بی قرضه. هرچی اینجا دربیارم با همون میگذرونم. او بدبختی كه چك و سفته داره و حالا تباه شده چه؟ او چه خاكی به سرش كنه. نه برار این رسمش نی.
فلافلم تمام شده بود.
گفتم چقد شد آقا رسول. گفت: ای حرفا مونده بود رو دلم باید یه جا جارشون میزدوم. همی كه دل دادی یه عالمه ارزش داشت. كاش ای دولتیا و حكومتیای مملكت میومدن یه خورده با مردم حرف میزدن دلمون وا میشد. ما كه مردم بدی نیستیم هستیم؟؟
فلافل میبا طعن ناب نخود بدن همی!! كلی خارجیا بلیت میخرن میان بیروت كه فلافل بخورن از سوسیس و كالباس و قارچ و پنیر خسته شدن نه! میان به اصالت فلافل برگردن.
او وقت همین بغل گوشمون هموطنای غیورمون ای جسارتا به فلافل میكنن و دریغ كه یه آبودانی ككش نمیگزه.
میخواستم بحث رو عوض كنم.
از گفته م پشیمومن شده بودم.
نگفته همینطور كه به توهینكنندگان به حقیقت فلافل بد و بیراه میگفت یك پنج قرصه تپل برایم پیچید.
گاز اول را زدم و خودش فهمید نوشابه هم باید بدهد. یك نوشابه از یخچال در آورد و تاپسسسسس نوشابه را واكرد.
دهانم كه از لقمه اول خالی شد، گفتم: آقا رسول شهر شلوغ شده مردم ریختن توخیابونا از پشت یخچال آمد كنارم صندلی را سر داد عقب و نشست كنارم گفت: والا مردم حق دارن مهندس. بنزین لیتری سه تومن میفهمی یعنی چی؟ یعنی مو از ایجا با پراید لگنم بخوام بروم آبودان باید پونصدهزارتومن پول بنزین بدوم فقط. مو مگه از ای لونه مرغ ته این گذر چقد درمیارم كه دوتومن بدوم صاب مغازه. دوتومن نون و خیارشور و نخود و روغن و گوجه ترشی انبه بدوم. مو هوازی ام مهندس ؟ زن و بچه م فوتوسنتز میكنن؟ به خدا مو بیس سالم بود. اول میگاشون اومدن. پونزده تا گاومیشامون تو شط داشتن نشخوار میكردن یهو موشك ول دادن و همه شون ناكار شدن. پسرعاموم جاسمم رفت. لاشه گاومشیار رو شط برد ریخت تو دریا.
نعش پسرعاموم گم شد.
مهندس ای خاك به خدا كه به مو و همه خوزستانیا خیلی بدهكاره. چندتا جوونای نازنین رفتن تو خلیج فارس. خدا بهتر عالمه خوراك ماهیا شدن. یا تو دریا ته نشینشدن؟ مو میگوم اینا رفتن ذخیرهای خاك بشن رفتن هزار سال دیگه نفت بشن.
به خود سدعباس قسم ای راهش نی.
مو و امثال مو كه ویلای لب دریا و سفر كویت و عطر شیخ نمیخوایم. مو خیلی هنر كنم جهیزیه سلیمه رو جمع كنم. مادرشو یه مشهد ببروم. این پرایدو رو بكنوم سمند. با دمم گردو میشكنوم. گفتم: آقا رسول پمپ بنزین سوزوندن و بانك آتیش زدن گفت: نهههای راهش نی خو. نامردیه بزنی كار و كسب برارت رو هوا كنی كه چه بشه!! یكی بیاد همین لونه مرغ مو ره كبریت بكشه زیرش و از همی كه داروم هم بیوفتوم؟ ای مردونگیه؟ حالا مو شكر خدا سرم بی قرضه. هرچی اینجا دربیارم با همون میگذرونم. او بدبختی كه چك و سفته داره و حالا تباه شده چه؟ او چه خاكی به سرش كنه. نه برار این رسمش نی.
فلافلم تمام شده بود.
گفتم چقد شد آقا رسول. گفت: ای حرفا مونده بود رو دلم باید یه جا جارشون میزدوم. همی كه دل دادی یه عالمه ارزش داشت. كاش ای دولتیا و حكومتیای مملكت میومدن یه خورده با مردم حرف میزدن دلمون وا میشد. ما كه مردم بدی نیستیم هستیم؟؟
تیتر خبرها
-
آنسوی تقاطع انقلاب
-
همراه با سردترین رمان فارسی!
-
گمشدنصدای مردم در هیاهوی اشرار
-
زخمخوردگان مجازی
-
نه چندان پویا
-
غبــــار فراموشی روی نقاشی پشت شیشه
-
فلافل، بنزین و باقی قضایا
-
با پول کم هم میشود سریال خوب ساخت
-
یک جایزه بزرگ از نوع ایرانیش
-
شرارت 20 هزار میلیارد تومانی
-
120 هزار نمونه در بانك خون بند ناف
-
رسانه «مردم گلهمند» باشیم
-
ستایش 3 با 68.3 درصد و گیله وا با 21.6 درصد در صدر سریالهای جدید تلویزیون
-
واقعا راه بهتری نبود؟!
-
بدون اینترنت هرگز...؟!